اوزبیک تیلی سوزلیگی، نورالله آلتای
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در فیس بوک
قرآن الکریم با ترجمه به چند زبان
بابر ایزیدن، دکتور شفیقه یارقین
اوزبیکی شعرلر، امان الله قویاش
یورتداش، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
دُر دانه لر، دکتور فیض الله ایماق
اوزاق یــولــلار، ادبی و فرهنگی
حیات پنجره سیدن، فضل احمد بورگیت
آلتین کَمَلـَک، عبدالله تاشقین
آلتین یپراقلر، محمد کاظم امینی
اجتماعی و فرهنگی، فیض الله قرداش
ابزار های ضروری برای سایت و وبلاگ
آلتین فلم، اوزبیکلرنینگ افتخاری
گلزمین وفا، اشعار سید محمد دروگر
باله لر، آیدین مالمو مدنی نهادی
امیر علیشیر نوایی، مکمل اثرلری
برگردان الفبای کریل به الفبای عربی
پیوند های مهم
بـلـبلی از کوهساران بدخشان که بیش از ثـلـث قـرن است با آوای باریک و جانـسوز غــجـک خـود گـوش هـا را نوازش داده، بـا صــدای دلکش و دلنواز خود دلها را آرامش بخشیده، با اجـرای پـارچـه های کمیدی و تـمـثـیـلی خــویش مــردم را خنـدانـیـده و بـا نـشـاط بخشی، بزم محافل علاقمندان خـویش را گرمی و حلاوت بخشیده است. بـلـی! آدیــنــه، کـــه اســــم هـنــری اش بـازگـل بـدخـشی می بـاشـد، زادۀ محلـه چـنـار گنجشکان، واقع در ولسوالی کشم ولایـت بـدخـشان بود که در 107 مین بهار زندگـیش چشم از جهان بربست. با جرات میتوان گفت که وی را از جمله آواز خوانان دست اول در سطح، کشور و... ا
محمد جان ولد بدل مشهـور بـه بـنـگیـچه تــاشــقـرغــانــی در سال 1307 هــجـری شمـسی در گــــذر ایــش مـحـمــد بـیـک نـاحـیـۀ اول شهـــر تـــاشــقــرغـان مـرکـز ولـسوالــی خـُلــم در یک خانـوادۀ هنرمند تــولــد شده است. پــدرش بـه اسم بـدل مشهــور بــه بــدل مـست تـاشـقـرغـانی بــوده بـه نـواختن دمبوره مهارت داشـتـه، بـنـگـیـچـه پـدرش را درسن 2 سـالـگی از دست داده تـحـت تـربـیــۀ مــادرش قـــرار گـرفـت. در سـن خــورد سالـی نزد مـلای مـحـله به فرا گیری دروس دینی پرداخته، کـتـب مـتـداولـه را الــی پـنـجﮔــﻧـﺞ، قـرآن کـریـم، غـیـاثـی و دیــوان حـــافــظ تــمـام نــمــــوده در ســـــال 1329 هــــجــــــری شمسی بـه خدمت عسکری... ا
بــابــه قِــران هـنـرمـنـد آواره و درویـشـی از ولـسـوالـی خُـلم (تـاشقرغان) بود. نام اصلی اش عـبـدالـغفار فرزند سلطان بود. او در سال ۱۲۸۹ خـورشـیـدی در گــذر ده حــسن ولـســوالــی تــاشــقـرغان ولایت ســمـنـگـان پــا بـه جـهــان هـــســــــتی گـذاشـت. بـابـه قِـران از آوان کــودکـی به خـوانـدن آهـنگ های محلی آغاز نمود. در سـن دوازده سـالـگـی نـزد مـرحوم محمد حـکـیـم تـنـبـور نـواز بـه نــواخــتــن دنبوره پـرداخـت. او پـس از ســـال هـا تــوانست پـول نـاچـیـز را جـمع کند تا اینکه توانست دنـبـورهای بــرای خــود خـریـداری کند. در ولسـوالــی تــاشــقـرغان به جز بابه قِران کسـی دیگری نبود که در محافل خوشی آهنگ بسراید... ا
دنـبـوره یکی از آلات موسیقی اصیل ملی کـشـور مـاست. این آلـه را اوزبـیـک ها به گـونـۀ «دومبیره» و مردمان دیگر به شکل هــای «دَمبــوره» و «دَنـبــوره» تـلــفـــــظ مـیـکـنند. امروز دنبوره به عـنـوان یـک آلـۀ قـدیــمـی و اصـیـل مـلـی در میان اکثریت قــریـب بـه اتفاق تمام ملل تورکی جهان؛ مـانـند: اوزبیک ها، قزاق ها، تـورکمن ها، قــیـرغـیـز هـا، قـره قـلـپـاق ها، آلتای ها، بـاشقیرد ها، یـاقـوت هـا، تاتار ها و اویغور هـا و نـیـز سایـر ملـل؛ چون: تاجیک هـا و هـــزاره هـا مـــورد اســـتــفـاده است. در بــرخــی از مـــنـــابـــع تـاریــخـی اخـتـراع «دَنـــبـــوره» را بــه تـورکـان نـسـبت داده انـــد. گسـتــرده گی کاربرد... ا
در یـکـی از کـوچـه ها، در قریۀ دور افتاده در جوی زندان ولایت سمنگان، آواز خوش تــارهـا، صــدای آرام و متین چکش سبک بر روی چـوب تــراش خـــورده بــا صـــدای خـش خـش دسـتـان گــره بـسـتـۀ استاد مـحمد قل هفتاد ساله، موسیقی زندگی را تشـکـیـل مـی دهـد. دنبوره ها، در کنار دیــوار کـاه گـلـی کارگاه استاد محمد قل، صـف کـشـیـده انـد و انـتظار می کشند تا اسـتـاد، تارها را بر شانه های شان ببندد و آنـهـا نـیـز بـا شـور فـراوان، پـس از آشنا شـدن بـا سـر انـگشتان نوازندگان، بنالند. این روزها استاد محمد قل دنبوره ساز، به گفـتـۀ خـودش وقت سرخاریدن ندارد و به قول معروف دست به دستش... ا
وطن عزیز ما یك كشور كاملاً سنتی است كه هنوز هم با تـسـلـط كـامـل عـلـم و تكـنـالـوژی و ارتباطات جهانی در جهان و كشور های همسایه، در بسیاری از نقاط دور از مركز به جای قانون و حتی گاهی به جای شرعیت نيز سنت ها و عرف و عادت ها بر سرنوشت انسانهای جامعۀ ما حكم میكند. تغییر باورها و سنت ها بسیار دشوار و زمانگیر است. از همین جهت نمیتوان آنها را به زور تغییر داد یا با فشار حركت آن را به سوی زمانوی شدن، جهانی شدن و قانونی شدن سرعت بخشید.
تفكر و دید جامعۀ ما نسبت به موسیقی نیز از باورها و سنت های مردم سرچشمه میگیرد و با تأسف كه این باور لااقل در دهه های پسین و از آغاز عصر كنونی چندان موافق با موسیقی نبوده، در حالیكه در گذشته های دور یعنی 700 سال و 500 سال پیش در همین سرزمین چنین دیدی وجود نداشته است.
اگر به داستانهای شاهنامۀ فردوسی و خمسه های نظامی، امیر خسرو، امیر علیشیر نوایی، هفت اورنگ مولانا جامی وغیره مروری داشته باشیم، میبینیم كه در سرزمین باستانی ما در هر كوی و برزن نوای چنگ و دف و نی بلند بوده و دربار شاهان و كاخ های امیران و ثروتمندان هیچگاه بدون نوازندهگان چیره دست، آوازخوانان خوش الحان، رقاصان هنرمند و شاعران شیرین كلام صورتی و شكوهی نداشته است.
حكایت است كه رودكی با ترنم شعر «بوی جوی مولیان» و نواختن چنگ و هماوایی موسیقی و شعر، پادشاه سامانی را -كه میخواست لااقل سه ماه دیگر در جایی كه هست، اوتراق نماید- چنان افسون و از خود بیخود میكند، كه یك لنگۀ موزه در پای و لنگۀ دیگر ناپوشیده، به سوی سرزمین اصلی خویش اسپ میتازد. باز هم از رودكی میشنویم كه در دربار سامانی شعر های خود، شاعران دیگر و از جمله شاعر نخستین بانوی شعر دری «رابعۀ بلخی» را با همصدایی چنگ و چغانه با آهنگ دلنشین میخواند.
در داستان خسرو و شیرین میخوانیم كه نكسیا و باربد آهنگسازان و نوازندهگان و خوانندهگان نام آوری بودند كه به تعداد روز های سال و به تناسب و هماهنگی فصول، ماه ها، شب ها و روز ها آهنگ ساخته بودند و با نوا های سحرآمیز چون نوای فرشتهگان، دل صاحبدلان را به شور میآوردند.
زمان تیموریان، به ویژه زمان پادشاهی یكی از بافرهنگترین و شكوهمندترین پادشاهان سرزمین ما، یعنی سلطان حسین میرزا بایقرا را به یاد آوریم كه به اذعان شاعر، هنرمند و ادیب والا مقام آن عصر زین الدین محمود واصفی در كتاب «بدایع الوقایع»، میرعلیشیر نوایی در تذكرۀ «مجالس النفایس» و نیز به تأیید كتاب تاریخی بلند آوازۀ «بابرنامه» تألیف ظهیرالدین محمد بابرشاه، دربار سلطان حسین میرزا بایقرا و كاخ های امیران و وزیران وی، به ویژه امیر رعیت پرور، عدالت گستر، هنرمند و هنرمند آفرین او امیر علیشیر نوایی هیچ شبی بدون شعر، ظرافت ها و مباحث ادبی و موسیقی و رقص نبوده است.
بابرشاه در كتاب «بابرنامۀ» خویش كه تقریباً به تمام زبان های مهم جهان بار بار ترجمه شده است، لست مفصلی از هنرمندان، شاعران، ظرفا، ادبا، علما و به ویژه هنرمندان عرصۀ موسیقی، رقص و آواز خوانی ارایه میدارد كه تجمع چنین گروه عظیم و با آن اوصاف حیرت انگیز حتی از تجسم ما در این زمان بیرون است ؛ به طور مثال میتوانیم از اینها نام ببریم:
استاد خواجه یوسف برهان كه استاد امیر علیشیر نوایی در فن موسیقی بوده است، مولانا صاحب بلخی كه شاعر ماهر و هم در موسیقی و علم ادوار استادی كامل بوده است، استاد قل محمد شبرغانی كه در عود و غیژك نوازی سرآمد همگنان بوده است، خواجه عبدالله صدر كه افزون بر دانش كافی در علم ادوار و موسیقی و هنر خطاطی، در نواختن آلۀ موسیقی «قانون» بینظیر زمان خود بوده است، خواجه ابوالوفای خوارزمی، محمد علی غریبی، مولانا سالمی، مولانا شیخی، پهلوان محمد كشتیگیر، مولانا شربتی و به ویژه مولانا كمال الدین عودی و میر بدر رقاص معروف كه اداها و حركات مسحور كنندۀ او در رقص تكرار ناشدنی و همواره تازه و بكر بوده است.
بعد كه هرات به دست شیبانی ها افتاد، هنرمندترین اين هنرمندان عرصه های مختلف هنر به ویژه موسیقی به سوی دربار پادشاه سخاوتمند، دانشمند و هنردوست ظهیرالدین محمد بابرشاه مؤسس امپراتوری گورگانیان در هند روی آوردند و در آنجا رقاصان، آوازخوانان، نوازندهگان و آهنگسازان سرزمین پهناور هند نیز به این دربار باشكوه و مجلل پیوستند و همه هنر ها آنقدر رشد سریع و پایدار داشت كه پس از گذشت بیش از 550 سال هنوز هم آثار عمرانی، كتابها و گردآورده های هنری و علمی آنان پا برجا بوده، اعجاب و تحسین ملل شرق و غرب را بر میانگیزد.
در دربار امیر تیمور كورهگان و اولاد و احفاد او -كه همین تیموریان هرات و كورگانیان هند اند- موسیقی همچنانی كه در میان مردان به رشد و شگوفایی رسیده بود، در حرمسرا ها نیز بزم شعر و موسیقی همواره برپا بود و شاهبانو ها و شاهدخت های تیموری هم خود شعر و موسیقی را میآموختند و میسرودند، بلكه هنرمندان و شاعران را تشویق و حمایت مادی و معنوی میكردند.
بعدها در این سرزمین هنرپرور دید بدبینانه نسبت به موسیقی آهسته آهسته پدیدار گشت و مردم با آنكه در محافل خوشی خود از ساز و آواز خراباتیان بهره میگرفتند، اما به آنان به دیدۀ حقارت مینگريستند و به ویژه موسیقی زنان جایگاهی نداشت و میدانیم كه وقتی رادیوی كابل شروع به نشرات كرد، هيچ خوانندۀ زن جرأت ابراز وجود نداشت تا اینكه میرمن پروین با جرأت و جسارت تحسین برانگیز خود این طلسم را شكست و راه را برای خوانندهگانی چون رخشانه، ژیلا، سارا زلاند، آزاده، جلوه (افسانه)، ملینا، قمرگل و دیگران گشود. البته ناگفته نباید گذاشت كه خانم پروین به قشر بالایی جامعه تعلق داشت و همچنانكه احمد ظاهر پسر صدراعظم كشور با آوازخوانی خویش دید جامعه را نسبت به موسیقی تغییر داد، پروین نیز دختر یكی از خوانین بدخشان بوده كه به كابل تبعید شده بوده است.
با آمدن تغییرات ثور 1357، همانگونه كه در گستره های مختلف زندهگی دگرگونی های چشمگیری به وقوع پیوست، در موسیقی نیز تغییراتی رونما شد. از یكسو گروه های هنری محلی و قومی با ارایه فیستوال ها و كنسرت های موسیقی، اصیل ترین و تازه ترین نمونه های موسیقی قوم و محل خود را به مردم عرضه كردند، از سوی دیگر هر وزارتي و ارگانی گروه موسیقی خویش را ایجاد كرد و زیباترین آهنگ های میهنی و تغزلی در آن زمان ثبت تلویزیون و رادیو شد كه امروز نیز بدیل آنها را كمتر میتوان یافت. به ویژه موسیقی زنان و اتن زنانه برای بار نخست به شگوفایی رسید و زیباترین اتن ها ثبت تلویزیون شد.
حوادث تاریخی و تغییرات بعدی شرایط ایستایی معینی در جامعه پدید آورد و جنگ های میانگروهی به تمام گستره هاي اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صدمات جبران ناپذیری وارد ساخت. به ویژه ظهور طالبان همانگونه كه از هرسو در جلو رشد و ترقی كشور موانع بزرگ ایجاد نمود، بزرگترین مانع نفوذ ناپذیر را در برابر موسیقی گذاشت، چنانكه نه تنها ساز و آوازی در رادیو و تلویزیون ایجاد نشد، بلكه خود رادیوها و تلویزیون ها، كست ها و ویدیو ها به دار آویخته شدند، شكستانده شدند و موسیقی به كلی قدغن گردید.
شكست طالبان و ایجاد حكومت های مؤقت، انتقالی و انتخابی سرآغاز دیگری برای موسیقی كشور بود، اما با آنكه حكومت جدید به همیاری جامعۀ جهانی و قوت های ناتو آمده بود و حمایت میشد، اما هنوز هم همان ترس و وحشت گذشته در جسم و جان اهل موسیقی مستولی بود. دختران هنرمند افغانستان كه در بیرون از مرزهای افغانستان زندهگی میكردند، جرأت ابراز وجود داشتند، اما دختران هنرمند در داخل افغانستان هنوز جرأت چهره گشایی نیافته بودند.
در حكومت مؤقت و ماه های نخست حكومت انتقالی كه معین مسلكی وزارت امور زنان بودم، سعی كردم تا با راه اندازی محافل مشاعره و موسیقی و محافل ادبی و هنری، آتش خاموش شعر و موسیقی را دوباره برافروزم، چنانكه به كمك اینجوی ایتالوی Peace Wives فیستيوال موسیقی افغانستان را در شهر های مختلف ایتالیا راه اندازی كردیم و فيستيوال تحت نام Afghanistan Back to the Music دایر شد و در نخستین شب گشايش رسمي آن، هنرمند قابل احترام و محبوب كشورمان خانم مهوش و در شب های بعدی هنرمندان مشهور زن از آذربایجان، امریكای لاتین، ایتالیا، افریقا وغیره هنرنمایی كردند.
در آن فيستيوال فیصله شد تا درآمد این فیستيوال برای رشد موسیقی، به ویژه موسیقی زنان افغانستان و احیای مكتب موسیقی رسمی افغانستان هزینه شود و كمك های دونرهای مختلف برای این منظور جلب گردد، اما این پروژه با سبكدوشی من از آن سِمَت به ثمر نرسید.
خوشبختانه «ستارۀ افغان» كه از سوی تلویزیون طلوع از مدت هفت سال بدینسو راه اندازی میشود، تأثیر بسزایی برای رشد موسیقی، به ویژه موسیقی جوانان و زنانۀ كشورمان داشته است. چنانكه از سالی تا سال دیگر و سالهای بعدی، چهره های تازه با مهارتها، دانش ها و تجربه های بیشتر به صحنه ظهور میكنند و از سوی دیگر، پشتیبانی جوانان از این پروسه، نشانگر این حقیقت است كه دیگر هنرمندان گسترۀ موسیقی به دیدۀ احترام و مهر نگريسته میشوند و موسیقی آهسته آهسته منزلت و جایگاه علمی و مردمی خویش را باز مییابد، ولی هنوز هم موسیقی زنانه آنچنان كه باید، انكشاف نیافته و هنوز راه دشوارگذار و پرنشیب و فرازی در پیش است تا بذر امیدها به گل بنشیند.
اما جالب این است كه در شمال افغانستان، در ولایت های فاریاب، بلخ و سرپل آوازخوانان زن وجود داشتند و محافل زنانه را گرم میساختند. چنانكه خانم ملینا در مزارشریف، ماهرو در سرپل و سبزهگل در اندخوی از آن شمار اند. به طور یقین در ولایت هرات، ننگرهار، قندوز و دیگر ولایات نیز چهره های زن هنرمند ممكن است بوده باشند كه فعلاً من نام ایشان را به خاطر ندارم.
در این مقاله در مورد هنرمند آواز خوان خانم «سبزهگل» معلوماتی چند ارایه میكنم كه امیدوارم جالب، تازه و خواندنی برای خوانندهگان عزیز باشد.
من در سال روان پروژه یی را با یونیورستی كمبریج در مورد فولكلور یا ادبیات شفاهی و موسیقی فولكلوری اوزبیكان افغانستان به امضا رسانیدم. برای جمع آوری نمونه های ادبیات شفاهی و ثبت موسیقی فولكلوری به ولایت های جوزجان و سرپل سفر تحقیقاتی انجام دادم. در ضمن جمع آوری نمونه های ادبیات شفاهی از این دو ولایت، كنسرتی نیز با شركت هنرمندان مشهور: ملا تاج محمدسرپلی، فخرالدین، فیض احمد احمدی، سبزهگل و عدهيي دیگر و نوازندهگان آلات موسيقي مردمي راه اندازی كردم.
من سالها قبل، یعنی تقریباً در حدود 35-40 سال پيش آهنگی از رادیو شنیده بودم كه آوازی خیلی گیرا و جوان آن را اجرا كرده بود. وقتی آن آهنگ را در این كنسرت از صدای سبزهگل شنیدم، آن سال های دور به یادم آمد و در تعجب شدم ؛ زیرا این صدا پس از 35-40 سال هنوز همان طراوت، گیرایی و جوانی را دارا بود. من كوچكترین تغییر يا لرزشی در این صدای جاودانه نیافتم، لذا پس از ختم كنسرت با خود سبزهگل به صحبت نشستم كه معلومات زیر، برگرفته شده از همان صحبت صمیمانه میباشد.
گفتنی است كه در ماه سپتامبر سال 2011 به ارتباط همین پروژه سفری داشتم به انگلستان و در كنفرانس باشكوهی كه در مورد فرهنگ و تاریخ آسیای میانه دایر گردیده بود، اشتراك و سخنرانی نمودم كه موسیقی فولكلوری اوزبیكان افغانستان نیز بخشی از سخنرانی مرا تشكیل میداد. به هرحال چكیدۀ صحبت رویاروی من با سبزهگل چنین است :
نام اصلی این هنرمند آواز خوان «گل اندام» است. پدرش «بوري باي» نام داشت و از باشندهگان اصلي شهر اندخوي بود. سبزهگل، زنی است با قامت كوتاه، اندام نسبتاً فربه، ملبس با لباس معمولی محلی كه همواره سرش را با روسری به روش خاص خود میبندد. او در حدود 45-50 ساله مینماید، اما صدایش خیلی جوان، باریك، مواج و بلند است كه با سن و سالش همخوانی ندارد. وقتی از او در مورد سنش پرسیدم، مثل صدایش كه تعجب مرا به خاظر طراوت و جوانی خود برانگیخته بود، سن و سال او نیز مرا متعجب ساخت. من او را همانگونه كه نوشتم حدود 50 ساله میپنداشتم، اما او 70 سال عمر داشت و حركات و چابكی اش در نواختن دایره و آواز خواندنش، گذشت عمر را انكار مینمود.
سبزهگل وقتی كه هنوز 14 ساله بود، به موسیقی دلبستهگی و شیدایی داشت. در هرجا كه میبود و به هركاری كه مشغول میبود، سرِخود و به هوای دل خود شعر میساخت یا به اصطلاح میبافت و آواز میخواند. آواز او چنان بلند، گیرا و پرطنین بود كه دختران همسن و سالش مجذوب صدای او میشدند و بار بار از او میخواستند تا برایشان دایره بنوازد و بخواند. آهسته آهسته سبزهگل، گل سرسبد محافل خواهرخواندهها، دوستان و اقاربش شد. در هر محفل خوشی آواز میخواند و دایره (دف) مینواخت و محفل را گرم میكرد، تا اینكه رفته رفته همین آواز خوانی شغل رسمی و همیشهگی او شد.
سبزهگل هیچ وقت به مكتب رسمی یا خانهگی نرفت و درس نخواند، چنانكه امروز هم حتی سواد نوشتن نام خود را ندارد، اما جالب این جاست كه در اكثر آهنگ هایش نظر به وضعیت مجلس و روحیۀ مهمانان و مناسبت مجلس، بهگونۀ فی البدیهه شعر میبافد و میسازد و در قالب آهنگ درآورده، میسراید.
سبزهگل هیچوقت پیش كدام استادی به اصطلاح گُر نگذاشته و به شاگردی ننشسته است. طبیعت آزاد، مردم مهربان و هنردوست و قریحه و استعداد خداداد او فطرت و خونش را با موسیقی آمیخته است و از او هنرمندی ساخته است كه بدون سواد موسیقی، از خود تصنیف و آهنگ میسازد.
وقتی از او پرسیدم كه آهنگ های دیگران را میخوانی یا آهنگ های خودت را كه دیگر آهنگسازان ساخته اند، او گفت: نه از دیگران را میخوانم و نه دیگران برایم آهنگ خاصی ساخته اند. من اكثر آهنگ های خودم را خودم ساخته ام و شعر آهنگ هایم را هم خودم گفته ام.
از او پرسیدم: وقتی سواد نداری، چگونه شعر میگویی و شعرها را چطور حفظ میكنی تا فراموشت نشود؟
سبزهگل در جوابم گفت: خودم هم نمیدانم كه چگونه شعر میسازم و میخوانم، اما وقتی یك شعر از زبانم برآمد، یكبار دیگر تكرار میخوانمش و دیگر فراموشم نمیشود.
سبزهگل هنرمندیست كه در خود زادگاهش از كودكی به جوانی و از جوانی به پیری رسیده و جز یكی-دو ولایت شمال افغانستان، به هیچ ولایت دیگری و به هیچ كشوری سفر نكرده است. او در فیستيوال های رسمی كشور خودمان هم دعوت نگردیده است، حتی كابل را در خواب هم ندیده است! یگانه آهنگ راديويي او به نام «ترلـلهی، لـلهی لا» را سال ها قبل در اندخوی از او ثبت كرده و به رادیو كابل داده اند.
از سبزهگل پرسیدم: در بسیاری شهرها و حتی در كابل مردم به آواز خوان ها به دیدۀ تحقیرآمیز نگاه میكردند. آیا تو هم در راه دور و دراز آوازخوانی ات با دشواری ها، مخالفت ها و اهانت ها مواجه شده ای؟ آیا این پیشامدها تو را از ادامۀ موسیقی باز نداشته است؟
سبزهگل با اطمینان و افتخار گفت: من همیشه در بین مردم خود عزت و احترام داشتم و دارم. مردم مرا مثل دختر خود دوست دارند و همیشه خاطر مرا میخواهند. در راه ادامۀ موسیقی نیز هیچوقت هیچكسی برایم ممانعتی ایجاد نكرده است.
گفتم: در زمان طالبان هیچ زني جرأت بلند كردن صدای خود چي كه حتي جرأت بلند كردن صداي قدم هاي خود را نداشت. در آن زمان تو كه یك زن خواننده بودی، آیا از سوی طالبان اذیت و آزار ندیدی؟ در آن وقت از چی راهی امرار معیشت میكردی؟
جواب سبزهگل دور از انتظار من و همۀ ما و شما بود. او خلاف انتظاراتم گفت: در آغازین روزهای ورود طالبان به شهر اندخوی، در مورد من اطلاعات حاصل كرده بودند و میخواستند مرا دستگیر سازند و شاید هم اگر به دست شان ميافتادم، مجازاتم ميكردند، اما مردم اندخوی از موضوع مستحضر گردیده، دسته جمعی نزد قوماندان شان رفته، از من جانبداری كردند و گفتند: اول از جنازۀ همه ما بگذرید، بعد به سبزهگل دست درازی كنید. او دختر مردم خود است و در این همه سال، از او كوچكترین كار خلافی ندیده ایم. پس چرا او را میخواهید دستگیر كنید؟
طالبان گفته بودند كه موسیقی ممنوع است و آوازخوان ها حق ندارند بعد از این به كار خود ادامه دهند. مردم اندخوی وعده داده بودند كه مانع آوازخوانی من شوند، اما هنوز مدت كمی نگذشته بود كه خود طالبان به من محتاج شدند. آنان با موتر به دنبالم ميآمدند و مرا به محافل زنانۀ خود ؛ مانند عروسي، شيريني خوري، پايوازي و غيره میبردند و با تحایف و پول نقد از من استقبال میكردند. پول و تحایفی را كه من در دوران طالبان كمایی كردم، نه قبل از آنها و نه بعد از آنها به دست آورده ام.
زندهگی خانوادهگی سبزهگل نیز برخلاف اكثر هنرمندان مشهور داخلی و خارجی است. او با شوهرش فیض احمد احمدی -كه او نیز هنرمند است- نیم قرن زندهگی مشترك داشته است، بدون اینكه در میان شان نزاعی یا كدام مخالفت جدی رخ داده باشد. یگانه مشكل زندهگی شان را كه نبودِ فرزند بود، با قبول سرپرستی یك دختر خوانده و یك پسرخوانده حل كرده اند. آنان اكنون یك پسر و یك دختر فرزندی به نام های سهيلا و امیر دارند، كه با محبت و دلسوزي از آنان نگهداری و مواظبت میكنند.
از سبزهگل پرسیدم: آوازخوانی كسب و كار خانوادهگی توست؟ آیا در خانواده یا در میان اقوام تان هنرمندان دیگری هم بوده اند كه ترا حمایت كرده باشند؟
او در جواب گفت: نه، هیچگاه در خانواده، اقارب و خویشاوندان من كسی وجود نداشته است كه در راه موسیقی حتی یگ گام پیش گذاشته باشد. من یگانه فرد خانواده و حتی اقوام خود هستم كه این هنر را به عنوان شغل خود برگزیده ام.
سبزهگل با آنكه زبان مادری اش اوزبیكی است، به زبان دری هم شعر میگوید و آواز میخواند. با شوهرش وقتی كه كمتر از 17 سال داشته است، ازدواج كرده و شوهرش نیز هنرمند خوبی است. فیض احمد احمدی هم نوازنده و هم آوازخوان است. او، هارمونیه، توله و دایره را خوب مینوازد و آهنگ های فولكلوریك اوزبیكی از جمله چپهگردان، قیصاری و گله باغ را كه از آهنگ های معروف و خیلی دشوار است، به راحتی میخواند.
احمدی رقاص ماهری نیز ميباشد. رقص های او خیلی جالب است و مانند میربدر رقاص معروف دربار سلطان حسین میرزا حركات متناسب، گاهي تند، گاهي آرام، اما موزون و بی تكرار دارد. آن شب در كنسرت از او خواسته شد تا یك پارچه رقص اجرا كند. او گفت: گرچه من حالا برای رقص خیلی پیر شده ام، اما خواهش دوستان را میپذیرم.
بعد او با آهنگ دنبوره و دایره چنان رقص جالب و پرشور و تازهیی را به نمایش گذاشت كه همهگی به حیرت افتادند. او در رقص خود گاهی حركات نرم و آرام و حتی درجا داشت و گاهی چرخش های تند و حركات سریع و چابك داشت كه از سن و سالش بعید به نظر میرسید. جالب اینكه، این رقص تند و چابك بیش از پنج دقیقه اجرا شد و اجرای چنین رقص جالب و پرتحرك حتی جوانان زیر 20 سال را مانده میكند و از پای میاندازد.
احمدی میگوید: در زمان ترهكی در اولين جشن سالگرد 7 ثور به كابل دعوت شدم. از همه ولایات كشور دسته ها و گروه های هنرمندان محلی و اركستر های رسمی و مدرن دعوت شده بودند. گروه ما به یكه خوانی ملا تاج محمد سرپلی شور دیگری در فیستيوال ایجاد كرد. ملا تاج محمد آهنگی اوزبیكی داشت كه در آن گفته میشد: «همیشه بول خلق، خلق خلق خلق» یعنی ای خلق، همیشه زنده باشی! من دستمال سفیدی در دست داشتم و دستمال دیگری در جیب كه در آن كلمۀ خلق دست دوزی شده بود. من با همین آهنگ، رقص خویش را اجرا كردم و در آغاز آهنگ، دستمال سفید را به همه نشان داده، در جریان رقص حركاتی شبیه گلدوزی كردن دستمال را تمثیل میكردم و در آخر آهنگ در همانجا كه كلمه خلق تكرار میشد، با یك چرخش تند، همانند شعبده بازان دستمال سفید را در جیب كرده، دستمال گلدوزی شده را كشیدم و مقابل تماشاچیان باز كردم. تمام رهبران دولتی كه در قطار اول نشسته بودند، با دیدن این حركت ناگهانی و شنیدن آهنگ بسیار زیبا و صدای فوق العادۀ ملا تاج محمد چنان به وجد آمدند كه به پا ایستاده، دقایق متوالی كف میزدند. گروه ما در آن فیستيوال مقام اول را گرفت و به من جوایز نقدی و مدال و مكافات دادند.
سبزهگل (گل اندام) آوازخوان مردمی است كه دارای استعداد نادر و صدای گیرا و بیمانندی میباشد. او گلی بود كه در یك باغچۀ كوچك رویید و گل كرد و پا از آن باغچه به بیرون نگذاشت. نه باغبانی به او رسیدهگی كرد، نه دستی به نوازشش دراز شد. فقط استعداد خدادادی اش مثل خورشید و صدای خدادادی اش مانند آب، حیات هنری این گل را تا امروز پاسداری ميكنند.
جا دارد كه وزارت امور زنان در محافل و گردهمآیی های ملی و بین المللی خویش از این هنرمند به انزوا كشیده شده دعوت نماید و او را چنان كه شایستۀ اوست، تقدیر و تجلیل كند ؛ زیرا او تنها آوازخوان زن است كه در داخل كشور و در زمان سلطۀ طالبان توانسته است تا صدای جاودانه اش را چون آبشاری زلال در كویر تفتیده و شیارخورده و تشنۀ موسیقی افغانستان جاری سازد.
وزارت اطلاعات و فرهنگ و نهاد های جامعۀ مدنی نیز اگر یادی از این هنرمند نمایند و پارچههایی از او را در آرشیف رادیو و تلویزیون افغانستان بایگانی كنند، گوهری بیبدیل بر خزانۀ موسیقی ملی افغانستان خواهند افزود كه بهایش را تا چند سال دیگر حتی نمیتوان تعیین كرد.
نویسنده: دكتور شفيقه يارقين ، نشر شده در شماره ۲۵ «نشریۀ آق یول» و وبلاگ آق یول
نشرات ما در فضای مجازی
محبوب القلوب، تعلیمی، تربیتی و سرگرمی
قاری عظیمی، شرح زندگانی و دیوان مکمل
یولدوزلر، شرح زندگانی شعرای اوزبیک
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی فیس بوک
استاد ملا تاج محمد سرپلی، درفیس بوک
بیناد اجتماعی و فرهنگی بیانی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
بازی های عامیانۀ اوزبیکان جوزجان، یارقین
وقـتـی بـا خـیـر مـحـمد چــاووش ملاقـات میـکـنـیـد، انسانی حلیم و مـتـواضـع و در عین زمان بـا مـنـاعت و سربلند را در برابر خـود مـیبـیـنـیـد. مـنـاعـت نـفـس و غرور مشـروع انـسـانی او در عین فـروتـنـی، از اعـتـمـاد بـه نـفـس و روحـیـۀ بـلند اتکا به خــود و بــاور هــای مـلـی او سر چشمـه میگـیـرد. یکجا با این روحیه، پـیـگیری در کـار، عـشـق و عــلاقۀ پــایــان نـاپـذیـر به مـوسیـقـی مـلـی و باور به موفقیت درین ساحه او را از دیـگـران مـتـمـایز میسازد. آهـستـه و شمــرده حــرف مــیــزنــد، بــا قـاطـعـیت از فکر و نظر خود دفاع میکند، شـوخ طـبـع و بـذلـهگــو است، با تبسم و صمیمیت شما را استقبال میکند... ا
هـنـر هـمـانـند شعر و ادبیات تراویدۀ ذوق و استعداد زیبایی شناختی انسان و نماد احساس و انـدیشـه های ظریف و تلطیف شدۀ اوست. انـسان نـه تنـهـا بـا ایـجاد و ابـداع پـدیـده هـای هـنـری ذوق و سلیقۀ زیبایی شـنـاخـتـی خـود را اقـنــاع و رشد مـیـدهـد، بـلـكـه درد ها و نیاز های روانی و حسّی خـود را نیز از راه شنیدن یا دیدن آن تسكین می دهد و بر طرف مـیـكـند. از هـمـیـن رو، تـا انسان بوده و هست، هنر با او هـمـراه است و مانند همه نماد های گونه گون فرهنگ بشری یكجا با نسلهای آدمــی پـویـه تـاریـخ را در نـور دیــده، فـراز و فرود هـای تـحــول و دگـرگـونـــی هــا را پذیرا شده است. ا
سـیـد کـبـیـر کمـال رحـمـتلی استاد غفار کـمـال نـیـنگ اوغلی دیر. سید کبیر نینگ قـولاغــی بـالــهلـیـگـیـدن دوتـار نــوالری و کلاسـیـک آهـنـگلـر بیلن تانیش. آتهسی رحـمـتـلـی اسـتـاد غـفار کمال افغانستان نـیـنـگ مـشـهـور کـلاسیـک خوانندهلریدن بیری بـولـگن. سـیـد کـبیر ایندی رحمتلی آتـهسی نیـنگ ایزینی ایزلب بارماقده دیر. اوزیـنـی ایتـیشیچه: «اوزبیک خلقی نینگ اصل مـوسیقیسی دوتار دیر و مین دوتار بـیـلـن ذوقـلـنـهمـن. کـلاسـیک موزیکلر و فـلـکـلـوریـک قـوشـیقلرنی هم اوقویهمن. الـبـتـه بـرچـهسـیـنـی اوز رحـمـتلی آتهم، استاد غفار کمال دن اورگهنگنمن». سـید کبیر اوزبیکستانلیک... ا
ضیاء خواجه منصوری افغانستانده خلقلر دوستلـیـگـی اوچـون فعال خذمت قیلگن اوسـتـاذ صنعتکارلریدن دیر. او ۱۹۲۰ نچی میـلادی ییلده تاشکند شهریده توغیلدی. بـاشـلـنـغـیچ تعلیمنی توگهتیب، موسیقه کـورسـیـنی هم عین شو ییرده توگهتدی. بــو کـورسـده دوتـار و سـیـتــار چَلـیشنی اورگـَنـدی. مـیلادی ۱۹۲۹-۱۹۳۰ ییـلـلـرده فـاریـاب، مزارشریف، سونگره کابلده عمر کـیـچـیـردی. صنـعـتـکار افـغـانـسـتــــانده اسـتـقـامـت قـیـلـهیـاتگن اوزبیک، ترکمن، تـاجیک، پشتون و هزارهلرنینگ، اینیقسه، یـاشلـرنـیـنـگ ارداقـلـی صحـبـتــداشی و صـمـیـمـی دوسـتی ایدی. منصوری نینگ افغانستان اوزبیکلری تیلی و... ا
كـیـمـگـه بـاریـب ایـتـه یـن... ایـن ترانه ی زیـبـا را شـاعر گرامی شهباز ایرج ساخته اسـت و فـرهـاد دریـا هـم خـیلی زیبا اجرا كـرده است. زیـبـایـی این آهنگ از دیدگاه مـن دو مسـئلـه ی مهم دارد یكی این كه فـرهـاد دریـا از مــحــدود خــوانـنــده هـای افـغـانـسـتـان اسـت. كـه در اجرای آهنگ هـای اوزبـیكی مشكل لهجه ندارد و ترانه را خـیـلـی بـه زیـبـایی اجرا می كند و حتا فـكـر كـنم شاید شاعر آن حظ ببرد و كیف كـند و زیبایی دیگری كه آهنگ دارد او این است كـه تـرانـه ی اوزبـیـكـی در چـوكـات موسـیـقـی فارسی اجرا شده اون هم در سـاختار آهنگ های فرهاد دریا، و ترانه ی این آهنگ هم خیلی ساده... ا
دانش اندوزی و فـراگـیــری فـنــون ادبی و هـنــری از ســجـایـــای بــرازنــدۀ کسانی مـحـسـوب میگردد که دارای ذوق سلـیـم و صاحب دیـد وسیـع بـاشـنـد. مـردم ادب پـرور انــدخــوی همـانـند دیگر شیفته گان سرود و سخن از روزگاران قدیم تا امروز با ایــن روحــیــه آمــیـزش یـافـته، در پرورش گلبرگ هــای نـفـیـس ادب و هـنـر از خـود سلایق ویــژه یی نشان داده اند. منجمله گــرایـش مـهـر ورزانــۀ شـان در آمـوزش و گسترش هـنـر ظـریف موسیقی کلاسیک (نــوا هــای قــدیـمه به خصوص اوزبیکی) شــایـان یــاد کــرد اسـت. هـنـر دوسـتان در مــحــافــل هـنـری به نوا های روح نواز رامشگران با اشتیاق... ا
قـرنها پیش جوگیها در سفر های بدون مــرز شان به افغانستان آمدند. هیچ کس نمیدانـد دقـیـقاً چـه وقـت؟ یـا چطور؟ اما همه میگویـنـد کـه آنـها سالها پیش به این مـمـلــکــت آمــدهانــد. هــیــچ کـــس نمیدانـسـت، آنـهـا کـجا میخوابند؟ کجا بـچـههـایـشـان را بـه دنـیا میآورند و کجا بـا همدیـگر جمع میشوند؟ اما آنها بودند کـه هـمـیـشـه اولـیـن و تازهترین خبرها و کشفهـای دنیا را یا حداقل خبر کشفها را برای مردم افغانستان میآوردهاند. مثل مسافران جادویی که خبرهای ســرزمـین های راز و رویا و جـادو را بـــا خــود حـمـل مــیکــردهانــد. شــایـد آنـهـا در ابــــتـــدا خیمههایی همراه داشتهاند... ا
افـغـانستانده تورک- اوزبیک خلقی نهایت ده ستم کـورگـن ایـل- اولــوس. بــو ایــل- اولـــوس قـنـچـه هـم اوزاق تــاریـــخــــی اوتـمـیـشـگه ایگـه بـولـیـب بابا- اجدادلری کتـتـه خـان و خاقانـلیـکـلر قـوریب، دواریـغ ســـوریـب کـیـــلـگـن بــولـسهلـــر هـــم، قـالــهویـرسـه اولـر سونگـی بـیـر- ایکـّـی عصـر مـابـیـنـیـده اوشـبـو چـیـگـرهلـــــرده قـیـینـاق و قیـیـنـچـیـلیـکـلر آستیده حیات کیچیریب، شو بــاعـث مـدنـی- تـاریـخی، تیل و ادبیاتلری ایـزیلیب- یینچیلیب کیلگن خـلـق. اوشـبـو خـلــق نـیـنـگ محکـومیت تاریخی هنوزگچه هم سونگی ایکّی عصر آرهسـیـده کـورگـن نـقـصـانـلـرنـی بـرطرف قیلیشگه امکانیت تاپهآلمهگن... ا
فرهنگ و معارف بشری را که آیینـۀ تـمـام نـمـای هـســتی اجـتـمـاعـی گـفـتـه اند، مـحـصــول فـعـالـیـت هـای مادّی و معنوی انسان از بدو پیدایش تـا کـنـون می باشد. رشـد و رونـق آن نـه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تکامل جوامــع بـشــری بـوده، بلکه صیقل گـر روح و روان افـراد جامعه نیز می باشد. هنــر مـوسیـقی کـه جُــزئــی از فـرهـنـگ بـشری مـی بـاشـد، هـمــواره بـــــا روح و عواطــف انـسـانی سـر و کـار داشـتـه، در نــوازش آن نـقـش بـس مـهـم دارد، هـنــر موسیقی یکی از مُبرم تریـن نـیـازمـنـدی هــای انـسـانــی بـوده و بــا سـرشـــت و ســرنـوشـت انـسـان پـیـونـد ناگسستنی دارد... ا
حـاجـی عبـدالـرحیـم اوغـلـی صــدرالـدین «انتظار»، ۱۳۲۲ نـچــی هـجـری قـویــاش یــیــلــیــنـدا، سرپل کئنتی نینگ عربخانه گذرینده بـول آجـونـغـا کـوز آچمـیشتیر. او، اوزونــونـگ یاراتتیغی پیشیغ و یـوکـسئـک آنـغـلاملی قــوشــوغــــلاری یــانــیـــنــدا، آوغانـیـسـتان رادیو و تـلـویـزیـونـی آرقالی تارقاتتیغی تــاتیغ سئسی بیرله اوقودوغو کـویـلـری بـیـرلـه ده، یـیـلــلاردان بــــئـری آوغـانـیـسـتـانـلی تورکلر آراسـیـنـــدا بـیـر سـابـلــیــغ شـاعــــر و تـاتـــیـغ سئسلی یــیــراغو (قـوشـوغـچـو، مـوسـیـقـیـچـی) تـانـیـلـیـب، سئــودئــکـلــریـنــیــــنــــــــگ کــونــگــلـــونـــده شــیــن (تـخـت) قوروب کئلمئکته دیر... ا