مزار امام زاده یحیی در سرپل

گوزگانان یا گوزگان که معرب آن جوزجـانان یـا جـوزجـان اسـت، از ولایـت های قدیم و مـهـم خـراسـان بـه شـمـار مـی آید. ایــن ولایـت، امروز در گوشه شمال غرب کشور ما واقع شده و با اندک تفاوت، اراضی سه ولایت فـعـلـی وطـن مــا- جـوزجان فعلی، فاریــاب و سـرپــل را در بــر مـی گـیـرد. از نوشـتـه ابن خرداد... ا

در بارۀ ما
website counter
تصاویر پانزدهمین سالروز وفات شادروان بیانی
رمضان مبارک
صفحۀ یوتوب ما
صفحۀ فیس بوک ما

مـیـدانیـم کـه رشـد اجـتـمـاعـی هر جامعه متناسب است با رشد فرهنگی هر جامعه و متناسب است با رشد مـعـارف یا آموزش و پرورش آن جامعه. بنابرین در هر محیطی که سطح آموزش و سواد بالاتر بوده، شمار افراد با سواد وتحصیلکردۀ آن بیشتر باشد، بـه هـمـان انـدازه محیط اجتماعی آن تغییر پـذیـرفـتـه، آن جـامـعه مدنی تر و آن محیط روشنفکـرانـه تـر مـیـگـردد. اگـر ما به دیروز نزدیک سرپل یعنی از 1300 هـ.ش بدینسو نظـر بـیـنـدازیـم، مـی بـینــیـم کـه سرپل با وجـود دُور بـودن از مـرکـز کشـور، نـداشـتن راههای مواصلاتی، نبود وسایل سمعی و بـصـری، نـبود مکاتب عصری و آموزش های نـویـن، بــاز هـم شهـری فـرهـنگی و کانون معرفت در میان شهر ها و ولایــات شـمــال افـغـانـسـتـان بـوده است. درین شهر وجود مدارس دینی، دارالعـلـومـهـا و مـکـاتـب یــا آـوزشگاه های عنعنوی و خانگی هم برای پسران و هم برای دختران آن زمینۀ آموزش سـواد و کـسب دانـش و معلومات را فراهم گـردانـیــده بود. دریــن آمـوزشگاهـهـا قـرآن کـریـم و عـلوم دینی، دواوین شعرایی چون خواجه حـافـظ، شیخ سعدی، امیر علیشیر نــــوایــــی و بـابـا رحـیـم مشـرب تـدریــس می گردید.

در دامـنـۀ تـپـه هـای شرقـی شهر سرپل مـزاری هـست که از سالیان قدیم معروف بوده، مردم از ناحیتهای دور و نزدیک، برای زیـارت و اتـحـاف دعــا در آنـجـا می آیند. تا سال 1327 شـمـسی، صـاحـب این تربت درسـت روشـن نـبـود و بنام امام خورد یاد مـیـشد. ولـی کتـیـبۀ دور گنبد آن که بخط کـوفـی اسـت در آن سـال تـوسط یکـی از فاضلان معاصر سرپل- مرحوم قاری محمد عظیم عظیمی خوانده شد و معلوم گردید که این تربت از حـضـرت یـحـیی بن زید بن علی بن حسین بـن عـلـی کرم الله وجهه اسـت. قـبـل از آنـکه کتیبۀ این مزار را قید کنیم، لازم بنظر میرسد که بصورت مختصر در بارۀ زندگی جد و پـدر حـضـرت یحـیی و نیز بطور مفـصـل تاریخ زندگانی خود وی با اسـتـنـاد کـتـابـهـای تــاریـخ نـگـاشـته آید.

در نتـیـجـۀ حـادثـۀ جـانکاه کربلا (سال 61 هـجـری) از فـرزنــدان بـنـی هـاشـم تـنـها جـوانــی علـیـل کـه عبارت از رین العابدین علی(رض) بود با چند کودک بــاقـی مـاند. زیـن العابدین علی بن حسین(رض) عراق را تـرک گـفـتـه بـه مـدینه مراجعت کرد. در زهـد و معرفت مشهور بود. در محرم سال 94 یا 95 هجری در گـذشت و در قبرستان کنار مدینه مدفون گردید.

هـدف از ایـن نـوشـتـه بررسی کوتاهی از پـیـشـیـنـه سینما، تیاتر، داربازی، نقاشی و غیره در ولایت سرپل است.

سـیـنـما: تاریخ نخستین آغاز نمایشهای سینمایی با تأسیس نمـایـنـدگـی تـفحص نفت و گاز در شهر سرپل ارتباط می گیرد. چـنـانـکـه مـعلوم است این ریاست در برج سـنـبـلـه ســال 1334 ایجاد گردید و دیری نـگـذشـت در بندر شبرغان در کرانه دریای سرپل دو ساختمان دو حلقه ساخته شد. در یکی از این ساختمان ها شعبات اداری و مـکـتـب تـربـیـه بـرمـه کـاری و در دومی مـتـخـصـصان اتحاد شوروی سابق و قت با خــانـــواده هــای شــــان اقـامت داشتند. برای سرگرمی این متحصصین و کارمندان داخــلـی از طـرف شــب فلمهایی نمایش داده مــی شد. در اوایل فلم ها در یکی از اتاق های بزرگتر نمایش داده می شد و بعداً، بویژه

ولایـت سـرپـل کـه در دامنۀ شمالی تیربند تُرکستـان مـوقـعـیـت دارد، بـین 35 درجه و سی دقیقۀ شرقی تا 36 درجه و 13 دقیقۀ شمالی و 66 درجه و 30 دقـیـقـۀ جنوبی و 65 درجـه و دو دقـیـقـۀ شـرقی واقع است.

ارتفاع ولایـت سـرپـل از سـطـح بحر از 640 مـتـر در مــنـاطــق هـمــوار تـا 1750 متر در مـنـاطـق کـوهـی میباشد. در ولایت سرپل رودی که اصلاً از کوهستان جنوبی و جنوب غربی سرچشمه گرفته که بنام آق دریا یاد میگردد، دره هــای ســرسبــز مـنــاطـــــق کـوهستانی را آبیاری نموده و با رود دیگری کـه از کـوهـسـتـان ســانـچارک سرچشمه مـیـگـیـرد ... ا

ولایــت سـرپــل از جـمـلۀ ولایات باستانی کــشــور بـوده، هــوای زمـستان آن سرد، تــابــستـان آن گـــرم و آب و هوای مناطق کــوهــستـانــی آن گوارا است. این ولایت دارای چــراگـاه های سرسبز وسیع است که برای تربیه و نگهداشت حیوانات خیلی مساعد است. تقریباً 80 فـیــصــد مــــردم دهــات مصــروف زراعــت و تـربیۀ مواشی بـوده، از طـریـق مصرف محصولات حیوانی امرار حیات و معیشت می نمایند.

پـیـشــۀ مـالـداری در ولایــت سرپل نقش عمده در تقویۀ بنیۀ اقتصاد جامعه داشته، ستون فقرات اقتصاد مملکت را تشکیل میدهد. مردم زحمتکش ما از زمانه های قدیم به اینسو تربیۀ حیوانات را پیشۀ عنعنوی خود دانسته، در رشد و ارتقای سطح تولیدات حیوانی علاقه مندی زیاد دارند. انواع و اقسام مختلف حیوانات مانند گاوهای شیری از نسل گاو های وطنی سیستانی، کنری و نسل های مختلف بُز و گوسفند مانند گوسفند قره قُل، عربی، قندهاری، قته غنی، غلجایی و انواع اسپ ها از نسل های مختلف مانند اسپ سمن، سُرخون، اسپ توروق، مُشکی، اسپ جیرن و به همین قسم اُشتر و مرکب، و انواع مختلف طیور مانند مرغ های خانگی، فیل مرغ، مرغابی و غیره نگهداری می گردد. ا

بــســـم الله الــرحــمـــن الـــرحـــــــیـــــم

رشــتـــه غـــه چــیـکـتـی نـیـچـه دُرّ یتـیم

بـه همـگان روشن است که علم و معارف راهنمای بشریت بوده، سنگ بنای تــرقی و تـعـالی جوامع بشری را تشکیل میدهد. بــدون اکـتـسـاب عـلم و دانش رسیدن به اهــداف مُعین و پی بردن به رموز طبیعت، دستـرسـی بـه آن و اسـتـفـادۀ مـعـقـــول از امـکـانات طبیعت غیر ممکن خواهد بود. بهـر حال انسان ها توانسته اند به اساس مـطــالـعـه و تـجـربـه، بـسیاری از راز های نا مـکـشـوف طـبیعت را شناسایی و از آن بـه نفع خود استفاده نمایند. کسب علم و دانـش از هـمـان زمــان نـخـسـتـیـن دوران زنـدگی انسان ها همراه بوده است، ولی با گذشت زمان، با به میان آمدن اختراعات و اکـتــشــافــات زمـیـنه های بهتر آموزش مساعد گردیده است. ا

منابع آبی دریای سرپل چشمه سار هـای کوهستان جنوبی آن است که ازان سویها مـجـرا گـرفـتـه مـی‌آیـد کـه از مـابین شهر سرپـل که مسیرش چند شکل انحنائی را تشکیل میـدهـد عبور میکند و این شهر را به دو سمت غربی و شرقی از هم متمایز جدا میکند. دریای سـرپـل سنگلاخی بوده جـریـان تـنـد دارد و سیلاب های بهاری آن بعضاً سواحل و آبادیهای مجاورش را ویران میکند و از روزگـار... ا

انبار کجاست؟ انبار اکنون بنام سرپل معروف بوده و امروز یکی از 34 ولایات افغانستان است که دارای منابع سرشار نفت و گاز بوده که در نوع خود کم نظیر است.(1) نام کهنتر سرپل عبارت از انبار و یا انبیر است از جملۀ شهر های جوزجان و پایتخت آن بوده است اصطخری و ابن حوقل (قرن چهارم هجری) نیز انبار را پایتخت جوزجان و مقام شاهان آل فریغون (250- 401 هـ) میدانند. یاقوت حموی در معجم البلادان متوافی قرن هفتم هجری در یک جا بنام انبار و جای دیگر آن را بشکل انبیر نگاشته مقتل امام یحیی بن زید بن علی (امام زین العابدین) بن حسین بن علی (ع) میداند. اما بنابر قول مؤلف حدود العالم (قرن چهارم هجری) انبار شهری بوده است آبادان و جای بازارگانان و بارگۀ بلخ بر دامن کوه بقول اکثر مؤرخان و جغرافیه نگاران انبار از یک طرف پایتخت آل فریغون و از جانب دیگر بارگۀ بلخ (بندر تجارتی بلخ) مرکز بازارگانان و دارای باغها و تاکستانهای فراوان بوده است.(13)ا

نام مادر امام یحیی ریطه دختر ابی هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بن علی بن ابیطالب است. زید در سنه 79 یا 80 ق در مدینه تولد شده او نتنها در زهد و تقوی و عبادت و شجاعت و سخاوت و مردانه گی معروف بوده بلکه در علم و دانش نیز یکی از بارز ترین چهره های درخشان اسلام است.

مقام علمی زید آنقدر معروف و مسلم بود که او را به (عالم آل محمد) و یا (فقیه اهلبیت)ملقب ساخته بودند. یکی از القاب دیگری زید شهید (حلیف القرآن) یعنی همراه قرآن است او همیشه با قرآن سرو کار داشت. و لحظه یی از ذکر خدا و کتاب او غافل نبود. زید بن علی دارای تألیفات زیادی است از آن جمله کتاب (الصفوه) که بمعنی برگزیده و منتخب است و جمعاً در حدود ده اثر دارد. زید ابتدا نزد پدرش علی (امام زین العابدین) بعداً نزد برادرش امام محمد باقر و سپس نزد برادر زاده اش امام جعفر صادق (ع) درس خوانده است سپس شاگردان زیادی تربیت نموده که تعداد آن ها به 32 میرسیده است. یکی از شاگردانش ابو حنیفه امام عظم (رح) متوفای 150 ق پیشوای مذهب حنفی است که دو سال نزد زید درس خوانده است. وی در بارۀ مقام علمی زید با جملۀ رسا و شگرف او را یاد میکند و میگوید: زید را چون دودمانش دیدم در عظمت و علم زمانی که زید علیه هشام بن عبدالمالک اموی در سال 121 ق قیام کرد. امام اعظم ابو حنیفه (رح) 30 هزار درهم به زید کمک کرد. خلاصه این که زید بن علی بروز چهار شنبه اول صفر سال121 ق از طرف یوسف بن عمر والی عراق در کوفه محاصره شد و سه روز متواتر جنگید و به روز جمعه سوم صفر 121 ق به عمر42 ساله گی به شهادت رسید. تعداد یاران زید بن علی در حدود هزار نفر (به قول بلعمی مؤلف تاریخنامۀ طبری سیصد نفر) و مخالفان آن 12 هزار نفر بودند بعد از شهادت، جسد زید شهید را یارانش از طرف شب در زیر جوی آب دفن کردند ولی یوسف بن عمر والی عراق آن را پیدا کرد و سرش را از بدن جدا کرد و جسدش را در کناسه کوفه بدار آویخت تا 4 سال بر سر دار بود در زمان ولید بن یزید بن عبدالملک اموی (125 ق) آن را از دار پایین کرد و سوزانید و خاکستر آن را در دریای فرات انداخت و قسمتی از آن را در صحرا پاشید. زید شهید به اثر همان تیری که به پیشانی اش اصابت کرد شهید شد. سر زید شهید را به شام فرستاد و در دروازۀ شام (سوریه امروزی) بر سر بلندی نصب کرد. بعداً آن را به مدینه فرستاد سپس آن را به مصر ارسال کرد. مصریان موفق شدند سر زید را در محراب مسجد دفن کنند و آن را زیارتگاه خود بسازند در سال 525 ق بدستور امیر افصل مسجد را خراب کردند تا آن که سر زید شهید را در محراب مسجد پیدا کردند (فخرالدین ابوالفتوح زیدی) در آن وقت خطیب و پیشوای مصر بود وی اثر تیر را در پیشانی زید مشاهده کرد (تیری را هنگام شهادت به پیشانی اش اصابت نموده بود) بعد از تعمیر مسجد آن را به محل خود برگردانیده و در آن جا دفن نمود و اکنون آن محل در محراب مسجد زیارتگاه مردم مصر است ولی مردم مصر آن را به اشتباه مشهد علی امام زین اعابدین میدانند بنابر آن برای زید شهید دو زیارتگاه است یکی همان مهراب مسجد مصر و دوم کناسه کوفۀ عراق آن جا که جسد زید شهید و چند تن از یارانش مدت 4 سال بر سر دار بودند (121- 125 ق) یحیی بن زید بن بن علی (امام زین العابدین) حسین بن علی بن ابی طالب که در تقریباً سال (107 ق) تولید یافت زمانی که زید را به شهادت رسانیدند.(7)ا

یحیی پسرش از کوفه عراق با گروهی از دوستانش به زیارت قبر چدش امام حسین (ع) به کربلا رفت و در آن جا به مداین رفته و در آن روز گار کاردار بود از دست یوسف بن المحل نامۀ یوسف به بختری رسید که یحیی را طلب و به نزد من بفرست که به مداین است. بختری او را طلب کرد و ده هزار درهم دادش و او را گفت از این جا برو به جای دیگر که ترا ندانند که نامۀ یوسف بن عمر به نزد من آمده است که ترا طلب کنم. سپس یحیی از مداین به ری رفت.(2)ا

یحیی خود را به ری رسانید و از آنجا آهنگ سرخس نمود و از آن جا عازم بلخ گردید و بخانۀ یکی از علاقه مندان به خاندان پیغمبر بنام حریش بن عبدالرحمن (به قول طبری، یعقوبی و میرخواندن) حریش بن عمر وارد شد. یحیی مدتی در خانۀ آن مرد بود تا زمانی که قاتل پدرش هشام بن عبدالملک (6 ربیع الثانی 125 ق) وفات کرد و ولید بن زید بن عبدالملک برادرزاده هشام بر خلافت نشست.(7)ا

وی به نصر بن سیار حکمران خراسان خبر داد که یحیی بن زید در منزل حریش بن عمر در بلخ پنهان گردیده است. نصر بن سیار به عقیل بن معقل عجلی حاکم بلخ حریش بن عمر را (600) تازیانه زد ولی سراغ یحیی را نداد.(4) و حریش سوگند یاد کرد که اگر هزار تیغ بر من زنند و یحیی در زیر قدم من باشد، قدم بر ندارم ولی قریش بن حریش چون دانست پدرش کشته خواهد شد گفت: دست از ایزای این پیرمرد باز دارید تا یحیی را به شما سپارم بنابر دلالت قریش بن حریش یحیی را عقیل دستگیر نموده نزد نصر بن سیار فرستاد.(10)ا

نصر بن سیار او را در کهندژ مرو محبوس نمود اما چون از دربار ولید بن یزید بن عبدالملک امر رهائی او رسید. نصر بن سیار او را دو هزار درهم داد و آزادی بخشید و از او خواست که نزد ولید برود (به قول یعقوبی یحیی از زندان گریخت) و از بلخ به سرخس و بیهق (سبزوار) آمد و با هفتاد (به قول یعقوبی 120 نفر).(5) یاران خود با عمر بن زراره عامل ابرشهر (نیشاپور) که ده هزار اشکر داشت مقابل شد اما خراسانیان جنگ نکردند و لشکر عمرو بن زراره شکست خورد وی کشته شد و یحیی روی به هرات، سرخس و بادغیس آورد. در آن وقت از طرف نصر بن سیار سرلشکر سلم بن احواز هلالی به تعقیب امام یحیی گماشته شده بود او را با همراهانش در جوزجان یافت. (12) و جنگ خونین در گرفت روز 4 شنبه جنگ آغاز شد و تا عصر روز جمعه ماه شعبان 125 ق ادامه داشت که حماد بن عمرو سندی عامل آن بود.تعداد لشکر یحیی به (700) تن میرسید در حالی که تعداد لشکر مخالفان به ده هزار نفر میرسیدند. هر دو گروه با یک دیگر جنگیدند یحیی بن زید تا نماز ظهر جنگید سپس یحیی آواز داد که مردمان وقت نماز است مهلت دهید تا نماز کنیم و شما نیز نماز کنید، اگر اهل نمازید. سلم بن احواز سرلشکر نصر بن سیار گفت: راست میگوید دست بردارید تا نماز را ادا کنیم یحیی با یاران خود نماز خواندند. بعد از ادای نماز جنگ دوباره آغاز یافت زمانی که از یاران یحیی (50) تن بماندند یحیی روی به آن ها کرد و گفت: از شما هر که با من میخواهند باشد و درغیر آن میتواند برود از طرف من اجازه است و من میدانم که ازین جا رستگاری نیابم آن ها گفتند: معاذالله یا ابن رسول الله ما از تو جدا نمیشویم تا آن که از ما یک تن زنده باشد. یحیی گفت جزاکم الله خیر و جنگ همی کردند تا یارانش جمله شهید شدندو یحیی تنها بماند. مخالفان به یک باره گی حمله کردند و تیرباران از هر سوی همی آمد تا وی را پشت اسپ به زمین انداختند و سلم بن احواز آمد بر یحیی استاده شد و به یاران خود گفت: فرود آئید وسرش را از بدنش جدا کنید سوره بن محمد کنذی فرود آمد و سرش را از بدن جدا کرد.(2)ا

عصر روز جمعه روز شعبان (145 ق) و سلم بن احوز سر یحیی را نزد نصر بن سیار والی خراسان فرستاد، نصر بن سیار سر یحیی را نزد ولید بن یزید بن عبدالملک فرستاد ولید بن یزید سر را نزد مادرش ربطه دختر ابی هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بن علی ابی طالب فرستاد. (6) ولی تن یحیی بن زید مدت 4 سال و دو ماه (50) ماه بر دار بود تا ابو مسلم خراسانی ظهور کرد و آن را از دار پائین آورد. (2) بر وی نماز گزارد و به خاک سپرد. ابو مسلم در دفاتر بنی امیه نگاه کرد و نام کسانی را که در قتل یحیی شرکت داشتند از آن استخراج و هر که از آن ها زنده مانده بودند به دستور ابو مسلم به قتل رسیدند.(11)ا

امام یحیی در روستای ارغوی (اکنون قراغو) جوزجان به دست سوره بن محمد کنذی شهید شد.

اما محلی که مدفن امام یحیی است اکنون (امام خورد) نامیده میشود به فاصله یک و نیم کیلومتری در شرق شهر کنونی سرپل واقع است و مرقد امام یحیی نیز در آن جا است و کتیبه یی به خط کوفی و بنای کهن سال دارد و این کتیبه تا جایی که خوانده میشود چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم هذا قبر السید یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب رضوان الله قتل بارغوی فی یوم الجمعه فی شهر شعبان الموعظم سنۀ خمس و عشرین و مائه. قتل سلم بن احوز و لایه نصر ابن سیار فی ایام الولید ابن یزید لعنهم الله.»(4) در موقع قیام ابو مسلم خراسانی آن دو نفر یعنی سوره بن محمد کنذی که سر یحیی را از بدن جدا کرده بود و مرد عنزی که تیر را به پیشانی یحیی اصابت داده بود هردو را بدار زدند.(1)ا

ناگفته نباید گذاشت که کتیبه مزار یحیی بن زید در سال 1314 ش مطابق 1354 ق توسط یکی از فضلای جوزجان محترم قاری میرزا محمد عظیم عظیمی ولد قاری میرزا محمد اسماعیل متوافای 1370 ش کشف و خوانده شده و فاضل محترم دکتور محمد یعقوب واحدی جوزجانی آن را با شرح در مجله ژوندون کابل (شماره 15 سرطان 1341 ش) نشر کرد.(3) بعد از آن تاریخ برای مردم روشن گردید قبلاً به نام امام خورد یاد میگردید چون که در وقت شهادت هجده ساله بوده (شعبان المعظم 125 ق) مردم خراسان بعد از شهادت وی مدت هفت شبانه روز عزا داری کردند و در آن سال هرچه پسر در خراسان تولد شد یحیی نامیدند.(9) یحیی دارای سه برادر به نامهای عسی، حسین و محمد بود مؤلف تاریخنامه طبری ترجمۀ بلعمی ابو الفضل و ابراهیم را برادران رضاعی یحیی ذکر کرده است (ج 2 ص 968) ولی مؤلف روضه الصفا (خ 5 ص 2486) ابو الفضل و ابراهیم را از یاران یحیی ذکر کرده است که به نام امام کلان یاد میشود.

باید متذکر شد که هر سال به روز پنجم نوروز بیرق یحیی (رض) بلند میگردد، مردم سرپل، جوزجان و سایر ولایات در آن مراسم پرشکوه شرکت مینمایند.

اشتباهات تاریخی:

بعضی از نویسندگان متأسفانه عادت به تحقیق را در پیش آمد های تاریخی ندارند هرچه را برجا ببینند نقل میکنند و با کمال اطمینان آن را در کتاب خود می آورند از جمله اشتباهاتی که از عدۀ نویسندگان دیده ام این است که جوزجان را با جرجان خلط کرده اند. جرجان همان گرگان کننی در شمال ایران است که از قدیم شهرت دارد. عربها آن را معرب ساخته و جرجان نوشته اند و هیچگاه به واو (جوزجان) نبوده و منصوب بدان جرجانی است.

هما جوزجان اکنون هم بدین نام در شمال افغانستان افتاده که در غرب بلخ واقع است و نام اصلی آن گوزگان و گوزگانان بوده که شکل معرب آن جوزجان و منصوب بدان جوزجانی است جنانچه حکیم ناصر خسرو قبادیانی البلخی امروزی متوفی (481 ق) در مورد سلطان محمود غزنوی متوفی (421 ق) که آل فریغون را از جوزجان بر انداخت چنین سروده بود:

کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت او ز دست خویش بدادند گوزگانان را

(دیوان ناصر خسرو ، ص. 117)ا

مؤلف منتخب التواریخ (ص. 355) مؤلف روضه الصفا 15 جلدی، جلد 5 صفحات (2484-2486) و خواندمیر مؤلف حبیب السیر (ج.2، ص.187) مرقد یحیی بن زید را در جرجان نوشته اند که معرب گرگان میباشد و گرگان در شمال ایران است. این چند نکته از اشتباهات تاریخی بود که مورخین محترم بعدی نباید از از آن اشتباهات پیروی نمایند، زیرا در حدود العالم چاپ میر حسین شاه طبع پوهنتون کابل (ص.177) تحت واژۀ انبیر و یاقوت حموی در معجم البلدان (ص.330) انبیر را مقتل امام یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی (ع) ذکر کرده است که انبیر نام قدیم سرپل امروزی است. که در شمال افغانستان واقع است نه در شمال ایران.

نتیجه

مزار امامزاده یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی (ع) در سرپل شمال افغانستان است که قبلاًبنام انبار یا انبیر یاد میگردید. مادر یحیی ریطه دختر ابی هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بن علی بن ابی طالب میباشد، پدرش زید بن علی بن حسین بن علی (ع) بود که در سال (121 ق) مطابق (739 م) در کناسه کوفۀ عراق توسط هشام بن عبدالملک به شهادت رسید و جسدش برای مدت 4 سال بر سر دار بود. یحیی بعداز شهادت پدرش به بلخ آمد و از آن جا به جوزجان رفت و جنگ سختی بین یحیی که تعداد یارانش به 700 تن میرسید و نصر بن سیار والی خراسان که تعداد لشکرش به ده هزار نفر میرسید برای مدت سه روز در شهر انبار یا انبیر که نام قدیم سرپل است و پایتخت جوزجان (گوزگان) بوده بوقوع پیوست. بلاخره امام یحیی که هجده سال داشت با تمام یارانش بروز جمعه ماه شعبان (125 ق) مطابق (743 م) در قریه ارغوی سرپل جوزجان به شهادت رسیدند که جسد یحیی برای چهار سال و دو ماه بر دار بود تا که ابو مسلم خراسانی در رمضان (129 ق) ظهور کرد و آن را به خاک سپرد فعلاً بنام امام خورد یاد میشود و در سرپل موقعیت دارد.

فهرست مآخذ

ا(1) بلخابی احمدی نژاد، سید حسین. مهتاب خاوران. تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغاتی اسلامی، 1374، ص ص 88- 89.ا

ا(2) بلعمی، تاریخنامه طبری . جلد دوم، طبع دوم. تهران: 1368. ص ص 961، 967 و 968.ا

ا(3) جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری. چاپ دوم، جلد اول و دوم کابل: انجمن تاریخ افغانستان، 1342، ص ص 99، 100، 187 و 389.ا

ا(4) حبیبی، عبدالحی. تاریخ افغانستان بعد از اسلام. طبع دوم، تهران: خیابان جمهوری 1363. ص ص 186 و 188.ا

ا(5) حبیبی، عبدالحی. جغرافیای تاریخی افغانستان. طبع سوم، پشاور: بازار قصه خوانی، دلو 1382. ص ص 242 و 245.ا

ا(6) خراسانی، محمد هاشم. منتخب التواریخ. تهران: خیابان بوذر جمهیری، 1347، ص 355.ا

ا(7) رضوی اردکانی، سید ابو الفاضل. زید بن علی. قم: دفتر انتشارات اسلامی. 1364. صفحات 348 و 362.ا

ا(8) طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک. خلد دهم. مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1363. ص ص 4339 و 4342.ا

ا(9) مسعودی، ابوالحسن بن حسین. مروج الذهب. جلد دوم، طبع سوم. ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365. ص 216.ا

ا(10) میرخواند، محمد بن خاوندشاه. روضه السفا. چاپخانۀ مهارت، قوس 1370، ص ص 412 و 413.ا

ا(11) میرخواند، محمد بن خاوندشاه. روضه السفا. جلد 5. تهران: میدان فردوسی 1380 ص ص 2484، 2485 و 2486.ا

ا(12) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب. تاریخ یعقوبی جلد دوم. مترجم محمد ابراهم آیتی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ص 306. ا

ا(13) یمین، محمد حسین. افغانستان تاریخی. پشاور: رحمت مارکیت، 1380، ص ص 158 و 159.ا

ا(14) مجله ژوندون، مقاله محمد یعقوب واحدی، مورخ 15 سرطان 1341.ا

پوهنمل عبدالعزیز «عظیمی»، استاد فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری پوهنتون بلخ

فرهنگ و معارف بشری را کـه آیـیـنـۀ تـمـام نـمـای هستی اجتماعی گفته اند، محصول فعالیت های مادّی و معنوی انســان از بــدو پـیـدایـش تـا کـنـون می باشد. رشد و رونق آن نه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تـکـامـل جـوامـع بشری بوده، بلکه صیقل گر روح و روان افراد جامعه نیز می باشد.

هنر موسیقی که جُزئی از فـرهـنـگ بشری می باشد، همواره با روح و عواطف انسانی سـر و کـار داشـتـه، در نوازش آن نقش بس مهم دارد، هنر موسیقی یکی از مُبرم تـرین نیازمندی های انسانی بوده و با سرشت و سـرنـوشـت انسان پیوند ناگسستنی دارد. موجودیت اصوات گوناگون در طبیعت، خوش خوانی پرندگان، صدای آبشاران و باد و باران و دریـا و درخـتــان از ازل مـــورد توجّه انسان بــوده اسـت کـه مطـابـق بـا سـازگـاری این صــدا هــا با روح و روان انسان، در تنظیم آن مـسـاعـی لازم بـه عمل آمده است. انسان آلات مـوسیـقـی گـونـاگـون را بـوجــود آورده و عواطف خویش را در لابلای تار ها و آهنگ هـا بیـان نموده و تسلّی دل و آرامش ضمیر نموده است. ا

سرزمین شاداب و سرسبز سـرپــل از قدیم الایــام مـرکـز تمـدن بـوده و از جـملـه شهـر هــای مـعروف خراسان محسوب می گردد. بـه هـمـیـن دلیل علم و فرهنگ و صنعت در جـوزجانان باستان رشد قابل ملاحظه نموده انواع و اقسام صنایع دستی از قبیل گـلـیـم بـافـی، حَجـّــاری، نـجــّـاری، چــرمــگـــری، مسـگـری، کــلالـی، آهـنـگری، بافنده گی، معماری و دیگر حرفه ها پیشۀ بــاشندگــان ایـن ســرزمـیـن را تـشکیل میدهد. از جملۀ ایـن پیشه ها یکی هم صنعت باروت سازی و فن آتشبازی مـیـبـاشـد. تاریخ دقـیـق ایـن صـنـعـت در ولایـت سـرپل معلوم نیست. به اسـاس اظـهـارات صـاحـب نـظـران، زمـــــان حکومت امـیـر عـبـدالـرحـمـن خــان بــه بعد را میتوان آغاز تاریخ رایج شدن باروت سازی دانـسـت. بـه اسـاس مـعــلــومات به دست آمــده، از بــاروت ســازان اولــی سرپُل: ملا عـبدالحکیم، استا حلیم نظر آســیـابــادی و استـا بـابـه مراد اُلقانی (ایلخانی) بوده اند، بعداً استـا عـبـدالکریم فن باروت سازی را از نــزد پدر بزرگوارش ملا عبدالحکیم فرا گرفته به رُشد و توسعۀ این صنعت تلاش نموده با تربیۀ شـاگـردان تـوانـسـت بـاروت مـورد نیاز سرپل، شبرغــان، مــزار شـریـف و میمنه را تـدارک دیـده در راه سـازی و امـور تعمیراتی جهت بدست آوردن سنگ های تعمیراتی از طــریــق انـفـجـار دادن بــاروت، ایــن صنعت را توسعه داد. ا

ولایــت سـرپــل از جـمـلۀ ولایات باستانی کــشــور بـوده، هــوای زمـستان آن سرد، تــابــستـان آن گـــرم و آب و هوای مناطق کــوهــستـانــی آن گوارا است. این ولایت دارای چــراگـاه های سرسبز وسیع است که برای تربیه و نگهداشت حیوانات خیلی مساعد است. تقریباً 80 فـیــصــد مــــردم دهــات مصــروف زراعــت و تـربیۀ مواشی بـوده، از طـریـق مصرف محصولات حیوانی امرار حیات و معیشت می نمایند.

پـیـشــۀ مـالـداری در ولایــت سرپل نقش عمده در تقویۀ بنیۀ اقتصاد جامعه داشته، ستون فقرات اقتصاد مـمـلـکـت را تشـکیل مـیـدهـد. مـردم زحمتکش ما از زمانه های قـدیـم بـه ایـنـسو تـربـیۀ حیوانات را پیشۀ عنـعـنـوی خــود دانسته، در رشد و ارتقای سـطـح تـولـیدات حیوانی علاقه مندی زیاد دارند... ا

در آغاز کلام مــیـخــواهم متنی را در مورد مـوضـوع مـقاله ام بخوانم: «پس بعد از آن مـنصور که خلیفه بود، اندیشه کرد تا قضاء بـه کـسی دهد و مشاورت کرد بر یکی از چهار کس که فحول علماء بودند: یکی ابـو حـنـیـفـه و دوّم سُـفـیـان، ســوم شُرَیـک، چـهـارم مـسعر بن کَدّام. هر چهار را طلب کـردنـد. در راه کـه مـی آمـدنـد، ابو حنیفه گـفـت: «مـن در هر یکی از شما فراستی گـویـم». گـفتند: «صواب آید». گفت: «من بـه حیلتی قضاء از خود دفع کنم و سُفیان بـگـریـزد و مـسـعـر خـــود را دیوانه سازد و شُرَیک قاضی شود». پس سـفـیان در راه بگریخت و در کشتی پنهان شد و گــفـت: «مرا پنهان دارید که سرم بخواهند بُـریـد» به تأویل این خبر که رسول صلی الله علیه وسلـّـم فــرموده که: «من جُعِل قاضیاً فقَد ذُبِحَ بغیر سکّین». ا

از آن جــایــی کــه پـهنـۀ هستی و طبیعت مـتـشـکـل از اضداد، تکامل و حرکت توأم با شـیـب و فراز، نور و ظلمت، مرگ و زندگی، صـحـت و مـرض جُـزء لایـنـفـک طـبـیــعـــت مـاحـــول مـا مـیـبـاشـد، طی اعصار و قرون متـوالی بشر پوینده به قدر توان و امکان در رفع مشکلات و فایق آمـدن بر آن نقشی از خود به یادگار گذاشته که طبابت سنـتـی و قـدیـمـی نـیـز دسـت آورد سعی و تلاش و تجارب گرانبهای این بخش از علوم بزشکی بــوده، تفـکـر والای بـشر را شامل میگردد، طبابت سنتی سه مرحله را طی نموده که مـا بـطـور خیلی کوتاه و مختصر مکثی بدان مینماییم: طــبـابت سنتی و یا قدیمی: که از گیاهان، سبزیجات و مـیـــوه هــای شـفا بخش تــشـکیل شده. طـبــابــت روحــانی: تـوأم بـا آمـاده ساختن روح و روان مریض به زندگی. طبابت... ا

یـکـی از شهـر هـای علم و ادب پرور کشور عزیز ما که در تبارز تمدن اسلام و هنر های زیـبـا خدمت شایان نموده و شهرت تاریخی دارد، شهـر سرپل است. این شهر از قدیم الایام مهد علم، فنون و ادبـیـات بـوده، یکی از بـنـیـاد هـای عـلـمی و عرفانی قدیمۀ آن مـسـجـد، خـانـقـاه و مـدرسـۀ گـذر خـانقاه امروزی در جوار پل خشتی سرپُل میباشد. مـی سـزد از این پرورشگاه دانش، فرهنگ و مـعـرفـت گـزارشـی را بـه عـرض برسانم: حالا کـه مـیـبـیـنم در ساحۀ مسجد خانقاه گـنـبـدی قـدیـمـه و یـک بـاب حـجـرۀ نـوآباد پـیـوسته به رُکن شمالی آن دیده میشود و بس. مـسـجـد قـدیمی و گنبد آن در سمت غـربـی سـاحـۀ مـتـذکـره و در پـهـنۀ نسبتاً پــستی واقع شده است. در ارکان مسجد و محرابش دیده شود کوتاه به نظر میـرسـد و از ایـن نـگـاه حـدس زده میشود کــه بعداً صـحـن مسجـد پرانه شده است و موقعیت دم روی مسـجـد یـک مـتـر بـلـندتر از صحن مـسـجـد اسـت و در هـمـین سطح مرتفع، حـوض آب اسـت و در آن تـاریـخ کـه عمارت مـسـجـد بـه عمل آمده نباید صحن مسجد ایـن قـدر پـسـت بـوده باشد و به مرور زمان موقعیت دم روی آن بـلـنـد و بـلـنـدتـر شـده است. همچو تحول در موقعیت می فهماند که این عمارت مسجد اصیل است. ا