كـیـمـگـه بـاریـب ایـتـه یـن... ایـن ترانه ی زیـبـا را شـاعر گرامی شهباز ایرج ساخته اسـت و فـرهـاد دریـا هـم خـیلی زیبا اجرا كـرده است. زیـبـایـی این آهنگ از دیدگاه مـن دو مسـئلـه ی مهم دارد یكی این كه فـرهـاد دریـا از مــحــدود خــوانـنــده هـای افـغـانـسـتـان اسـت. كـه در اجرای آهنگ هـای اوزبـیكی مشكل لهجه ندارد و ترانه را خـیـلـی بـه زیـبـایی اجرا می كند و حتا فـكـر كـنم شاید شاعر آن حظ ببرد و كیف كـند و زیبایی دیگری كه آهنگ دارد او این است كـه تـرانـه ی اوزبـیـكـی در چـوكـات موسـیـقـی فارسی اجرا شده اون هم در سـاختار آهنگ های فرهاد دریا، و ترانه ی این آهنگ هم خیلی ساده... ا
دانش اندوزی و فـراگـیــری فـنــون ادبی و هـنــری از ســجـایـــای بــرازنــدۀ کسانی مـحـسـوب میگردد که دارای ذوق سلـیـم و صاحب دیـد وسیـع بـاشـنـد. مـردم ادب پـرور انــدخــوی همـانـند دیگر شیفته گان سرود و سخن از روزگاران قدیم تا امروز با ایــن روحــیــه آمــیـزش یـافـته، در پرورش گلبرگ هــای نـفـیـس ادب و هـنـر از خـود سلایق ویــژه یی نشان داده اند. منجمله گــرایـش مـهـر ورزانــۀ شـان در آمـوزش و گسترش هـنـر ظـریف موسیقی کلاسیک (نــوا هــای قــدیـمه به خصوص اوزبیکی) شــایـان یــاد کــرد اسـت. هـنـر دوسـتان در مــحــافــل هـنـری به نوا های روح نواز رامشگران با اشتیاق... ا
قـرنها پیش جوگیها در سفر های بدون مــرز شان به افغانستان آمدند. هیچ کس نمیدانـد دقـیـقاً چـه وقـت؟ یـا چطور؟ اما همه میگویـنـد کـه آنـها سالها پیش به این مـمـلــکــت آمــدهانــد. هــیــچ کـــس نمیدانـسـت، آنـهـا کـجا میخوابند؟ کجا بـچـههـایـشـان را بـه دنـیا میآورند و کجا بـا همدیـگر جمع میشوند؟ اما آنها بودند کـه هـمـیـشـه اولـیـن و تازهترین خبرها و کشفهـای دنیا را یا حداقل خبر کشفها را برای مردم افغانستان میآوردهاند. مثل مسافران جادویی که خبرهای ســرزمـین های راز و رویا و جـادو را بـــا خــود حـمـل مــیکــردهانــد. شــایـد آنـهـا در ابــــتـــدا خیمههایی همراه داشتهاند... ا
افـغـانستانده تورک- اوزبیک خلقی نهایت ده ستم کـورگـن ایـل- اولــوس. بــو ایــل- اولـــوس قـنـچـه هـم اوزاق تــاریـــخــــی اوتـمـیـشـگه ایگـه بـولـیـب بابا- اجدادلری کتـتـه خـان و خاقانـلیـکـلر قـوریب، دواریـغ ســـوریـب کـیـــلـگـن بــولـسهلـــر هـــم، قـالــهویـرسـه اولـر سونگـی بـیـر- ایکـّـی عصـر مـابـیـنـیـده اوشـبـو چـیـگـرهلـــــرده قـیـینـاق و قیـیـنـچـیـلیـکـلر آستیده حیات کیچیریب، شو بــاعـث مـدنـی- تـاریـخی، تیل و ادبیاتلری ایـزیلیب- یینچیلیب کیلگن خـلـق. اوشـبـو خـلــق نـیـنـگ محکـومیت تاریخی هنوزگچه هم سونگی ایکّی عصر آرهسـیـده کـورگـن نـقـصـانـلـرنـی بـرطرف قیلیشگه امکانیت تاپهآلمهگن... ا
محمد جان ولد بدل مشهـور بـه بـنـگیـچه تــاشــقـرغــانــی در سال 1307 هــجـری شمـسی در گــــذر ایــش مـحـمــد بـیـک نـاحـیـۀ اول شهـــر تـــاشــقــرغـان مـرکـز ولـسوالــی خـُلــم در یک خانـوادۀ هنرمند تــولــد شده است. پــدرش بـه اسم بـدل مشهــور بــه بــدل مـست تـاشـقـرغـانی بــوده بـه نـواختن دمبوره مهارت داشـتـه، بـنـگـیـچـه پـدرش را درسن 2 سـالـگی از دست داده تـحـت تـربـیــۀ مــادرش قـــرار گـرفـت. در سـن خــورد سالـی نزد مـلای مـحـله به فرا گیری دروس دینی پرداخته، کـتـب مـتـداولـه را الــی پـنـجﮔــﻧـﺞ، قـرآن کـریـم، غـیـاثـی و دیــوان حـــافــظ تــمـام نــمــــوده در ســـــال 1329 هــــجــــــری شمسی بـه خدمت عسکری... ا
افــغـانسـتـان نـیـنـگ شـمالی ولایتـلریده استـقامـت قـیـلووچی اؤزبـیـکـلـر، باشقه خـلقـلر قـطاری، اؤزی نـیـنـگ جوده بای و رنگ بــه رنـگ آغــزهکــی ایـجـادی بـیـلـن اجــرهلـیـب تـورهدی. مــذکــور مـیــراثـنـی تــؤپلـهش و نـشـر ایـتـیـش، اؤرگـهنیش و عــامــهلـشتیریش ایشلری سؤنگی ییللر دوامـیـده یــؤلـگه قــویــیــلـه بــاشلهندی. ایـنـیـقـسـه، افـغـانسـتان اؤزبیکلری خلق آغزهکی ایجادی نمونهلری نینگ «خلق دُر دانــهلــری» نـامـی بیلن ۱۳۵۹هـجــری و ۱۹۸۰ مــیــلادی یـیـلـده کـابـلـده علیحده کــتــاب حــالــیــده نــشــر ایـتـیـلـیـشی، افــغــانــسـتـان خـلـقـلــری نـیـنـگ ادبی- مـــدنـــی حــیــاتـــیـــده کـــتــتــه واقـعـه بؤلیب قالدی... ا
افـغـانستانده تورک- اوزبیک خلقی نهایت ده ستم کـورگـن ایـل- اولــوس. بــو ایــل- اولـــوس قـنـچـه هـم اوزاق تــاریـــخــــی اوتـمـیـشـگه ایگـه بـولـیـب بابا- اجدادلری کتـتـه خـان و خاقانـلیـکـلر قـوریب، دواریـغ ســـوریـب کـیـــلـگـن بــولـسهلـــر هـــم، قـالــهویـرسـه اولـر سونگـی بـیـر- ایکـّـی عصـر مـابـیـنـیـده اوشـبـو چـیـگـرهلـــــرده قـیـینـاق و قیـیـنـچـیـلیـکـلر آستیده حیات کیچیریب، شو بــاعـث مـدنـی- تـاریـخی، تیل و ادبیاتلری ایـزیلیب- یینچیلیب کیلگن خـلـق. اوشـبـو خـلــق نـیـنـگ محکـومیت تاریخی هنوزگچه هم سونگی ایکّی عصر آرهسـیـده کـورگـن نـقـصـانـلـرنـی بـرطرف قیلیشگه امکانیت تاپهآلمهگن... ا
فرهنگ و معارف بشری را که آیینـۀ تـمـام نـمـای هـســتی اجـتـمـاعـی گـفـتـه اند، مـحـصــول فـعـالـیـت هـای مادّی و معنوی انسان از بدو پیدایش تـا کـنـون می باشد. رشـد و رونـق آن نـه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تکامل جوامــع بـشــری بـوده، بلکه صیقل گـر روح و روان افـراد جامعه نیز می باشد. هنــر مـوسیـقی کـه جُــزئــی از فـرهـنـگ بـشری مـی بـاشـد، هـمــواره بـــــا روح و عواطــف انـسـانی سـر و کـار داشـتـه، در نــوازش آن نـقـش بـس مـهـم دارد، هـنــر موسیقی یکی از مُبرم تریـن نـیـازمـنـدی هــای انـسـانــی بـوده و بــا سـرشـــت و ســرنـوشـت انـسـان پـیـونـد ناگسستنی دارد... ا
وقـتـی بـا خـیـر مـحـمد چــاووش ملاقـات میـکـنـیـد، انسانی حلیم و مـتـواضـع و در عین زمان بـا مـنـاعت و سربلند را در برابر خـود مـیبـیـنـیـد. مـنـاعـت نـفـس و غرور مشـروع انـسـانی او در عین فـروتـنـی، از اعـتـمـاد بـه نـفـس و روحـیـۀ بـلند اتکا به خــود و بــاور هــای مـلـی او سر چشمـه میگـیـرد. یکجا با این روحیه، پـیـگیری در کـار، عـشـق و عــلاقۀ پــایــان نـاپـذیـر به مـوسیـقـی مـلـی و باور به موفقیت درین ساحه او را از دیـگـران مـتـمـایز میسازد. آهـستـه و شمــرده حــرف مــیــزنــد، بــا قـاطـعـیت از فکر و نظر خود دفاع میکند، شـوخ طـبـع و بـذلـهگــو است، با تبسم و صمیمیت شما را استقبال میکند... ا
در روز نوروز هنگام برافراشتن جندۀ مولاعلی از هر کسی و خانوادهیی به عنوان آریایی و بنیانگذار تمدن آریایی یاد آوری شد، مگر از تیموریان بنیانگذار رنسانس شرق و نوایی که بنیانگذار شهر مزار شریف هیچ یادی نشد. به متن بیانیهٔ ایراد شده، کاری ندارم فقط میخواهم به بهانهٔ یادی از نوایی و نقش آن در بنیانگذاری شهر مزار شریف و ادامهٔ جشن نوروز، مطلبی را که نوشته بودم و باری هم از فیس بوک نشر شده بود، دوباره به نشر بسپارم تا یادی از آن اسطورهٔ بزرگ همه خواهی کرده باشم. (بنای کوچک، اثرات بزرگ- به مناسبت 567 مین سالگرد تولد نوایی)
میر علیشیر نوایی در قرن نهم هجری در قشلاق خواجه خیران بلخ آن روزگار، تهداب بنای کوچکی را گذاشت. این بنای کوچ که بیشتر از صد متر مربع مساحت ندارد، در آن روزگاران مزارشریف نام گرفت که امروز مرکز ولایت بلخ است و بعد ها این بنای متبرک نام روضۀ مبارک را گرفته است. این بنای کوچک از لحاظ فزیکی و بزرگ از لحاظ معنوی اثرات بزرگی در ابعاد گوناگون زندگانی مردمان ساکن در اطرافش، از همان روزگار تا امروز داشته است و دارد. اثرات این بنا طوری که لازم است تا کنون بررسی نشده است و این معروضه هم بررسی تمام ابعاد بنأ در گسترۀ زمانی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیست، بلکه پاراگراف وار است. درین نوشته به منظور آسانی مطالعه، اثرات مزارشریف را در بخشهای گوناگون بررسی میکنیم باید گفته شود که به جای مزار شریف که نام قدیمی روضۀ مبارک بوده است، نام روضۀ مبارک هم به کار گرفته میشود.
مدخل: مطابق به روایات مرتبط به موجودیت مقبرۀ حضرت علی کرم الله وجهه در قشلاق خواجه خیران بلخ، به امر سلطان سنجر سلجوقی در قرن ششم هجری، جستجوهایی صورت گرفت. بعد از این جستجو معلوم کرده شد که در قشلاق خواجه خیران، مرقد حضرت علی کرم الله وجهه هست. و باز هم مطابق به روایات جسد مطهر آن حضرت توسط ابو مسلم خراسانی، به گونۀ پنهانی از بلاد شام به آنجا منتقل شده است. بنابر علل نامعلوم، توجه شاید و باید به این کشف صورت نگرفت. تقریباً بعد از 300 در زمان سلطان حسین بایقرا یکی از پادشاه تیموریان هرات، بازهم بر اساس روایات، جستجو ها تازه شد. به ادامۀ این جستجوها که به نام کشف دوم یاد میشود، سلطان حسین بایقرا، میر علیشیر نوایی را که وزیرش بود، مأمور بررسی دقیقترِ موضوع کرد. نوایی بعد از آمدن در بلخ و مطالعات شواهد و بررسی روایات به این نتیجه رسید که مقبرۀ موجوده در خواجه خیران بلخ، از آنِ حضرت علی کرم الله وجهه است. به تعقیب این دریافت، نامهیی به هرات فرستاد. در جواب نامه، از جانب سلطان حسین میرزا بایقرا، مأمور به ساختن بنایی بر فراز مقبره شد. اولین خشت این بنا را کمال الدین بنایی، شاعر، معمار و دوست نزدیک نوایی گذاشت. بنا- دو گند دارد که در بین مردم مزار شریف به نام جوره گنبد نیز یاد میشود و به نام آن قسم نیز میخورند.
اثرات روضۀ مبارک
اثرات عاطفی- روانی: تهدابگذاری مزارشریف، خود یک انگیزۀ عاطفی- روانی و کشش عرفانی- مذهبی داشت. این انگیزۀ عاطفی- روانی و کشش عرفانی- مذهبی از همان زمان تاکنون که نزدیک به 500 سال از آن میگذرد، با اثرگذاری عمیق ادامه دارد و خواهد داشت. مردم افغانستان از نگاه عاطفی- روانی علاقۀ خاصی به روضۀ مبارک دارند و آنرا مرجع و مرجع برآورده کنندۀ نیازهای خود میدانند. در افغانستان هیچ کسی را نمییابید که از نگاه عاطفی- روانی پیوندی به مزار شریف نداشته باشد و خود را وابسته به آن نداند. حضور صدها هزار زایر در میلۀ گلِ سرخ، نشاندهندۀ این پیوند عاطفی- روانیست. روضۀ مبارک نهتنها علقۀ عاطفی- روانی مردم افغانستان است، بلکه مردمان بیشتری را از کشورهای همسایه نیز به هم پیوند داده است. بعد از کعبۀ معظمه، مدینۀ منوره که در آن مرقد پیامبر بزرگوار اسلام هست، در شرقمیانه، کمتر محل مقدسی را میتوان یافت که انسانهای متفاوتی را از نقاط مختلف یک محدوۀ وسیع جغرافیایی از نگاه عاطفی- روانی به هم پیوند داده باشد. اگر مردم افغانستان یک نقطۀ مشترک عاطفی- روانی داشته باشند، آن نقطۀ مشترک بدون شک اعتقاد به روضۀ مبارک است و این نقطۀ مشترک عاطفی- روانی هم از اثر درایت و مآل اندیشی نوایی پدیدار شده است.
اثرات اقتصادی: روضۀ مبارک یا مزارشریف، از نگاه اقتصادی هم، از همان آوان کشف دوم و تهدابگذاری، اثرات اقتصادی خاص خود را در حیات مردم داشته است. از طفیل روضۀ مبارک، مزارشریف به یکی از بزرگترین شهر های اقتصادی افغانستان تبدیل شده است. سه بندر تجارتی در شمال افغانستان به مزار شریف، میرسد: آقینه در ولایت فاریاب، شیرخان بندر نام قدیمی در قندوز و حیرتان در ولایت بلخ. اموال وارداتی و صادراتی شمال و شمالشرق افغانستان، به نحوی از آنجا به این مرکز تجارتی ارتباط میگیرد. مزارشریف به صفت هستۀ شمال و شمالشرق افغانستان که چندی هم پایتخت موقتی افغانستان بود، تأسیسات بزرگ اقتصادی هم دارد که شمار آن به ده ها نهاد اقتصادی موثر در افغانستان میرسد. شمار تأسیسات کوچک اقتصادی آن به صد ها نهاد میرسد. مزار شریف، از نگاه کاریابی و شغل آفرینی نیز قابل توجه است. تقریباً نیم نفوس افغانستان با در نظرداشت تقاضای بازار مزارشریف که حلقۀ ارتباط بین تولیدکننده و بازارهای جهانیست، شغلهای مناسبی برگزیده اند و محصولات شغلی شان از طریق مزارشریف به بازارهای جهانی راه پیدا میکنند.
اثرات سیاسی: مزار شریف یا روضۀ مبارک از همان آوان کشف و تهدابگذاری، وجهۀ سیاسی هم به خود گرفت. درویش علی برادر نوایی که بعد ازین کشف، حاکم بلخ- یک مکان مقدس بود؛ به یک عنصر قابل تشویش به دولت تیموریان هرات شد. تاریخنویسان یکی از علل از نظر افتادن نوایی را همین موضوع میدانند. بعد از آن روزگار تا امروز هر کسی که بر اریکۀ قدرت بوده است، از روضۀ مبارک به صفت حربۀ سیاسی استفاده کرده است. شهزادگان تیموری هریک خود را خادم روضۀ مبارک میدانستند. امیران هشترخانی بلخ نیز خادمان مزارشریف بوده اند.
هر امیر سدوزایی که به شمال افغانستان رفته بود، خود را خادم روضۀ مبارک دانسته، ازین موقف بهرهبرداریهای سیاسی کرده بود. امیر عبدالرحمان خان، با تبلیغ اینکه، در خواب حضرت علی کرم الله وجهه کمر مرا، بسته کرده، مرا امیر افغانستان- تورکستان ساخته است؛ جنگ سیاسی-روانی را در مقابل کاکایش امیر شیر علی خان به راه انداخت. امیران و پادشاهان دیگر افغانستان با فرستادن پیامها به مناسبت میلۀ گلِ سرخ، خط مشی سیاسی خود را بیان کرده اند. مرحوم دکتور نجیب الله هم، با دیدن خوابی مبنی بر اینکه بر اسپ سپیدی سوار است و به طرف روضۀ مبارک میآید؛ خواست که از روضۀ مبارک و میلۀ گلِ سرخ، بهرهبرداری سیاسی بکند. جمعی از بزرگان مذهبی و قومی شمال افغانستان، کمر جنرال دوستم را در جنگ در مقابل دکتور نجیب الله در روضۀ مبارک بستند. پروفیسور صبغت الله مجددی، پروفیسور برهان الدین ربانی و حامد کرزی هم از روضۀ مبارک و میلۀ گلِ سرخ، بهرهبرداری سیاسی نموده اند.
نقش تاریخی روضۀ مبارک: نقش تاریخی مزارشریف قدیم و روضۀ مبارک امروز، از همان آوان پیدایی، آغاز شد. با احتیاط میتوانیم بگوییم که مزارشریف یا روضۀ مبارک، در عین حالی که خود جزء تاریخ منطقه شده بود، خود هم به تاریخنگاری پرداخت. روضۀ مبارک افزون برداشتن نقش تاریخی، سیاسی، خود به مجموعهیی از تاریخ بدل شده بود که متأسفانه، این مجموعه قسماً قصداً از بین برده شد و قسماً در 30 سال اخیر به بیرون از مرز ها رفت و قمساً باقی مانده است.
نقش فرهنگی: روضۀ مبارک در تاریخ فرهنگ خراسان- افغانستان اثرات وسیع فرهنگی داشته است. اثرات فرهنگی آن مثل اثر گذاریهای دیگرش، از زمان پیدایی آغاز میشود تا جایی که با حوزۀ فرهنگی هرات به رقابت برمیخیزد. مزارشریف در زمان هشترخانیان بلخ، به یک حوزۀ فرهنگی زبانهای اوزبیکی و پارسی- دری تبدیل شد. درین دوره، شاعران و نویسندگان زیادی به هر دو زبان ظهور کرده اند که نام و قسمتهایی از آثار تعدادی از آنان در تاریخ مقیم خانی، نوشتۀ منشی محمد یوسف شبرغانی آمده است. بعد ها نیز مزار شریف، اثرگذاریهای خود را داشته است و امروز، اثرات فرهنگی روضۀ مبارک یا مزار شریف، خیلی وسیع و گسترده است و در تمام ساحات فرهنگی وجهۀ خاص خود را دارد.
نقش اجتماعی: مزارشریف، مثل شهر های بزرگ دیگر، به باشندگان دور و نزدیک خود، خصوصیات خاصی داده است. باشندگان آن یک زبان حاکم در روابط اجتماعی خود دارند، خصوصیات قومی باشندگان تا حدی در یکدگر حل شده یا نامشهود اند. رسم و رواج های اقوام مختلف را درهم آمیخته و رسم رواجهای بیشتر مشترک را جانشین آن کرده است و به این ترتیب، از تیپهای مختلف اجتماعی، یک تیپ نزدیک به هم به میان آورده است.
روضۀ مبارک و میلۀ گلِ سرخ
میلۀ گلِ سرخ یکی از میله های ساکنین بلخ قدیم بود. این جشن در اوایل جنبۀ مذهبی- اسلامی نداشت و با دین و سیاست آمیخته نبود. با تهدابگذاری مزارشریف این میله، در اوایل رنگ مذهبی و بعدها رنگ سیاسی به خود گرفت تا آنجا که رنگ سیاسی آن برازندهتر شد. امروز میلۀ گلِ سرخ ابعاد مختلفی به خود گرفته است که بررسی آنها ایجاب کار زیادتر را خواهان است.
بعد ازین سخنان، میبینیم که کارنامۀ نوایی تا هنوز در تمام ابعاد زندگانی ما جاریست، اما متأسفانه طور شاید و باید، قدر او را نمیدانیم و به او ارج نمیگذاریم و متأسفانهتر اینکه به هیچ یک از اندیشهوران خود ارجی قایل نشدهایم و نشناختهایم و ندانستهایم، که آنها چه کرده اند؟ و چه گفته اند؟ هنوز نمیدانیم که رحمان بابا چه گفتنی های فرا قومی دارد، هنوز نمیدانیم که پیام مختومقلی فراغی چیست، رومی چی پیامی داشت و نوایی چی نوایی؟ تمام همت خود را به جنگ کلمات معطوف کردهایم، به جنگ چیزی که رومی چند صد سال پیش به ریش آن خندیده بود.
نگارنده: رحیم ابراهیم
محمد جان ولد بدل مشهـور بـه بـنـگیـچه تــاشــقـرغــانــی در سال 1307 هــجـری شمـسی در گــــذر ایــش مـحـمــد بـیـک نـاحـیـۀ اول شهـــر تـــاشــقــرغـان مـرکـز ولـسوالــی خـُلــم در یک خانـوادۀ هنرمند تــولــد شده است. پــدرش بـه اسم بـدل مشهــور بــه بــدل مـست تـاشـقـرغـانی بــوده بـه نـواختن دمبوره مهارت داشـتـه، بـنـگـیـچـه پـدرش را درسن 2 سـالـگی از دست داده تـحـت تـربـیــۀ مــادرش قـــرار گـرفـت. در سـن خــورد سالـی نزد مـلای مـحـله به فرا گیری دروس دینی پرداخته، کـتـب مـتـداولـه را الــی پـنـجﮔــﻧـﺞ، قـرآن کـریـم، غـیـاثـی و دیــوان حـــافــظ تــمـام نــمــــوده در ســـــال 1329 هــــجــــــری شمسی بـه خدمت عسکری... ا
وقـتـی بـا خـیـر مـحـمد چــاووش ملاقـات میـکـنـیـد، انسانی حلیم و مـتـواضـع و در عین زمان بـا مـنـاعت و سربلند را در برابر خـود مـیبـیـنـیـد. مـنـاعـت نـفـس و غرور مشـروع انـسـانی او در عین فـروتـنـی، از اعـتـمـاد بـه نـفـس و روحـیـۀ بـلند اتکا به خــود و بــاور هــای مـلـی او سر چشمـه میگـیـرد. یکجا با این روحیه، پـیـگیری در کـار، عـشـق و عــلاقۀ پــایــان نـاپـذیـر به مـوسیـقـی مـلـی و باور به موفقیت درین ساحه او را از دیـگـران مـتـمـایز میسازد. آهـستـه و شمــرده حــرف مــیــزنــد، بــا قـاطـعـیت از فکر و نظر خود دفاع میکند، شـوخ طـبـع و بـذلـهگــو است، با تبسم و صمیمیت شما را استقبال میکند... ا
هـنـر هـمـانـند شعر و ادبیات تراویدۀ ذوق و استعداد زیبایی شناختی انسان و نماد احساس و انـدیشـه های ظریف و تلطیف شدۀ اوست. انـسان نـه تنـهـا بـا ایـجاد و ابـداع پـدیـده هـای هـنـری ذوق و سلیقۀ زیبایی شـنـاخـتـی خـود را اقـنــاع و رشد مـیـدهـد، بـلـكـه درد ها و نیاز های روانی و حسّی خـود را نیز از راه شنیدن یا دیدن آن تسكین می دهد و بر طرف مـیـكـند. از هـمـیـن رو، تـا انسان بوده و هست، هنر با او هـمـراه است و مانند همه نماد های گونه گون فرهنگ بشری یكجا با نسلهای آدمــی پـویـه تـاریـخ را در نـور دیــده، فـراز و فرود هـای تـحــول و دگـرگـونـــی هــا را پذیرا شده است. ا
سـیـد کـبـیـر کمـال رحـمـتلی استاد غفار کـمـال نـیـنگ اوغلی دیر. سید کبیر نینگ قـولاغــی بـالــهلـیـگـیـدن دوتـار نــوالری و کلاسـیـک آهـنـگلـر بیلن تانیش. آتهسی رحـمـتـلـی اسـتـاد غـفار کمال افغانستان نـیـنـگ مـشـهـور کـلاسیـک خوانندهلریدن بیری بـولـگن. سـیـد کـبیر ایندی رحمتلی آتـهسی نیـنگ ایزینی ایزلب بارماقده دیر. اوزیـنـی ایتـیشیچه: «اوزبیک خلقی نینگ اصل مـوسیقیسی دوتار دیر و مین دوتار بـیـلـن ذوقـلـنـهمـن. کـلاسـیک موزیکلر و فـلـکـلـوریـک قـوشـیقلرنی هم اوقویهمن. الـبـتـه بـرچـهسـیـنـی اوز رحـمـتلی آتهم، استاد غفار کمال دن اورگهنگنمن». سـید کبیر اوزبیکستانلیک... ا
اوشبو طریقت، عرفانی و فـلـسفی تفکر ایگـه سـی، «مـولـوی»، «مولانا» و عادی خـلـق ایچیده «ملای روم» لقب لری بیلن شهـرت قـازانگن بویوک شاعر جلال الدین محمد بـن بهـاؤالـدیـن ولد نامیگه منسوب دیر. تـورکـیه لیک ییریک تصوفشناس عالم مـرمـره اونیویرسیتی الهیات فاکولته سی نـیـنـگ اسـتـادی دوکتور سلجوق ایرآیدین «تـصـوف و طـریـقت لر» ناملی کتابیده، او نـیـنـگ آتـه سـی حقـیـده قـویـیده گیدیک مـعـلـومـات بـیـره دی: «سـلـطـان الـعـلما لـقـبـی بـیـلن تنیلگن محمد بهاؤالدین ولد بـن حـسـیـن البکری بلخ شهریده دنیا گه کـیـلـدی. آنـه سـی، خــراسان پادشاهی علاؤالدوله خوارزمشاه نینگ... ا
در یـکـی از کـوچـه ها، در قریۀ دور افتاده در جوی زندان ولایت سمنگان، آواز خوش تــارهـا، صــدای آرام و متین چکش سبک بر روی چـوب تــراش خـــورده بــا صـــدای خـش خـش دسـتـان گــره بـسـتـۀ استاد مـحمد قل هفتاد ساله، موسیقی زندگی را تشـکـیـل مـی دهـد. دنبوره ها، در کنار دیــوار کـاه گـلـی کارگاه استاد محمد قل، صـف کـشـیـده انـد و انـتظار می کشند تا اسـتـاد، تارها را بر شانه های شان ببندد و آنـهـا نـیـز بـا شـور فـراوان، پـس از آشنا شـدن بـا سـر انـگشتان نوازندگان، بنالند. این روزها استاد محمد قل دنبوره ساز، به گفـتـۀ خـودش وقت سرخاریدن ندارد و به قول معروف دست به دستش... ا
وطــن عـزیـز مـا یـك كـشور كاملاً سنتی است كه هنوز هم با تـسلط كـامـل عـلـم و تـكـنـالــوژی و ارتـبــاطــــات جــهـانی در جــهـــان و كـشــور هـای هـمــسایــه، در بــســیــاری از نـقـاط دور از مركز بـه جای قانون و حتـی گاهی به جای شرعیت نيز سنت ها و عرف و عادت ها بر سرنوشـت انـسـانهای جامعۀ ما حكم میكند. تغـیـیـر باورها و سنت هـا بسیار دشوار و زمانگیر است. از هـمـیـن جـهـت نـمی تـوان آنهـا را بـه زور تغییر داد یا با فـشار حركت آن را بـه سـوی زمـانوی شدن، جهانی شدن و قـانـونـی شـدن سرعت بخشید. تـفـكـر و دیــد جــامـعـۀ مـا نسبت بـه مـوسـیـقـی نیز از باورها و سنت های مردم... ا
بــابــه قِــران هـنـرمـنـد آواره و درویـشـی از ولـسـوالـی خُـلم (تـاشقرغان) بود. نام اصلی اش عـبـدالـغفار فرزند سلطان بود. او در سال ۱۲۸۹ خـورشـیـدی در گــذر ده حــسن ولـســوالــی تــاشــقـرغان ولایت ســمـنـگـان پــا بـه جـهــان هـــســــــتی گـذاشـت. بـابـه قِـران از آوان کــودکـی به خـوانـدن آهـنگ های محلی آغاز نمود. در سـن دوازده سـالـگـی نـزد مـرحوم محمد حـکـیـم تـنـبـور نـواز بـه نــواخــتــن دنبوره پـرداخـت. او پـس از ســـال هـا تــوانست پـول نـاچـیـز را جـمع کند تا اینکه توانست دنـبـورهای بــرای خــود خـریـداری کند. در ولسـوالــی تــاشــقـرغان به جز بابه قِران کسـی دیگری نبود که در محافل خوشی آهنگ بسراید... ا
هـنـر هـمـانـند شعر و ادبیات تراویدۀ ذوق و استعداد زیبایی شناختی انسان و نماد احساس و انـدیشـه های ظریف و تلطیف شدۀ اوست. انـسان نـه تنـهـا بـا ایـجاد و ابـداع پـدیـده هـای هـنـری ذوق و سلیقۀ زیبایی شـنـاخـتـی خـود را اقـنــاع و رشد مـیـدهـد، بـلـكـه درد ها و نیاز های روانی و حسّی خـود را نیز از راه شنیدن یا دیدن آن تسكین می دهد و بر طرف مـیـكـند. از هـمـیـن رو، تـا انسان بوده و هست، هنر با او هـمـراه است و مانند همه نماد های گونه گون فرهنگ بشری یكجا با نسلهای آدمــی پـویـه تـاریـخ را در نـور دیــده، فـراز و فرود هـای تـحــول و دگـرگـونـــی هــا را پذیرا شده است. ا