سـرزمـیـن شاداب و سرسبز سرپل از قدیم الایام مرکـز تـمـدن بــوده و از جـمـلـه شهـر هــای مـعروف خراسان محسوب می گردد. بـه هـمـیـن دلیل علم و فرهنگ و صنعت در جوزجانان باستان رشد قابل ملاحظه نموده انـواع و اقـسـام صنایع دستی از قبیل گلیم بافی، حَجّاری، نجّاری، چرمگری، مسگری، کــلالی، آهـنـگـری، بـافـنده گی، معماری و دیـگـر حـرفـه هـا پـیـشـۀ بــاشـنـدگـان ایـن ســرزمـیـن را تـشـکیل میدهد. از جملۀ این پیشـه هـا یـکـی هم صنعت باروت سازی و فـن آتـشـبـازی مـیـباشد. تاریخ دقـیـق ایـن صـنــعـت در ولایـت سرپل معلوم نیست. به اسـاس اظــهــارات صــاحـب نــظـران، زمـان حکومت امـیـر عـبـدالـرحـمـن خــان بــه بعد را میتوان آغاز تاریخ رایج شدن باروت سازی دانـسـت. بـه اســاس مـعــلـومات به دست آمــده، از بــاروت ســازان اولــی سرپُل: ملا عـبــدالـحـکـیـم، اسـتـا حلیم نظر آسیابادی و استا بابه مراد اُلقانی (ایلخانی) بوده انـد، بـعـداً استا عبـدالکریم فن باروت سازی را از نزد پدر بزرگوارش ملا عبدالـحـکیم فرا گرفته به رُشد و توسعۀ این صنعت تلاش نموده با تربیۀ شـاگـردان تـوانـسـت بـاروت مـورد نیاز سـرپـل، شـبـرغـان، مـزار شریف و میمنه را تـدارک دیـده در راه سـازی و امـور تعمیراتی جهت بدست آوردن سنگ های تعمیراتی از طـریـق انـفـجـار دادن بـاروت، ایـن صنعـت را توسعه داد. ا
در دامـنـۀ تـپـه هـای شرقـی شهر سرپل مـزاری هـست که از سالیان قدیم معروف بوده، مردم از ناحیتهای دور و نزدیک، برای زیـارت و اتـحـاف دعــا در آنـجـا می آیند. تا سال 1327 شـمـسی، صـاحـب این تربت درسـت روشـن نـبـود و بنام امام خورد یاد مـیـشد. ولـی کتـیـبۀ دور گنبد آن که بخط کـوفـی اسـت در آن سـال تـوسط یکـی از فاضلان معاصر سرپل- مرحوم قاری محمد عظیم عظیمی خوانده شد و معلوم گردید که این تربت از حـضـرت یـحـیی بن زید بن علی بن حسین بـن عـلـی کرم الله وجهه اسـت. قـبـل از آنـکه کتیبۀ این مزار را قید کنیم، لازم بنظر میرسد که بصورت مختصر در بارۀ زندگی جد و پـدر حـضـرت یحـیی و نیز بطور مفـصـل تاریخ زندگانی خود وی با اسـتـنـاد کـتـابـهـای تــاریـخ نـگـاشـته آید.
در نتـیـجـۀ حـادثـۀ جـانکاه کربلا (سال 61 هـجـری) از فـرزنــدان بـنـی هـاشـم تـنـها جـوانــی علـیـل کـه عبارت از رین العابدین علی(رض) بود با چند کودک بــاقـی مـاند. زیـن العابدین علی بن حسین(رض) عراق را تـرک گـفـتـه بـه مـدینه مراجعت کرد. در زهـد و معرفت مشهور بود. در محرم سال 94 یا 95 هجری در گـذشت و در قبرستان کنار مدینه مدفون گردید.
ولایـت سـرپـل کـه در دامنۀ شمالی تیربند تُرکستـان مـوقـعـیـت دارد، بـین 35 درجه و سی دقیقۀ شرقی تا 36 درجه و 13 دقیقۀ شمالی و 66 درجه و 30 دقـیـقـۀ جنوبی و 65 درجـه و دو دقـیـقـۀ شـرقی واقع است.
ارتفاع ولایـت سـرپـل از سـطـح بحر از 640 مـتـر در مــنـاطــق هـمــوار تـا 1750 متر در مـنـاطـق کـوهـی میباشد. در ولایت سرپل رودی که اصلاً از کوهستان جنوبی و جنوب غربی سرچشمه گرفته که بنام آق دریا یاد میگردد، دره هــای ســرسبــز مـنــاطـــــق کـوهستانی را آبیاری نموده و با رود دیگری کـه از کـوهـسـتـان ســانـچارک سرچشمه مـیـگـیـرد بـنـام قره دریا می گویند در حصۀ جـنـوبـی شـهـر بـا هـم یکجا میگردد که دو طرف شرقی و غربی شهر سرپل را آبیاری و سـرسـبـز می نماید و در نتیجه آب آن به ولایــت جـوزجــان یـعـنــی شــهـر شبرغان رســیــده، شـهـر و مُـضـافات آن را آبیاری و سرسبز میکند. ا
از آن جــایــی کــه پـهنـۀ هستی و طبیعت مـتـشـکـل از اضداد، تکامل و حرکت توأم با شـیـب و فراز، نور و ظلمت، مرگ و زندگی، صـحـت و مـرض جُـزء لایـنـفـک طـبـیــعـــت مـاحـــول مـا مـیـبـاشـد، طی اعصار و قرون متـوالی بشر پوینده به قدر توان و امکان در رفع مشکلات و فایق آمـدن بر آن نقشی از خود به یادگار گذاشته که طبابت سنـتـی و قـدیـمـی نـیـز دسـت آورد سعی و تلاش و تجارب گرانبهای این بخش از علوم بزشکی بــوده، تفـکـر والای بـشر را شامل میگردد، طبابت سنتی سه مرحله را طی نموده که مـا بـطـور خیلی کوتاه و مختصر مکثی بدان مینماییم: طــبـابت سنتی و یا قدیمی: که از گیاهان، سبزیجات و مـیـــوه هــای شـفا بخش تــشـکیل شده. طـبــابــت روحــانی: تـوأم بـا آمـاده ساختن روح و روان مریض به زندگی. طبابت... ا
بــســـم الله الــرحــمـــن الـــرحـــــــیـــــم
رشــتـــه غـــه چــیـکـتـی نـیـچـه دُرّ یتـیم
بـه همـگان روشن است که علم و معارف راهنمای بشریت بوده، سنگ بنای تــرقی و تـعـالی جوامع بشری را تشکیل میدهد. بــدون اکـتـسـاب عـلم و دانش رسیدن به اهــداف مُعین و پی بردن به رموز طبیعت، دستـرسـی بـه آن و اسـتـفـادۀ مـعـقـــول از امـکـانات طبیعت غیر ممکن خواهد بود. بهـر حال انسان ها توانسته اند به اساس مـطــالـعـه و تـجـربـه، بـسیاری از راز های نا مـکـشـوف طـبیعت را شناسایی و از آن بـه نفع خود استفاده نمایند. کسب علم و دانـش از هـمـان زمــان نـخـسـتـیـن دوران زنـدگی انسان ها همراه بوده است، ولی با گذشت زمان، با به میان آمدن اختراعات و اکـتــشــافــات زمـیـنه های بهتر آموزش مساعد گردیده است. ا
انــبــار کـجــاسـت؟ انـبـار اکنون بنام سرپل مـعـروف بــوده و امــروز یـکـی از 34 ولایـات افـغـانـسـتان است که دارای منابع سرشار نـفـت و گـاز بـوده کـه در نـوع خود کم نظیر است.(1) نـام کهـنتر سرپل عبارت از انبار و یا انبـیر است از جملۀ شهر های جوزجان و پـایـتـخـت آن بــوده اسـت اصـطـخری و ابن حـوقــل (قـرن چـهــارم هـجــری) نیز انبار را پـایـتخت... ا
میدانیم که رشد اجتماعی هر جامعه متناسب است با رشد فرهنگی هر جامعه و متناسب است با رشد معارف یا آموزش و پرورش آن جامعه. بنابرین در هر محیطی که سطح آموزش و سواد بالاتر بوده، شمار افراد با سواد وتحصیلکردۀ آن بیشتر باشد، به همان اندازه محیط اجتماعی آن تغییر پذیرفته، آن جامعه مدنی تر و آن محیط روشنفکرانه تر میگردد. اگر ما به دیروز نزدیک سرپل یعنی از 1300 هـ.ش بدینسو نظر بیندازیم، می بینیم که سرپل با وجود دُور بودن از مرکز کشور، نداشتن راههای مواصلاتی، نبود وسایل سمعی و بصری، نبود مکاتب عصری و آموزش های نوین، باز هم شهری فرهنگی و کانون معرفت در میان شهر ها و ولایات شمال افغانستان بوده است. درین شهر وجود مدارس دینی، دارالعلومها و مکاتب یا آموزشگاه های عنعنوی و خانگی هم برای پسران و هم برای دختران آن زمینۀ آموزش سواد و کسب دانش و معلومات را فراهم گردانیده بود. درین آموزشگاهها قرآن کریم و علوم دینی، دواوین شعرایی چون خواجه حافظ، شیخ سعدی، امیر علیشیر نوایی و بابا رحیم مشرب تدریس می گردید. پیدایش مکتب عصری « لطافت» و ادامه تحصیل در مکتب رشدیۀ مزار شریف زمینۀ بهتری را برای ایجاد حلقه های ادبی و پسانها جُنبش های روشنگری مساعد گردانید و اندیشه های نوین شکل گرفته در ترکیه که از طریق آنطرف رود آمو به این طرف راه کشوده بود، نیز در پیدایی تغییر و جهان نگری قشر تحصیل کردۀ سرپل تأثیر ژرف خویش را بجا گذاشت که ما پیداییء حلقه های ادبی هنری را درین مقاله به بررسی میگیریم.
نخستین حلقۀ ادبی که در سرپل به وجود آمد، در دهۀ نخست همین سده به دَور یکی از شخصیت های برازندۀ فرهنگی سرپل و ولایات شمال کشور، شاعر، عالم، پژوهشگر، حافظ قرآن کریم، شهر دار و وکیل مردم در دَوره های دوم و سوم شورای ملی- قاری محمد عظیم عظیمی سرپلی- شکل گرفت. قاری عظیمی از لحاظ اجتماعی به قشر روحانی و با نفوذ تَعَلّق داشت و پدر او میرزا محمد اسماعیل فرزند قاضی میرزا شمس الدین نسل اندر نسل شغل قضاوت و دادرسی به عهده داشته، با دیانت داری و امانت داریء کامل داد مظلومان را از ظالمان ستانده، با خدمت صادقانه و عادلانۀ خویش از احترام عمیق و خالصانۀ مردم برخوردار بودند. از نظر اقتصادی نیز این خانواده به طبقۀ بالاتر از متوسط تعلق داشتند چون همیشه قناعت و توکُل را پیشه کرده بودند، همواره آنچه را که داشتند، در طَبَق اخلاص نهاده، جلو مهمانان میگذاشتند و بدینگونه دَرب مهمان خانۀ آنان همیشه کشوده و به دَور سفرۀ شان مهمانانی از هر صنف و قِشر با سواد، عالم، شاعر، ادیب، خوشنویس، نوازنده، خواننده، نقاش و افراد چیزفهم جمع بودند. از میان همین اخلاص مندان و مهمانان بود که عده یی اهل ذوق و حال به دور قاری محمد عظیم عظیمی سرپلی جمع آمد و خود بخودی نخستین حلقۀ ادبی و هنری غیر رسمی تقریباً همزمان با ایجاد انجمن ادبی کابل، شکل گرفت. اگرچه این نخستین حلقۀ فرهنگی نشست های رسمی، میعادی و منظم نداشت، اما همواره با کشش پرجاذبۀ خود شاعران، هنرمندان و فضلای مشهور ولایات شمال و حتی مرکز کشور را بسوی خود می کشید و با ورود این مهمانان مُعَزّز، آن حلقۀ قرهنگی با گسترۀ بیشتری تشکیل میگردید، مشاعره ها راه اندازی میشد، طبع آزمایی ها صورت میگرفت، بساط شعر، آهنگ، مناظره ها و بحث های ادبی هموار میگردید. درین حلقه افزون بر عظیمی، شاعران و هنرمندانی چون میرزای شاعر، حاجی عبدالرشید، شکور بخشی، حاجی خوقندی، عبدالجلیل نمنگانی، و غیرهم حضور داشتند و مهمانانی چون محمد ابراهم خلیل، مولانا خال محمد خسته، سید صدیق خان گوهری، مولانا قربت، غلام حبیب نوایی، وافی آقچه یی، صوفی جان آغای اندخویی و دیگران بار ها با حضور گرم خویش حلقۀ ادبیء مذکور را پُر فیض تر و گرمتر می ساختند. چه بسا از شاعران و فرهنگیان امروز سرپل و ولایات شمال افغانستان که در آن هنگام جوانانی نو رسیده، اما صاحب ذوق بودند و درین شب های ادبی به عنوان سامع اشتراک نموده، کسب فیض کردند و بعد ها خود از شاعران، ادیبان، خوشنویسان، خوانندگان و نوازندگان صاحب نام گردیدند. از عظیمی دیوان اشعار فارسی و اوزبیکی شامل بیش از پنجهزار بیت، نصاب الصبیان پشتو – دری، قواعد القرآن منظوم و رساله در فن معما باقی مانده است که جُز رسالۀ مُعَمّا دیگر آثار شان حُلیۀ چاپ در بر کرده است.
حلقۀ دومی یک دهه بعدتر تشکیل گردید. بانی و سرحلقۀ آن میرزا محمد قاسم قاضی زاده بود. او که تحصیلات عصری آن زمان را در مکتب رشدیۀ مزار شریف به پایان رسانده و از نخستین فارغان به حساب می آمد، همچون پدرش قاضی میرزا محمد اسماعیل و برادر مِهترش عظیمی سرپلی طبع جوشان شعری داشت، ظریف و بذله گو، خوش مشرب و سخن شناس بود. در حلقۀ ادبی او افزون بر همصنفانش که همگی میرزایان آن زمان بودند و بیشتر شان طبع شعر داشته، به رموز و لطایف سخن آشنا بودند، عده یی اهل ذوق به ویژه حاضر جوابان، بذله گویان و آنانیکه اشعار شاعران مُتَقَدّم را از بر داشتند و موافق با حال و هوای مجلس بیت ها و نکته های جالب ارائه میکردند، نیز شامل بودند. این گروه نسبت به حلقۀ قبلی نشست های منظم تری داشتند و چون همگی تقریباً هم سن و سال، هم سویه و در اکثر موارد همفکر و هم نظر بودند، در خارج از مجلس نیز مراودات خویش را مستحکم داشته، با همیاری و همنوایی هم در پدید آییء جُنبش روشنگری و « جدید» ی سهم خود را ایفا نمودند. اعضای این حلقه تشنه گان دانش و تکنالوژی نوین بودند، میهن و مردم را عاشقانه می پرستیدند، از بیعدالتی ها، فقر اجتماعی و فقر فرهنگی رنج میبردند و علیه آن با زبان قلم و عمل مبارزه می کردند. اینان امانت داری، انساندوستی، عدالت، وظیفه شناسی و صداقت را شعار خویش ساخته بودند. از میان این حلقه میرزا محمد قاسم قاضی زاده «برق» به مقام شهر داری سرپل و وکالت دَورۀ هفتم شورای ملی از سوی مردم همین ولا انتخاب گردید که میر غلام محمد غبار در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ او را در گروه روشنفکران متعهد و اپوزیسیون دورۀ هفتم شورای ملی ذکر کرده است.
در این حلقه مرحومان رسول جان، مولانا خدیم، ملا جمعه خان جمعه، میرزا مرتضی قل، میرزا محمود، محمد مراد بلبل، میرزا محمدی و دیگران شامل بودند که عده یی از آنان چون مولاناخدیم، محمد مراد بلبل، ملا جمعه خان جمعه، و میرزا محمود در دوره های بعدی به شهرداری سرپل و وکیل شورای ملی از طرف مردم انتخاب شده، کار های درخشانی در زمان عهده داری این پُست ها انجام دادند. نقش این حلقۀ فرهنگی در بیداریء مردم و ترویج دانش وتکنالوژی خیلی برجسته است. اعضای حلقۀ مذکور از نخستین کسانی بودند که مظاهر تَمَدّن جدید آن زمان یعنی رادیو، بایسکل، گرامافون، گیس، بطری یا داینموی کوچک دستی را از هندوستان به سرپل آوردند. محمد قاسم قاضی زاده و دوستانش به ویژه ملا جمعه خان جمعه و میرزا مرتضی قل برای ترغیب مردم به آموزش دانش های نوین و پذیرش تکنالوژی جدید، همچنان در مَذَمّت بیسوادی، بیعدالتی و مظاهر زشت جامعه به سرایش اشعار پُر از طنز و انتقاد پرداختند. گرچه این شعر ها در مطبوعات آنزمان مجال چاپ نمی یافت، اما در میان مردم مشهور و زبانزد اهل ذوق بود. قسمت اعظم شعر های « برق» در اثر اغتشاشات، جنگها و آواره گی ها از میان رفته است و صرف چند غزل او که در جراید کشور چاپ گردیده و هم چند پارچۀ دیگر که تصادفاً از گزند روزگار در امان مانده است، در خانواده اش نگهداری میگردد. مَطلع و مَقطع یک غزل او که به سلسلۀ یک مشاعره در جریدۀ دیوه چاپ گردیده است، در اینجا آورده میشود تا نمایانگر تفکر آنان در مورد موضوع جامعۀ آنروز باشد. این شعر از برق است:
مــوج خــار در خار است، گلشنی که من دارم
بی خزان سبکبار است، گلشنی که من دارم
آبــشـــار حــــــیـرانـــی، داینـمــوی نــادانـــی
«برق» کی دهد زین سد مبنیی که من دارم
این حلقۀ فرهنگی و روشنگری با تبدیلی سرحلقه اش به شهر مزار شریف و کابل، از هم گسست و پس از آن حلقۀ سومی به گونۀ خود به خودی در نسل بعدی تشکیل گردید و تداوم یافت. سرحلقۀ این گروه محمد کریم ذَرّهِ عظیمی فرزند ارشد قاری عظیمی بود. او با استفاده از کتابخانۀ خانوادگی و استعداد موروثی خویش از سنین نوجوانی به حیث شاعر، ادیب، نوازنده و فرد با معلومات و چیزفهم توجُه همسالان و حتّی پدر و دوستان شاعر و فاضل پدرش چون سید صدیق گوهری را به سوی خود جلب نمود. از او دیوان اشعار فارسی و اوزبیکی، نصاب الصبیان اوزبیکی - فارسی، مجموعۀ رباعیات با تجنیس تام به نام چلچراغ باقی مانده است. در این حلقه که « انجمن ادبی سرپل » خوانده میشد نیز عده یی شاعر، ادیب، نوازنده و سخن شناس گرد آمده بودند که دکتور علوم سید عبدالحکیم شرعی جوزجانی، عبدالستار گلشنی، سید محمود شهری، خال محمد کوکب، محمد یونس مستر، ایشان کمال خواجه، محمد نَوّاب نائب، میرزا نعمت الله جگرخون، عبدالقادر معین، ملا عبدالله پریشان، خلیفه نورالدین، نعمت الله خیاط، سید عثمان چوپان، ملا نورالدین کوکب، ملا عبدالحامد پناه، سید غلام سخی رازی، محمد امین مخدوم، محمد امین شجیع، سید پادشاه هوایی، سید کرامت الله اسیران و دیگران از آن جمله اند. این حلقه با اعزام عده یی از این جوانان به خدمت عسکری و رفتن عده یی برای تحصیل عالیتر به کابل و شهر های دیگر از هم گسست. گرچه در نسل بعدتر پژوهشگران، هنرمندان و شاعرانی چون محمد یحیی حفیظی جوزجانی، سیف الدین نوری، محمد یوسف روانیار، محمد حلیم یارقین، سید محمد دروگر، سید قلندر، غلام علی صارم، عبدالرشید کریمی، عبدالحی علمی، صدرالدین انتظار، محمد عیسی نیک آیین، محمد شفیع عظیمی، محمد اسماعیل مبهوت، محمد هاشم مخدوم، محمد یوسف فایض، عبدالغفور دستیار، ملا تاج محمد سرپلی، محمد اعظم عظیمی، محمد صابر عندلیب، شکرالله، محمد نور خدیم زاده و دیگران نیز با کسب فیض از محضر قاری محمد عظیم عظیمی و مولانا غلام محمد خدیم به ظهور رسیدند. اما از یک سو نبود هسته یی غنی همچون گذشته، هم از نظر معنوی و هم از نظر مادّی و از سوی دیگر پراگنده شدن این نسل به شهر های بزرگ برای تحصیل یا شغل، زمینۀ پدیداری حلقه یا حلقه های ادبی و فرهنگی جدید را از میان برداشت، اما از این میان محمد شفیع عظیمی، محمد اعظم عظیمی، محمد الله نوری، ینگی گل باور، صدرالدین انتظار و ملا تاج محمد سرپلی یک گروه هنری را تشکیل دادند که ابتدا در شهر سرپل باعث گرمیء محفل گردیدند و بعدتر پس از سال 1357ش گروه هنری ظفر را ایجاد نموده، بهترین آهنگ های اوزبیکی و ترکمنی را ثبت رادیو و تلویزیون افغانستان کردند. نکتۀ قابل یاد کرد اینست که جنگ های بیست و اند سالۀ اخیر و آشوبهای پیهم و انتقال حکمروایی از یک قوماندان به دیگری شرایط زندگی را چنان بر قِشر تحصیل کرده و روشنفکر سرپل تنگ نمود که این روشنفکران و هنرمندان به شهر های دیگر حتّی کشور های دیگر مجبور به مهاجرت گردیدند. وجود این شرایط نابسامان و دیرپا شهر فرهنگی و پر فیض سرپل را به شهری تبدیل کرد که تا دَورۀ حکومت موقّت روشنفکران جرئت سفر به این شهر را نداشتند، چه رسد به اقامت یا کار درین شهر.
امروز بهترین شاعران، پژوهشگران، هنرمندان، دانشمندان، نویسندگان و بطور کُلّ فرهنگیان نامدار سرپل کانون فرهنگ و هنر را در شهر های همجوار و دُورتر گرم و روشن کرده اند، اما در خود سرپل جُز تنی معدود را نمیتوان یافت که به شعر، ادبیات، موسیقی و پژوهشهای علمی و ادبی گرایش یا ممارست داشته باشد. با تأسف در شهر هایی که حدود نیم قرن پیش ازین زنان رفع حجاب کرده بودند، امروز با وجود برقراری صلح و امنیت و تجربه دو انتخابات و تشکیل ریاست امور زنان در سرپل جُز چند زن معدود حتّی کمتر از شمار انگشتان دو دست را بدون چادری نمیتوان یافت. امروز ولایت سرپل شاید یگانه ولایت در سرتاسر افغانستان باشد که حتّی یک روزنامه یا جریده، یک کتابخانۀ عامه، یک مطبعۀ کوچک، یک فرستندۀ تلویزیون محلی ندارد. این ولایت شاید یگانه ولایت در سرتاسر افغانستان باشد که حتّی یک تعمیر سینما، یک تالار کنفرانس، یک سالون برای برگذاری محافل خوشی و یا غم، یک مهمانخانه و یا هوتل، یک جمنازیوم یا کلپ ورزشی ندارد.
من این شاید ها و حتی ها را برای کم بها دادن به سرپل و سَرپُلیان نمیگویم، بلکه میخواهم از این تریبیون حُسن استفاده کرده، توجُه زمام داران امور را به وضع نابسامان اجتماعی و فرهنگیء سرپل جلب نمایم و بگویم که این ولایت با همه ندارد هایش هنوز ادبیات شفاهی یا فلکلور دست نخورده و بکر خود را دارد، هنوز آیین ها، باور ها و مراسم خاص و بومی خویش را دارد، هنوز هنر ها و حرفه های منحصر به خود را دارد، هنوز منابع سرشار طبیعی، طبیعت زیبا و آب و هوای گوارای خود را دارد، هنوز روشنفکران دل آگاه و دستان پُرقدرت و جوانان با دَرک وطنپرست و صادق خود را دارد و هنوزها و دارد های دیگری دارد که اگر گفته آید، حدیث مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. بناءً با ابراز قدردانی از استاد دانشمندم دُکتور سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات، فرهنگ و توریزم که با تشریف خجستۀ شان درین سمینار با دارد ها و ندارد های ولایت سرپل از نزدیک آشنایی حاصل کردند و اِن شاءالله شنیده ها و دیده های شان را در جلسۀ کابینه یا مقاماتی که لازم است، مَطرح خواهند کرد و با ابراز قدر دانی از والی محترم ولایت سرپل سید محمد اقبال منیب که پس از سالهای بسیار سکوت و ایستایی با تدویر این سمینار تَحَرّک تازه و لازم فرهنگی را درین ولایت به وجود آوردند و امکان بازشناسی سرپل را طیف وسیعتر فراهم نمودند، سخن خویش را به پایان میبرم و به اشتراک کنندگان سمینار و مردم سرپل و همه هم میهنانم پیروزی، سلامتی و خوشبختی آرزو میکنم. یار زنده و صُحبت باقی
معاون سرمحقق دکتور شفیقه «یارقین»
فرهنگ و معارف بشری را کـه آیـیـنـۀ تـمـام نـمـای هستی اجتماعی گفته اند، محصول فعالیت های مادّی و معنوی انســان از بــدو پـیـدایـش تـا کـنـون می باشد. رشد و رونق آن نه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تـکـامـل جـوامـع بشری بوده، بلکه صیقل گر روح و روان افراد جامعه نیز می باشد.
هنر موسیقی که جُزئی از فـرهـنـگ بشری می باشد، همواره با روح و عواطف انسانی سـر و کـار داشـتـه، در نوازش آن نقش بس مهم دارد، هنر موسیقی یکی از مُبرم تـرین نیازمندی های انسانی بوده و با سرشت و سـرنـوشـت انسان پیوند ناگسستنی دارد. موجودیت اصوات گوناگون در طبیعت، خوش خوانی پرندگان، صدای آبشاران و باد و باران و دریـا و درخـتــان از ازل مـــورد توجّه انسان بــوده اسـت کـه مطـابـق بـا سـازگـاری این صــدا هــا با روح و روان انسان، در تنظیم آن مـسـاعـی لازم بـه عمل آمده است. انسان آلات مـوسیـقـی گـونـاگـون را بـوجــود آورده و عواطف خویش را در لابلای تار ها و آهنگ هـا بیـان نموده و تسلّی دل و آرامش ضمیر نموده است. ا
هـدف از ایـن نـوشـتـه بررسی کوتاهی از پـیـشـیـنـه سینما، تیاتر، داربازی، نقاشی و غیره در ولایت سرپل است.
سـیـنـما: تاریخ نخستین آغاز نمایشهای سینمایی با تأسیس نمـایـنـدگـی تـفحص نفت و گاز در شهر سرپل ارتباط می گیرد. چـنـانـکـه مـعلوم است این ریاست در برج سـنـبـلـه ســال 1334 ایجاد گردید و دیری نـگـذشـت در بندر شبرغان در کرانه دریای سرپل دو ساختمان دو حلقه ساخته شد. در یکی از این ساختمان ها شعبات اداری و مـکـتـب تـربـیـه بـرمـه کـاری و در دومی مـتـخـصـصان اتحاد شوروی سابق و قت با خــانـــواده هــای شــــان اقـامت داشتند. برای سرگرمی این متحصصین و کارمنـدان داخــلـی از طـرف شــب فلمهایی نمایش داده مــی شد. در اوایل فلم ها در یکی از اتـــاق های بزرگتر نمایش داده می شد و بعداً، بویژه در فصل گرما در بیرون فلمها را نـمـایــش میــدادنــد و در نتیجه تعدادی از علاقمندان سرپل نیز تماشا می کردند. فلـمــهــای نـمــایـش داده شــده عـمــوماً روسی، اوزبیکی و تاجیکی بود. بـعـــداً در اوایـل دهـه 40 نخستین سالون سینما در ســرای پـخـتـه کـه روبـروی تفـحصات قرار داشت به فعالیت آغاز کرد. ا
ولایــت سـرپــل از جـمـلۀ ولایات باستانی کــشــور بـوده، هــوای زمـستان آن سرد، تــابــستـان آن گـــرم و آب و هوای مناطق کــوهــستـانــی آن گوارا است. این ولایت دارای چــراگـاه های سرسبز وسیع است که برای تربیه و نگهداشت حیوانات خیلی مساعد است. تقریباً 80 فـیــصــد مــــردم دهــات مصــروف زراعــت و تـربیۀ مواشی بـوده، از طـریـق مصرف محصولات حیوانی امرار حیات و معیشت می نمایند.
پـیـشــۀ مـالـداری در ولایــت سرپل نقش عمده در تقویۀ بنیۀ اقتصاد جامعه داشته، ستـون فـقـرات اقتـصـاد مملکت را تشکیل میـدهـد. مـردم زحمتکش ما از زمانه های قــدیــم بـــه اینسو تربیۀ حیوانات را پیشۀ عـنـعـنـوی خود دانسته، در رشد و ارتقای سطح تولیدات حیــوانـی علاقه مندی زیاد دارند. انواع و اقسام مختلف حیوانات مانند گاو هـای شـیـری از نسل گاو های وطنی سیستانی، کنری و نسل های مختلف بُز و گوسفند مانند گوسفند قـره قُل، عربی، قـنـدهـاری، قـتـه غـنــی، غلجایی و انواع اسپ ها از نسل های مختلف مانند اسپ سمن، سُـرخـون، اسـپ توروق، مُشکی، اسـپ جـیـرن و بـه هـمـیـن قسـم اُشتر و مـرکـب، و انـواع مخـتـلـف طیـور مانند مرغ های خانگـی، فـیـل مـرغ، مرغابی و غیره نگهداری می گردد. ا
در آغاز کلام مــیـخــواهم متنی را در مورد مـوضـوع مـقاله ام بخوانم: «پس بعد از آن مـنصور که خلیفه بود، اندیشه کرد تا قضاء بـه کـسی دهد و مشاورت کرد بر یکی از چهار کس که فحول علماء بودند: یکی ابـو حـنـیـفـه و دوّم سُـفـیـان، ســوم شُرَیـک، چـهـارم مـسعر بن کَدّام. هر چهار را طلب کـردنـد. در راه کـه مـی آمـدنـد، ابو حنیفه گـفـت: «مـن در هر یکی از شما فراستی گـویـم». گـفتند: «صواب آید». گفت: «من بـه حیلتی قضاء از خود دفع کنم و سُفیان بـگـریـزد و مـسـعـر خـــود را دیوانه سازد و شُرَیک قاضی شود». پس سـفـیان در راه بگریخت و در کشتی پنهان شد و گــفـت: «مرا پنهان دارید که سرم بخواهند بُـریـد» به تأویل این خبر که رسول صلی الله علیه وسلـّـم فــرموده که: «من جُعِل قاضیاً فقَد ذُبِحَ بغیر سکّین». ا
یـکـی از شهـر هـای علم و ادب پرور کشور عزیز ما که در تبارز تمدن اسلام و هنر های زیـبـا خدمت شایان نموده و شهرت تاریخی دارد، شهـر سرپل است. این شهر از قدیم الایام مهد علم، فنون و ادبـیـات بـوده، یکی از بـنـیـاد هـای عـلـمی و عرفانی قدیمۀ آن مـسـجـد، خـانـقـاه و مـدرسـۀ گـذر خـانقاه امروزی در جوار پل خشتی سرپُل میباشد. مـی سـزد از این پرورشگاه دانش، فرهنگ و مـعـرفـت گـزارشـی را بـه عـرض برسانم: حالا کـه مـیـبـیـنم در ساحۀ مسجد خانقاه گـنـبـدی قـدیـمـه و یـک بـاب حـجـرۀ نـوآباد پـیـوسته به رُکن شمالی آن دیده میشود و بس. مـسـجـد قـدیمی و گنبد آن در سمت غـربـی سـاحـۀ مـتـذکـره و در پـهـنۀ نسبتاً پــستی واقع شده است. در ارکان مسجد و محرابش دیده شود کوتاه به نظر میـرسـد و از ایـن نـگـاه حـدس زده میشود کــه بعداً صـحـن مسجـد پرانه شده است و موقعیت دم روی مسـجـد یـک مـتـر بـلـندتر از صحن مـسـجـد اسـت و در هـمـین سطح مرتفع، حـوض آب اسـت و در آن تـاریـخ کـه عمارت مـسـجـد بـه عمل آمده نباید صحن مسجد ایـن قـدر پـسـت بـوده باشد و به مرور زمان موقعیت دم روی آن بـلـنـد و بـلـنـدتـر شـده است. همچـو تحول در موقعیت می فهماند که این عمارت مسجد اصـیـل اســــت. آری هـمـیـن عـمارت مشهور آن افزون تر از سه قـرن قـدمـت دارد و ارکـان مسجد از خشت پختۀ مربع شکل برآورده شده. ا