مـیـدانیـم کـه رشـد اجـتـمـاعـی هر جامعه متناسب است با رشد فرهنگی هر جامعه و متناسب است با رشد مـعـارف یا آموزش و پرورش آن جامعه. بنابرین در هر محیطی که سطح آموزش و سواد بالاتر بوده، شمار افراد با سواد وتحصیلکردۀ آن بیشتر باشد، بـه هـمـان انـدازه محیط اجتماعی آن تغییر پـذیـرفـتـه، آن جـامـعه مدنی تر و آن محیط روشنفکـرانـه تـر مـیـگـردد. اگـر ما به دیروز نزدیک سرپل یعنی از 1300 هـ.ش بدینسو نظـر بـیـنـدازیـم، مـی بـینــیـم کـه سرپل با وجـود دُور بـودن از مـرکـز کشـور، نـداشـتن راههای مواصلاتی، نبود وسایل سمعی و بـصـری، نـبود مکاتب عصری و آموزش های نـویـن، بــاز هـم شهـری فـرهـنگی و کانون معرفت در میان شهر ها و ولایــات شـمــال افـغـانـسـتـان بـوده است. درین شهر وجود مدارس دینی، دارالعـلـومـهـا و مـکـاتـب یــا آـوزشگاه های عنعنوی و خانگی هم برای پسران و هم برای دختران آن زمینۀ آموزش سـواد و کـسب دانـش و معلومات را فراهم گـردانـیــده بود. دریــن آمـوزشگاهـهـا قـرآن کـریـم و عـلوم دینی، دواوین شعرایی چون خواجه حـافـظ، شیخ سعدی، امیر علیشیر نــــوایــــی و بـابـا رحـیـم مشـرب تـدریــس می گردید.
در دامـنـۀ تـپـه هـای شرقـی شهر سرپل مـزاری هـست که از سالیان قدیم معروف بوده، مردم از ناحیتهای دور و نزدیک، برای زیـارت و اتـحـاف دعــا در آنـجـا می آیند. تا سال 1327 شـمـسی، صـاحـب این تربت درسـت روشـن نـبـود و بنام امام خورد یاد مـیـشد. ولـی کتـیـبۀ دور گنبد آن که بخط کـوفـی اسـت در آن سـال تـوسط یکـی از فاضلان معاصر سرپل- مرحوم قاری محمد عظیم عظیمی خوانده شد و معلوم گردید که این تربت از حـضـرت یـحـیی بن زید بن علی بن حسین بـن عـلـی کرم الله وجهه اسـت. قـبـل از آنـکه کتیبۀ این مزار را قید کنیم، لازم بنظر میرسد که بصورت مختصر در بارۀ زندگی جد و پـدر حـضـرت یحـیی و نیز بطور مفـصـل تاریخ زندگانی خود وی با اسـتـنـاد کـتـابـهـای تــاریـخ نـگـاشـته آید.
در نتـیـجـۀ حـادثـۀ جـانکاه کربلا (سال 61 هـجـری) از فـرزنــدان بـنـی هـاشـم تـنـها جـوانــی علـیـل کـه عبارت از رین العابدین علی(رض) بود با چند کودک بــاقـی مـاند. زیـن العابدین علی بن حسین(رض) عراق را تـرک گـفـتـه بـه مـدینه مراجعت کرد. در زهـد و معرفت مشهور بود. در محرم سال 94 یا 95 هجری در گـذشت و در قبرستان کنار مدینه مدفون گردید.
هـدف از ایـن نـوشـتـه بررسی کوتاهی از پـیـشـیـنـه سینما، تیاتر، داربازی، نقاشی و غیره در ولایت سرپل است.
سـیـنـما: تاریخ نخستین آغاز نمایشهای سینمایی با تأسیس نمـایـنـدگـی تـفحص نفت و گاز در شهر سرپل ارتباط می گیرد. چـنـانـکـه مـعلوم است این ریاست در برج سـنـبـلـه ســال 1334 ایجاد گردید و دیری نـگـذشـت در بندر شبرغان در کرانه دریای سرپل دو ساختمان دو حلقه ساخته شد. در یکی از این ساختمان ها شعبات اداری و مـکـتـب تـربـیـه بـرمـه کـاری و در دومی مـتـخـصـصان اتحاد شوروی سابق و قت با خــانـــواده هــای شــــان اقـامت داشتند. برای سرگرمی این متحصصین و کارمندان داخــلـی از طـرف شــب فلمهایی نمایش داده مــی شد. در اوایل فلم ها در یکی از اتاق های بزرگتر نمایش داده می شد و بعداً، بویژه
ولایـت سـرپـل کـه در دامنۀ شمالی تیربند تُرکستـان مـوقـعـیـت دارد، بـین 35 درجه و سی دقیقۀ شرقی تا 36 درجه و 13 دقیقۀ شمالی و 66 درجه و 30 دقـیـقـۀ جنوبی و 65 درجـه و دو دقـیـقـۀ شـرقی واقع است.
ارتفاع ولایـت سـرپـل از سـطـح بحر از 640 مـتـر در مــنـاطــق هـمــوار تـا 1750 متر در مـنـاطـق کـوهـی میباشد. در ولایت سرپل رودی که اصلاً از کوهستان جنوبی و جنوب غربی سرچشمه گرفته که بنام آق دریا یاد میگردد، دره هــای ســرسبــز مـنــاطـــــق کـوهستانی را آبیاری نموده و با رود دیگری کـه از کـوهـسـتـان ســانـچارک سرچشمه مـیـگـیـرد ... ا
ولایــت سـرپــل از جـمـلۀ ولایات باستانی کــشــور بـوده، هــوای زمـستان آن سرد، تــابــستـان آن گـــرم و آب و هوای مناطق کــوهــستـانــی آن گوارا است. این ولایت دارای چــراگـاه های سرسبز وسیع است که برای تربیه و نگهداشت حیوانات خیلی مساعد است. تقریباً 80 فـیــصــد مــــردم دهــات مصــروف زراعــت و تـربیۀ مواشی بـوده، از طـریـق مصرف محصولات حیوانی امرار حیات و معیشت می نمایند.
پـیـشــۀ مـالـداری در ولایــت سرپل نقش عمده در تقویۀ بنیۀ اقتصاد جامعه داشته، ستون فقرات اقتصاد مملکت را تـشـکـیــل مـیـدهـد. مردم زحمتکش ما از زمانه های قدیم به ایـنـسو تـربـیـۀ حیـوانـات را پیشۀ عنـعـنـوی خـود دانسته، در رشد و ارتقای سطح تولـیـدات حـیوانی علاقه مندی زیاد دارند. انواع و اقسام مختلف حیوانات مانند گاو هـای شـیـری از نسل گاو های وطنی سیستانی، کنـری و نسل های مختلف بُز و گوسفند مانند گوسفند قـره قُل، عربی، قـنـدهـاری، قـتـه غـنــی، غلجایی و انواع اسپ ها از نسل های مختلف مانند اسپ سمن، سُـرخــون، اسپ توروق، مُشکی، اسپ جیـرن و بـه هـمـیـن قـسم اُشـتـر و مرکب، و انـواع مـخـتـلـف طیــور مانند مرغ هـای خـانـگـی، فیل مرغ، مرغابی و غیره نگهداری می گردد. ا
انــبــار کـجــاسـت؟ انـبـار اکنون بنام سرپل مـعـروف بــوده و امــروز یـکـی از 34 ولایـات افـغـانـسـتان است که دارای منابع سرشار نـفـت و گـاز بـوده کـه در نـوع خود کم نظیر است.(1) نـام کهـنتر سرپل عبارت از انبار و یا انبـیر است از جملۀ شهر های جوزجان و پـایـتـخـت آن بــوده اسـت اصـطـخری و ابن حـوقــل (قـرن چـهــارم هـجــری) نیز انبار را پـایـتخت جوزجان و مقام شاهان آل فریغون (250- 401 هـ) میـدانـنـد. یـاقوت حموی در معجـم الـبـلادان مـتوافی قرن هفتم هجری در یـک جـا بـنـام انـبــار و جــای دیــگر آن را به شکل انبیر نگاشته مقتل امام یحیی بن زید بن علی (امام زین العابدین) بن حسین بـن عـلـی (ع) مـیـدانـد. اما بنابر قول مؤلف حــدود الــعـالـم (قـرن چـهـارم هجری) انبار شهری بوده است... ا
زاد گـــاه و مــدفــن اهـــل نـــظـــر
بـا خـوشــان آب شـیـرین از شـکـر
نـیـسـت بـیـجـا کـربــلا خـوانم اگـر
هــمـچـو یـحـیـی ابـن زیــد نـامــور
بـا صـفـا و صـدق هر شام و سحـر
بــود از عـلـم و سـیاست بـهــره ور
شـاعــر خـطـاط بــود و مــعـــتــبــر
مــعــــنـوی و روح پـــرور، بـــا اثــــر
چـون خـدیـم هـرگـز ندیدستم دگـر
کـم بـود هـمـتـای او در فـضل و فَـر
از مــآخـــذ وز مــنـابـــع بــاخـــــبــر
اقـتـصــاد مــمــلـــکـــت را بــــــارور
شـــهــرۀ آفـــاق بــاشـد مـخـتـصـر
ای سـرپــل مـهـد فــرهنگ و هنـر
گــوشۀ جَـنّت بــه فـصــل خُـرّمـی
آری ار جَــنّـت بـگـویــم مــی سزد
چـونکـه در آغــوش دارد شهــر مـا
آسـتـانـش سجده گـاه کهکشــان
هست خـالـی جـای عَلامه شهید
مُــفـتــیء دَوران دامـــلا شــهــیـد
هست اشعـار عظیمی دلـنـشـین
عـالـم و هــم شاعـر و ذوالالسنـه
شـرعی یی دارد سرپل در عـلـوم
واحــدی آن صـــاحـب دارالــکـتــب
نـفـت ســرشــار سـرپـل مـیـکـنـد
شــهـر مـا بـا افتخاراتـــی چُـنـیـن
اگر نگاهی به اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی و ادبی نیمه دوم قرن سیزدهم و نیمه اوّل قرن چهاردهم هجری در افغانستان داشته باشیم، به این نتیجه می رسیم، با وجودی که شیوه های نوین تحقیق و نگارش و امکانات بسان امروز وجود نداشته، اما به تناسب زمان حال خصوصاً در عرصه های فرهنگی و ادبی با کتابخانه ها و نفیس ترین کتب و آثار دستنویس تفوق و برتری داشته است.
سرپل یکی از بلاد تاریخی افغانستان در این دوره دارای مرکز تدریس علوم معقول و منقول، مراکز ارشاد طریقه های عرفانی و حلقه های ادبی بوده که سیر صعودی اش را می پیموده است. در مرکز سرپل بیشتر مسجد و مدرسۀ گذر شاهان، مسجد و مدرسۀ خانقاه، مسجد و مدرسۀ کلال خانه، مدرسۀ توغنی، در ولسوالی بلخاب مدرسۀ عالِمیّه و همچنان در ولسوالی های سانچارک و کوهستان مدارس و دارالحفاظ ها داشته، مَجمَع علماء، دانشمندان، مُدَرسین، حفاظ مُجَوّد قرآن مجید، پیشروان طریقه ها، ادیبان، شاعران، سخنوران و خطاطان بوده است.
از اوصاف عمدۀ اهل علم و فضل این دوره تقوا و تَزکیۀ نفس بوده که نفوذ و مؤثریت آنان را در جامعه بیشتر میساخت. اکثر حُکام و اراکین دولتی به عیادت و زیارت آنان میرفتند. از آن جمله میتوان عَلامۀ شهید سید محمد اسمعیل بلخی، داملا عبدالرحمن مُفتی، خلیفه عبدالمجید مخدوم و خلیفه محمد ابراهیم را نام برد. در این صفحات نگاهی به زندگی و آثار و احوال داملا عبدالرحمن مفتی معروف به داملای شهید می اندازم. وی فرزند داملا ابوالقاسم مفتی تخمیناً در سال 1296 هجری قمری در گذر شاهان شهر سرپل پا به عرصۀ وجود گذاشت. علوم و فنون متداوله را یکجا با خوشنویسی از مَحضر خوشنویس ترین مدرسین از جمله داملا محمد یحیی مشهور به داملا میرزا خلیفه فرا گرفت. سپس جهت تکمیل تعلم با باردر خوردش داملا عبدالصمد عازم بخارا شد. با ختم تحصیل در مدرسۀ گذر شاهان سرپل مصروف تدریس، تعلیم و تذکیر گردیده به مطالعۀ آثار ادبی استادان متقدم و متأخر پرداخت و مدرسۀ گذر شاهان یکی از مراکز علمی و فرهنگی و مرجع طالبان علم شناخته شد. داملای شهید مصروف تدریس فقه حنفی، تفسیر، حدیث، اصول، عقاید، فرایض، صرف و نحو، فنون ادبی، عروض و خطاطی بود. ورود طلبۀ ذکی چون: مولانا غلام محمد خدیم، مولوی عبدالحکیم، داملا ابوالفیض، قاری محمد شریف، مولوی میرحمزه «آخندزاده»، قاری محمد ابراهیم، داملا محمد اکبر، ملا جمعه خان جمعه، قاری محمد ایوب، قاری آغامحمد و ده ها تن دیگر رونق و حشمت مدرسۀ گذر شاهان را بیشتر ساختند که بعد از آن مولانا غلام محمد خدیم به مدارج عالی علم و فضل رسید. استاد خدیم میگوید: زمانیکه مسجد جامع گذر شاهان را توسعه بخشیدند، داملا مُفتی علیه الرحمه بعد از درس مرا هدایت دادند تا قطعه شعری با مادّۀ تاریخ در بارۀ اعمار مسجد جامع گذر شاهان انشاد نمایم. لحظه یی بعد نوشته ام را تقدیم نمودم، پس از مطالعۀ آن فی البدیهه این بیت را نوشته به من دادند:
ایا مخدوم عالی طبع شعرت بس فزون باشد
به نـظـم و نـثـر مـولانای رومت رهنمون باشد
و مرا بیحد تحسین و تشویق نمودند.
یکی از معاصران و دوستان داملای شهید خلیفه عبدالمجید (متوفای دهم حوت 1323 هـ. ش) اند. پیشرو و مُرشد طریقه نقشبندیه بودند که نام شان با اِعزاز و اِکرام تا حال بر زبان ها جاری است. مرحوم محمد مراد بلبل نیز از دوستان نزدیک داملای شهید بود که با هم ارتباط ادبی و فرهنگی داشته اند.
مرحوم آچل پهلوان (متوفای 1332 هـ.ش) از ارادتمندان و مُخلصان داملای شهید بود که شب های جمعه بعد از ادای نماز خُفتن بخشهایی از شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی را داملای مرحوم در مهمان خانۀ وی به خوانش میگرفت.
داملای شهید دارای کتابخانه نیز بود که متون و شروح درسی علوم مُرَوّج، بعض نسخه های دست نویس و کتب کمیاب چاپی در آن وجود داشت که کتاب های موصوف با مُهرش نشانی شده بود. آثار منظومش را بعضاً در صفحات سفید و وقایۀ کتابهایش می نوشت. بعد از درگذشت وی از کتابها نگهداری درست صورت نگرفت، جُز چند جلدی از کتابها فعلاً در دست نیست. از آن کتب یکجلد «عصیدة الشهده شرح قصیدة البُرده للخرپوتی و بهامشها شرح شیخ زاده» در تصرّف نگارندۀ این سطور می باشد. در آن مرثیه یی که شامل بیست بیت در بحر هزج مثمن سالم در رثاء و مناقب شیخ عبدالواحد معروف به شیخ پهلوان متوفای (1328 هـ. ق) نوشته است. چنین آغاز میشود:
دریـغـا شیـخ عـالـم قطـب حق غوث عیان بگذشت
مُـحِـبِ حـضـرت حـق سـاقیء اهل زمان بـگـذشـت
مُعـیـن دیـن و مِلّـت فــرد وقــت آن صاحب مـسـنـد
ازیـن فـانـی دران دارالـبـقـا جَـولان کـنـان بگـذشت
که چون مشتاق بـوده در خـطـاب حـضـرت بـیـچـون
نـدای ارجـعی الـهـام شـد سُرعت کـنـان بگـذشت
ز دریــای حـقـیـقـت گـــوهـــری ایــــزد فــرستــاده
چو عـالـمـتــاب آمـــــد آه ایندم از جهـان بـگـذشــت
نزد دم یکـدمـی بـی ذکـــر حق آن مُـرشــد بـرحــق
قدم بنهاده بیشوقش بصد سوز و فغان بـگـذشـت
شده جـودش بـه مثــل ابر نیسان فــاش در عـالــم
به خُلقش خَلق عـالم را نمـوده شادمان بـگـذشـت
بــه وقــت انـتـقـالِ آن شــهِ والانــســـــب گـــــویـــا
زمین و آسمان یک شد همه از خان و مان بگذشت
فــریـــدِ وقــت عــبــدالــواحـد آن شیخ المشایـخ رُخ
نــمــوده جــلــوه کـرد و بـاز سوی روحیـان بگذشت
و هم در قالب مثنوی در مناقب شیخ پهلوان یا پهلوان خلیفه و در شکایت از ناراستیء جهان نوشته که چنین است:
بــه جُـز غـدر و نــاراسـتـی کـس ندید
نــه ســود تـــو پــایــنـده و دیــرمــــان
تــــعـــطـــف بــــه بـــــخــرد آورده ای
بـــدادی بــه جـاهــل نـه بـر اهـل کار
چــه آزاده گــان و چــه پــاکــان حــــق
چــه صــاف اعـتـقــادان روشــــن دلان
چــه مـیــدان شـکـن پـهـلـوانـان وقـت
چه غوث و چه قطب و چـه شیخ عیان
چه سالم چه هالک چه خوب و چه بد
زمـــانـــی اســیــران جـنــگ تــو انـــد
چــنــان قـطـب حـق بـگـذرد از جـهـان
دریـــغــا چــنـان شیــخ عــالــم پـنـــاه
کــه هـمــتـــاش ایـنـدم نبُد در جهــان
ز در حــقــیـقـت چــو اوکـس نسـفــت
غــروبـش چــو مَــه پـرده در بـرکشـیـد
«دریـغــا بـه قـطـب» از خـرد شد بیـان
جــهـانــا ز تــو راسـتـی کــس نـدید
نــه جــود تــو خــواهـنـدۀ طـالـبـــان
تــلــطــف بـه بیـگـانـه گـان کرده ای
ز انــعــام احـســـان هــزاران هــــزار
چـه پـیـغـمـبـران و چـه مــردان حــق
چـه خــاکـان راه و چــه افــتـاده گـان
چـه شـمـشـیـر و نـیـزه گذاران وقـت
چـه شـاهــان و مـاهـان نـــــام آوران
چـه عـالـم چه جاهل چه مقبول و رَد
هـمـه زخــم خــورد خــدنــگ تــو انـد
فـــغــــــان از مُــراعــــات دور زمـــــان
بـه اســم عبد واحد به رُخ همچو ماه
بـشـد شـهـرتـش در لـقـب پـهـلـــوان
بـیـان شـریـعـت چـو او کـس نـگـفـت
طلـوعـش چـو خُور از عدم سر کشید
ز تــاریــخ فــوتــش بـجـسـتم نشــان
1328 هجری قمری
از سروده های فوق بر می آید داملا مفتی علاوه از علوم و فنون دلدادۀ طریقت بوده و با پیشروان و مُرشدان طریقۀ خواجه بهاءالدین محمد بخاری نقشبندی، عارف و صوفی معروف قرن هشتم هجری و مؤسس طریقه نقشبندیه ارتباط داشته و صاحب حال نیز بوده است. در جای دیگر از خواجگان سخن به میان می آورد که در ذهن ما خواجه علاءالدین عطار و خواجه محمد پارسا را تداعی مینماید و ختم خواجگان که در مراسم ختم تلاوت قرآن مجید حال نیز معمول است مورد توجّه داملای شهید بود. داملا مفتی نعتیه یی دارد شامل 24 بیت که با فشردۀ زندگی نامه اش در جریدۀ «آیینۀ سرپل» پانزدهم جدی سال 1371 اقبال نشر یافته که بیشتر مُستفاد از آیات قرآن کریم می باشد. هکذا از وی در بارۀ تولد پسرش نجم الدین شعری است در بحر رمل مثمن محذوف که با حمد و ستایش خداوند و اظهار شکران آغاز میگردد:
احمد الله الکریـم المُـستــعـــان المُـؤتــمـن
خــالــق الاشـیـاء وهـّاب الـعـطـایـا ذوالمنن
نذر تسلیمات لا تحصی ست بر خیرالرّسل
بـر روان جـمـلـۀ اصــحـاب و یـارانـش زمـــن
از کــرم فــرزنــد نــو شد عالِـم و صالح کناد
هــم نـگـهـدارد ز آفــات زمــان و از فِــــتَـــن
مستـفـیـد از صحـبـت نـیـکـان نـمـاید دایـما
مُـجـتَنـب از مـجـلـس دو نـان کند در انجمن
گشـت از تـاریــخ مَــولِــد مصـرع کـامل تمام
وقـف اللـهـم نجم الدین فی الشرع الحسن
در صورت محاسبۀ مصرع اخیر آن 1320 حاصل می شود که مراد سال هجری قمری بوده است. داملا عبدالرحمن مفتی با زبان و ادبیات عربی، دری و اوزبیکی آشنایی داشته، خطبه های نماز جمعه و عیدین را خودش می نوشت. آثار خطاطی او چون: دلایل الخیرات، اوراق و آیات قرآن مجید و کمبود بعض کتب به صورت پراگنده در دسترس بعضی ها می باشد.
طوریکه بر می آید موصوف شاعری را پیشۀ خود نمیدانسته، در خلال تدریس به مناسبت هایی از اثر حُزن و یا سرور سروده هایی از طبعش بر می خاسته، بر لبش میجوشیده و با خَطِ زیبای نستعلیق زیور کتابت می یافته است. وی در بعضی از آثارش خود را مخدوم و یا بندۀ رحمن یاد مینماید، چنانچه در این مصراع: ایا مخدوم عاصی نقد جان ایندم به کف باید. یا: باشد ز خدیمان درت بندۀ رحمن
مفتی مرحوم علاوه از مصروفیت هایی که یاد شد، مدتی به حیث مفتی انجام وظیفه مینمود. وی به عمر 65 سالگی در سال 1322 خورشیدی، به ناحق توسط یکی از شاگردان بد اندیشش به عِزّ شهادت رسید. در رثاء و مناقب او سروده هایی هست از شعرا. مرحوم استاد عظیمی در رثاء مفتی موصوف گفته است:
عـمـر گـرامـی نـمـود صرف به نشـر علــوم
گشت ز فیضش بسی اهل طلب مستفـید
چــون کــه ز روز ازل حـکــم خـدا رفـتـه بـود
گـشـت بـه تـیغ ستم در دم آخـــــــر شهید
روی خــراشـیــد حُـور آه کـشـــیـــــده ز دل
گفت به تـاریخ او: «شهد شهــادت چشید»
(8.6.1336=1322 هـ ش)
راقم این سطور نیز در رثاء داملا شهید گفته است:
بـا فــوت عــالِــم، عالَـم بمیرد
امـا چـه تــدبـیـر با حُکم درگاه
بــا عـمــر (دنیا) گـویـی بـرابـر
با روحیان شد آن جلوه همراه
بــود آنــزمــانــش وردِ زبـانـش
لا تــقـنـطـوا بـا مـن رحمـة الله
آرامــگــاهــش یـعـنی مـزارش
بـاشـد کنـار شـه نـعــمـت الله
قابل تذکر است که باید جهت جمع آوری اشعار، آثار و خطوط دستنویس مفتی مرحوم اقدامات ضروری اتخاذ گردد و همچنان در معرفیء دیگر شخصیت های علمی و عرفانی ولایت سرپل اهتمام صورت گیرد تا از حافظۀ تاریخ فراموش نشوند.
نویسنده: عبدالحی علمی
فرهنگ و معارف بشری را کـه آیـیـنـۀ تـمـام نـمـای هستی اجتماعی گفته اند، محصول فعالیت های مادّی و معنوی انســان از بــدو پـیـدایـش تـا کـنـون می باشد. رشد و رونق آن نه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تـکـامـل جـوامـع بشری بوده، بلکه صیقل گر روح و روان افراد جامعه نیز می باشد.
هنر موسیقی که جُزئی از فـرهـنـگ بشری می باشد، همواره با روح و عواطف انسانی سـر و کـار داشـتـه، در نوازش آن نقش بس مهم دارد، هنر موسیقی یکی از مُبرم تـرین نیازمندی های انسانی بوده و با سرشت و سـرنـوشـت انسان پیوند ناگسستنی دارد. موجودیت اصوات گوناگون در طبیعت، خوش خوانی پرندگان، صدای آبشاران و باد و باران و دریـا و درخـتــان از ازل مـــورد توجّه انسان بــوده اسـت کـه مطـابـق بـا سـازگـاری این صــدا هــا با روح و روان انسان، در تنظیم آن مـسـاعـی لازم بـه عمل آمده است. انسان آلات مـوسیـقـی گـونـاگـون را بـوجــود آورده و عواطف خویش را در لابلای تار ها و آهنگ هـا بیـان نموده و تسلّی دل و آرامش ضمیر نموده است. ا
سرزمین شاداب و سرسبز سـرپــل از قدیم الایــام مـرکـز تمـدن بـوده و از جـملـه شهـر هــای مـعروف خراسان محسوب می گردد. بـه هـمـیـن دلیل علم و فرهنگ و صنعت در جـوزجانان باستان رشد قابل ملاحظه نموده انواع و اقسام صنایع دستی از قبیل گـلـیـم بـافـی، حَجـّــاری، نـجــّـاری، چــرمــگـــری، مسـگـری، کــلالـی، آهـنـگری، بافنده گی، معماری و دیگر حرفه ها پیشۀ بــاشندگــان ایـن ســرزمـیـن را تـشکیل میدهد. از جملۀ ایـن پیشه ها یکی هم صنعت باروت سازی و فن آتشبازی مـیـبـاشـد. تاریخ دقـیـق ایـن صـنـعـت در ولایـت سـرپل معلوم نیست. به اسـاس اظـهـارات صـاحـب نـظـران، زمـــــان حکومت امـیـر عـبـدالـرحـمـن خــان بــه بعد را میتوان آغاز تاریخ رایج شدن باروت سازی دانـسـت. بـه اسـاس مـعــلــومات به دست آمــده، از بــاروت ســازان اولــی سرپُل: ملا عـبدالحکیم، استا حلیم نظر آســیـابــادی و استـا بـابـه مراد اُلقانی (ایلخانی) بوده اند، بعداً استـا عـبـدالکریم فن باروت سازی را از نــزد پدر بزرگوارش ملا عبدالحکیم فرا گرفته به رُشد و توسعۀ این صنعت تلاش نموده با تربیۀ شـاگـردان تـوانـسـت بـاروت مـورد نیاز سرپل، شبرغــان، مــزار شـریـف و میمنه را تـدارک دیـده در راه سـازی و امـور تعمیراتی جهت بدست آوردن سنگ های تعمیراتی از طــریــق انـفـجـار دادن بــاروت، ایــن صنعت را توسعه داد. ا
ولایــت سـرپــل از جـمـلۀ ولایات باستانی کــشــور بـوده، هــوای زمـستان آن سـرد، تــابــستـان آن گـــرم و آب و هوای مناطق کــوهــستـانــی آن گـوارا است. این ولایت دارای چــراگـاه هـای سرسبز وسیع است کـه برای تربیه و نگهداشت حیوانات خیلی مساعد است. تقریباً 80 فـیــصــد مــــردم دهــات مصــروف زراعــت و تـربیـۀ مواشی بـوده، از طـریـق مصرف محصولات حیوانـی امرار حیات و معیشت می نمایند.
پـیـشــۀ مـالـداری در ولایــت سرپـل نقش عمده در تقویۀ بنیۀ اقتصاد جامـعه داشته، ستون فـقـرات اقـتـصاد مـملکت را تشکیل میـدهـد. مــردم زحمتکش ما از زمانه های قـدیـم بـه ایـنسـو تـربـیۀ حیوانات را پیشۀ عـنـعـنـوی خـود دانسته، در رشد و ارتقای سـطـح تـولـیدات حیوانی علاقه مندی زیاد دارند... ا
در آغاز کلام مــیـخــواهم متنی را در مورد مـوضـوع مـقاله ام بخوانم: «پس بعد از آن مـنصور که خلیفه بود، اندیشه کرد تا قضاء بـه کـسی دهد و مشاورت کرد بر یکی از چهار کس که فحول علماء بودند: یکی ابـو حـنـیـفـه و دوّم سُـفـیـان، ســوم شُرَیـک، چـهـارم مـسعر بن کَدّام. هر چهار را طلب کـردنـد. در راه کـه مـی آمـدنـد، ابو حنیفه گـفـت: «مـن در هر یکی از شما فراستی گـویـم». گـفتند: «صواب آید». گفت: «من بـه حیلتی قضاء از خود دفع کنم و سُفیان بـگـریـزد و مـسـعـر خـــود را دیوانه سازد و شُرَیک قاضی شود». پس سـفـیان در راه بگریخت و در کشتی پنهان شد و گــفـت: «مرا پنهان دارید که سرم بخواهند بُـریـد» به تأویل این خبر که رسول صلی الله علیه وسلـّـم فــرموده که: «من جُعِل قاضیاً فقَد ذُبِحَ بغیر سکّین». ا
از آن جــایــی کــه پـهنـۀ هستی و طبیعت مـتـشـکـل از اضداد، تکامل و حرکت توأم با شـیـب و فراز، نور و ظلمت، مرگ و زندگی، صـحـت و مـرض جُـزء لایـنـفـک طـبـیــعـــت مـاحـــول مـا مـیـبـاشـد، طی اعصار و قرون متـوالی بشر پوینده به قدر توان و امکان در رفع مشکلات و فایق آمـدن بر آن نقشی از خود به یادگار گذاشته که طبابت سنـتـی و قـدیـمـی نـیـز دسـت آورد سعی و تلاش و تجارب گرانبهای این بخش از علوم بزشکی بــوده، تفـکـر والای بـشر را شامل میگردد، طبابت سنتی سه مرحله را طی نموده که مـا بـطـور خیلی کوتاه و مختصر مکثی بدان مینماییم: طــبـابت سنتی و یا قدیمی: که از گیاهان، سبزیجات و مـیـــوه هــای شـفا بخش تــشـکیل شده. طـبــابــت روحــانی: تـوأم بـا آمـاده ساختن روح و روان مریض به زندگی. طبابت... ا
یـکـی از شهـر هـای علم و ادب پرور کشور عزیز ما که در تبارز تمدن اسلام و هنر های زیـبـا خدمت شایان نموده و شهرت تاریخی دارد، شهـر سرپل است. این شهر از قدیم الایام مهد علم، فنون و ادبـیـات بـوده، یکی از بـنـیـاد هـای عـلـمی و عرفانی قدیمۀ آن مـسـجـد، خـانـقـاه و مـدرسـۀ گـذر خـانقاه امروزی در جوار پل خشتی سرپُل میباشد. مـی سـزد از این پرورشگاه دانش، فرهنگ و مـعـرفـت گـزارشـی را بـه عـرض برسانم: حالا کـه مـیـبـیـنم در ساحۀ مسجد خانقاه گـنـبـدی قـدیـمـه و یـک بـاب حـجـرۀ نـوآباد پـیـوسته به رُکن شمالی آن دیده میشود و بس. مـسـجـد قـدیمی و گنبد آن در سمت غـربـی سـاحـۀ مـتـذکـره و در پـهـنۀ نسبتاً پــستی واقع شده است. در ارکان مسجد و محرابش دیده شود کوتاه به نظر میـرسـد و از ایـن نـگـاه حـدس زده میشود کــه بعداً صـحـن مسجـد پرانه شده است و موقعیت دم روی مسـجـد یـک مـتـر بـلـندتر از صحن مـسـجـد اسـت و در هـمـین سطح مرتفع، حـوض آب اسـت و در آن تـاریـخ کـه عمارت مـسـجـد بـه عمل آمده نباید صحن مسجد ایـن قـدر پـسـت بـوده باشد... ا