اوزبیک تیلی سوزلیگی، نورالله آلتای
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در فیس بوک
قرآن الکریم با ترجمه به چند زبان
بابر ایزیدن، دکتور شفیقه یارقین
اوزبیکی شعرلر، امان الله قویاش
یورتداش، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
دُر دانه لر، دکتور فیض الله ایماق
اوزاق یــولــلار، ادبی و فرهنگی
حیات پنجره سیدن، فضل احمد بورگیت
آلتین کَمَلـَک، عبدالله تاشقین
آلتین یپراقلر، محمد کاظم امینی
اجتماعی و فرهنگی، فیض الله قرداش
ابزار های ضروری برای سایت و وبلاگ
آلتین فلم، اوزبیکلرنینگ افتخاری
گلزمین وفا، اشعار سید محمد دروگر
باله لر، آیدین مالمو مدنی نهادی
امیر علیشیر نوایی، مکمل اثرلری
برگردان الفبای کریل به الفبای عربی
پیوند های مهم
افـغـانستانده تورک- اوزبیک خلقی نهایت ده ستم کـورگـن ایـل- اولــوس. بــو ایــل- اولـــوس قـنـچـه هـم اوزاق تــاریـــخــــی اوتـمـیـشـگه ایگـه بـولـیـب بابا- اجدادلری کتـتـه خـان و خاقانـلیـکـلر قـوریب، دواریـغ ســـوریـب کـیـــلـگـن بــولـسهلـــر هـــم، قـالــهویـرسـه اولـر سونگـی بـیـر- ایکـّـی عصـر مـابـیـنـیـده اوشـبـو چـیـگـرهلـــــرده قـیـینـاق و قیـیـنـچـیـلیـکـلر آستیده حیات کیچیریب، شو بــاعـث مـدنـی- تـاریـخی، تیل و ادبیاتلری ایـزیلیب- یینچیلیب کیلگن خـلـق. اوشـبـو خـلــق نـیـنـگ محکـومیت تاریخی هنوزگچه هم سونگی ایکّی عصر آرهسـیـده کـورگـن نـقـصـانـلـرنـی بـرطرف قیلیشگه امکانیت تاپهآلمهگن... ا
نـویـسـنـده گــان، شــاعـران و هنرمنـدان منـسـوب بـه مـلـیـت هـائـیـکـــه در وطـن عـــزیــز مــا زنــدهگـی دارنـــد، بـخـصـوص مـلـیت اوزبـیـک قـرن های متمادی بخاطر غنامندی فـرهـنگ مـان آثـار زیـادی ایـجـاد کرده اند و از آنها به میراث رسیده، نـسـل به نسل مورد استفـاده قـرار گرفته است. ایـن واضــح اسـت آنـهـا بــخـاطــر رشـد و انـکـشـاف هـنـر سهـم خـــود را ادا کــرده انــد. امـروز بـسیـاری از هـنـرمـندان مـا را مـی شنـاسـنـد، امــا دربـــاره زنـدهگـی و فـعـالیت هـای آنهـا مـعـلــومــات نــدارنـد. شـفـیـع عـظـیـمـی یـکـی ازیــن چــهـــره های شناخته شده است... ا
دانش اندوزی و فـراگـیــری فـنــون ادبی و هـنــری از ســجـایـــای بــرازنــدۀ کسانی مـحـسـوب میگردد که دارای ذوق سلـیـم و صاحب دیـد وسیـع بـاشـنـد. مـردم ادب پـرور انــدخــوی همـانـند دیگر شیفته گان سرود و سخن از روزگاران قدیم تا امروز با ایــن روحــیــه آمــیـزش یـافـته، در پرورش گلبرگ هــای نـفـیـس ادب و هـنـر از خـود سلایق ویــژه یی نشان داده اند. منجمله گــرایـش مـهـر ورزانــۀ شـان در آمـوزش و گسترش هـنـر ظـریف موسیقی کلاسیک (نــوا هــای قــدیـمه به خصوص اوزبیکی) شــایـان یــاد کــرد اسـت. هـنـر دوسـتان در مــحــافــل هـنـری به نوا های روح نواز رامشگران با اشتیاق... ا
قـرنها پیش جوگیها در سفر های بدون مــرز شان به افغانستان آمدند. هیچ کس نمیدانـد دقـیـقاً چـه وقـت؟ یـا چطور؟ اما همه میگویـنـد کـه آنـها سالها پیش به این مـمـلــکــت آمــدهانــد. هــیــچ کـــس نمیدانـسـت، آنـهـا کـجا میخوابند؟ کجا بـچـههـایـشـان را بـه دنـیا میآورند و کجا بـا همدیـگر جمع میشوند؟ اما آنها بودند کـه هـمـیـشـه اولـیـن و تازهترین خبرها و کشفهـای دنیا را یا حداقل خبر کشفها را برای مردم افغانستان میآوردهاند. مثل مسافران جادویی که خبرهای ســرزمـین های راز و رویا و جـادو را بـــا خــود حـمـل مــیکــردهانــد. شــایـد آنـهـا در ابــــتـــدا خیمههایی همراه داشتهاند... ا
هـنـر هـمـانـند شعر و ادبیات تراویدۀ ذوق و استعداد زیبایی شناختی انسان و نماد احساس و انـدیشـه های ظریف و تلطیف شدۀ اوست. انـسان نـه تنـهـا بـا ایـجاد و ابـداع پـدیـده هـای هـنـری ذوق و سلیقۀ زیبایی شـنـاخـتـی خـود را اقـنــاع و رشد مـیـدهـد، بـلـكـه درد ها و نیاز های روانی و حسّی خـود را نیز از راه شنیدن یا دیدن آن تسكین می دهد و بر طرف مـیـكـند. از هـمـیـن رو، تـا انسان بوده و هست، هنر با او هـمـراه است و مانند همه نماد های گونه گون فرهنگ بشری یكجا با نسلهای آدمــی پـویـه تـاریـخ را در نـور دیــده، فـراز و فرود هـای تـحــول و دگـرگـونـــی هــا را پذیرا شده است. ا
سـیـد کـبـیـر کمـال رحـمـتلی استاد غفار کـمـال نـیـنگ اوغلی دیر. سید کبیر نینگ قـولاغــی بـالــهلـیـگـیـدن دوتـار نــوالری و کلاسـیـک آهـنـگلـر بیلن تانیش. آتهسی رحـمـتـلـی اسـتـاد غـفار کمال افغانستان نـیـنـگ مـشـهـور کـلاسیـک خوانندهلریدن بیری بـولـگن. سـیـد کـبیر ایندی رحمتلی آتـهسی نیـنگ ایزینی ایزلب بارماقده دیر. اوزیـنـی ایتـیشیچه: «اوزبیک خلقی نینگ اصل مـوسیقیسی دوتار دیر و مین دوتار بـیـلـن ذوقـلـنـهمـن. کـلاسـیک موزیکلر و فـلـکـلـوریـک قـوشـیقلرنی هم اوقویهمن. الـبـتـه بـرچـهسـیـنـی اوز رحـمـتلی آتهم، استاد غفار کمال دن اورگهنگنمن». سـید کبیر اوزبیکستانلیک... ا
ضیاء خواجه منصوری افغانستانده خلقلر دوستلـیـگـی اوچـون فعال خذمت قیلگن اوسـتـاذ صنعتکارلریدن دیر. او ۱۹۲۰ نچی میـلادی ییلده تاشکند شهریده توغیلدی. بـاشـلـنـغـیچ تعلیمنی توگهتیب، موسیقه کـورسـیـنی هم عین شو ییرده توگهتدی. بــو کـورسـده دوتـار و سـیـتــار چَلـیشنی اورگـَنـدی. مـیلادی ۱۹۲۹-۱۹۳۰ ییـلـلـرده فـاریـاب، مزارشریف، سونگره کابلده عمر کـیـچـیـردی. صنـعـتـکار افـغـانـسـتــــانده اسـتـقـامـت قـیـلـهیـاتگن اوزبیک، ترکمن، تـاجیک، پشتون و هزارهلرنینگ، اینیقسه، یـاشلـرنـیـنـگ ارداقـلـی صحـبـتــداشی و صـمـیـمـی دوسـتی ایدی. منصوری نینگ افغانستان اوزبیکلری تیلی و... ا
فرهنگ و معارف بشری را که آیینـۀ تـمـام نـمـای هـســتی اجـتـمـاعـی گـفـتـه اند، مـحـصــول فـعـالـیـت هـای مادّی و معنوی انسان از بدو پیدایش تـا کـنـون می باشد. رشـد و رونـق آن نـه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تکامل جوامــع بـشــری بـوده، بلکه صیقل گـر روح و روان افـراد جامعه نیز می باشد. هنــر مـوسیـقی کـه جُــزئــی از فـرهـنـگ بـشری مـی بـاشـد، هـمــواره بـــــا روح و عواطــف انـسـانی سـر و کـار داشـتـه، در نــوازش آن نـقـش بـس مـهـم دارد، هـنــر موسیقی یکی از مُبرم تریـن نـیـازمـنـدی هــای انـسـانــی بـوده و بــا سـرشـــت و ســرنـوشـت انـسـان پـیـونـد ناگسستنی دارد... ا
تکانهخانه منطقهایست در غرب شهر سرپل که به نام گذر تکانهخانه مشهور است. این گذر اوزبیکنشین است و یکی از محلات مهم شهر سرپل به شمار میرود. در میان مردم عادی تکنهخانه یا تکنهیخانه تلفظ میگردد اما در اسناد رسمی و در نوشتههای دیگر تکانهخانه ثبت شده است. در این نوشته در باره سابقه نام تکانه بحث میگردد.
هرگاه نگاهی به منابع دست داشته بیاندازیم دیده میشود که در سرپل دو منطقه با نام تکانه وجود داشته است. ادمک هنگام لست نمودن قرای مربوط به سرپل از گذر تکانهخانه در سرپل ذکر مینماید. در ضمن در مربوطات قفلهتون یا میرزا ولنگ از قریه تکانه ذکر مینماید که در آن اوزبیکها سکونت دارند و به نقل از میتلند در این باره مینویسد که گفته شده است که در اصل هزارههای تکانه از یکاولنگ در آن ساکن بودند و حالا اوزبیک پنداشته میشوند. در منطقه در بیشتر روستاها اوزبیکهای اچهمیلی ساکن اند. به همین گونه گذرگاهی به نام تکانه در ۳۰ میلی جنوب غرب سرپل موقعیت دارد. طبق اطلاع عبدالغفور دستیار معاون ولایت سرپل علاوه از گذر تکانهخانه در شهر سرپل دو قریه دیگر در ولسوالی صیاد به نام تکانه وجود داشته یکی در دره قفلهتون و دیگری در منطقه میرزا ولنگ. اما در منابع جدید از قریه تکانه در مربوطات سرپل یادآوری نشده است. در قاموس جغرافیایی افغانستان نیز کوتل تکانه در ۴۲ کیلومتری جنوب غرب سرپل مربوط حکومت کلان شبرغان ولایت مزار شریف یادآوری شده است اما قریه تکانه در سرپل ثبت نشده است. به همین گونه کتاب دورنمای انکشافی سرپل که تازهترین لست روستاهای ولسوالیهای سرپل را ثبت نموده، قریه تکانه را ذکر نمینماید. ممکن طی جنگها و مهاجرتهای چند دهه اخیر این قریه بدون سکنه باقی مانده باشد.
علاوه از سرپل در مناطق دیگر افغانستان نیز مناطقی با نام تکانه وجود دارد. تکنه در غزنی نزدیک مسیر انگوری و سنگ ماشه، بولک تکانه در مسیر راه بین دلارام و شهر فراه، کوه تکناو در دایکندی و محلی به نام تکانه در یکاولنگ بامیان. در مربوطات ولسوالی جلریز ولایت وردک منطقهای به نام تکانه وجود دارد که دارای دو قسمت تکانه بالا و تکانه پایین است. این قریه در مسیر راه بهسود قرار دارد و در منابع مختلف تاریخی به شمول سراج التواریخ از آن ذکر گردیده است. طبق فیض محمد کاتب ساکنان تکنه، جلریز و کهنه خمار در وردک تاجیک هستند. منطقه تکانه وردک در بابرنامه به شکل تکانه و خمار ذکر گردیده است و در همایوننامه نیز تکانه-خمار آمده است. در قاموس جغرافیایی افغانستان (چاپ ۱۳۳۵) نیزاز قریه تکانه در علاقداری جلریز مربوط حکومت میدان یاد شده است.
تکانه علاوه از نام محل به گروهی از مردمان هزاره نیز اطلاق شده است. آنچه از منابع موجود میبراید اینست که تکانه یکی از شاخه هزارههای دایزنگی بوده که مرکز آنها یکاولنگ بوده است. دایزنگی یکی از شاخه بزرگ مردمان هزاره است و اکثر منابع در شامل بودن تکانهها در ترکیب قبیله دایزنگی نظر موافق دارند. شجره ترتیب شده از سوی برنامه مطالعات فرهنگ و منازعات (مربوط دانشگاه نیروی دریایی امریکا) تکانه را یکی از قبایل اصلی هزارهها ثبت نموده است و بیگل را یکی از شاخههای آن ذکر نموده است. در ضمن در تیرههای مربوط به قبیله دایزنگی از شاخه تکانه یا تکونه یاد گردیده است. تکانه دایزنگی شاخه از هزارههای تکانه به نام بیگل یا بیگال یاد میگردد. در حالی که در شجره ترتیب شده از سوی برنامه مطالعات فرهنگ و منازعات بیگل یکی از قبیلههای اساسی هزارهها ثبت گردیده است.
مردمان تکانه در اصل در یکاولنگ سکونت داشتند پس از تهاجمات عبدالرحمنخان علیه هزارهجات و قتل عام هزارهها کتلههای بزرگ مردمان هزاره به مناطق مختلف افغانستان و بیرون از افغانستان مهاجرت نمودند. چنانچه طبق ارقام ثبت شده از سوی منابع انگلیس در سده نزده هزارههای تکانه و باییه در بلخاب حدود ۱۲۵ خانوار ذکر شده است. بدون شک این رقم خیلی پایین است و همه جمعیت تکانهها را در بر نمیگیرد. در بلخاب در قریههای جوزاری، کرسنگ و تگاو لوله هزارههای تکانه همراه با تاجیکها و سیدها زندگی میکنند که مجموعاً حدود ۳۵۰ خانوار اند. علاوه از بلخاب در منطقه فاوغان در قریه قلعه شهر نیز مردمان تکانه ساکن بوده اند. در قریه خارگین (قرقین؟) در شرق سیغان ۸۰ خانوار هزاره تکانه شاخه هزاره دایزنگی زندگی مینماید. این قریه به نام بیگل نیز یاد میگردد. در قریه کله تک (قلعه تک) مربوط دره کچن حدود ۵۰ خانوار هزاره شاهی زندگی میکنند. محل سکونت تکانهها در مربوطات بامیان در محلات زیر قید شده است: زردگاه یکاولنگ، بقاق برنا بامیان، قرغنه تو بامیان، خرگین سیغان، آو دره سیغان، چهار چشمه بامیان، چهار ده بامیان، کوپروک یکاولنگ، مردکش بقاق.
طبق میر عزت الله حاکم یکاولنگ میر حسین بیگ از قبیله تکانه هزاره بود، در آن وقت یکاولنگ زیر اثر میر قلیچ علی از خلم بود. ادمک در گزیته تاریخی وسیاسی افغانستان در مورد هزارههای بلخاب ار قبایل و طایفه های ذیل نام میبرد: مینگک، شاه دار یا شاخدار، الاکه یا الاقه، هزارههای سید، تکانه و هزارههای باییه. قبیله تکانه دارای شاخههای ذیل است: انده، بایکه، بیگل، بیگل بیگ، کم انده، کم کاکه، کم یکه، کم یارکه، خواجه داد، نیکه بایکه، نورکه، پیر قلی، رستم (رستم خیل)، شاه گم بیگ. در کتاب پژوهشی در تاریخ هزارهها تکانه در جمله طوایف یکاولنگ ثبت گردیده است، شاخههای ذیل را دارد: اوغنوی، بیگل، پیرقلی و مهاجری. مهاجری دارای شاخههای غزنی، جاغوری و شش پر است. رییس دره صوف کسی به نام ملا محمد علی، از هزارههای تکانه بود که از یکه اولنگ به منطقه آمده اند، پس از به قدرت رسیدن عبدالرحمنخان برطرف گردید.
اکنون نگاهی میاندازیم به ریشه و سابقه کلمه تکانه. تکانه از نام امرای اردوی مُغول پس از فتوحات چنگیزخان مشتق گردیده است.
در ابتدا لازم است نگاهی به واژه تکانه در کتاب پژوهشی در تاریخ هزارهها بیاندازیم. طبق حسین علی یزدانی تکانه منطقهایست در جلریز و این کلمه در اصل تورکی بوده و به معنی دیگ بزرگ مسی است و در آذربایجان تشت و تغار بزرگ را میگویند. چون منطقه حالت یک دیگ بزرگ را دارد به این نام مسما گردیده است. و ایضا تکانه نام منطقهایست در یکاولنگ. قبر شاه سید بابا ج سادات باد اسیای بهسود در تکانه جلریز یکی دیگر از زیارتگاههای هزارههاست. ملا محمد افضل ارزگانی نیز از سکونت هزارهها در جلریز و تکانه سخن گفته است. اما از آنجاییکه چندین منطقه دیگر به نام تکانه در کشور ما وجود دارد ریشه تکانه غیر از مفهوم دیگ بزرگ مسی است. نگاهی میاندازیم به منابع تاریخی تا ریشه تکانه را پیگیری نماییم.
در تاریخنامه هرات تألیف سیفی هروی تکنه یکی از امرای دولتی مُغول در دوره ایلخانان در ایران ذکر شده است. هنگامی که ملک شمس الدین کرت به دربار ایلخان اباقا خان خواسته میشود نسبت همچشمی و بدگویی شماری از اراکین دولتی نارضایتی نزد ایلخان پیدا شده مدتی او را تحت نظر در پایتخت نگاه میدارد. در سال ۱۲۷۸ امیر تکنه از امرای متنفذ دربار ایلخان تلاش مینماید نزد ابقاخان از ملک شمس الدین شفاعت نماید. ملک شمس الدین یکی از حیوانات امیر تکنه را که مریض بود درمان مینماید و پس از آن امیر تکنه برای جبران این کمک ملک شمس الدین از نفوذ خود در دربار برای شفاعت او اقدام نمود. این واقعه در تاریخنامه هرات چنین آمده است:
«چون شهور ست و سبعین و ستمایه (۶۷۶) درآمد، در این سال به واسطه امیر تکنه، که امیر بس معظم بود، کار ملک شمس الدین روی در صلاح و نجاح نهاد. و سبب آن بود که امیر تکنه جانوری داشت، که مرغوب و محبوب او بود. این جانور را علّتی پدید شد که جمله جانورداران خراسان و عراق از معالجت آن عاجز شدند. ملک شمس الدین آن جانور را دوا کرد، چنانکه به زودی نیک گشت. امیر تکنه از آن معنی از ملک شمس الدین منّت بسیار داشت و دو سه بار سخن او را به سمع پادشاه ابقا رساند».
همین حادثه از سوی لین در کتاب زمامدرای مُغول در ایران آمده است و امیر تکنه را امیرتیکنه (به سکون ک) ثبت نموده است. بناً همین نام امیر بعدها به نام گروهی از مردم تورکی- مُغولی مبدل شده است و سپس به نام محل داده شده است. امرای دربار ایلخان همه گروههای صد نفری و هزار نفری را زیر اداره داشتند و در فتوحات ایلخانان سهم میگرفتند. هرگاه نام تکنه به بخشی از قشون امیر تکنه داده شده باشد احتمال دارد طی تحولات سیاسی این گروهها در ترکیب تشکیلات نظامی بعدی در دوره تیموریها، صفویها، شیبانیها وغیره داخل شده و طی سوقیات متعدد در مناطق مختلف سکونت اختیار نموده باشند. بناً در ترکیب گروه قومی مختلف نظیر هزارهها، اوزبیکها و غیره داخل شده باشند.
از این فهمیده میشود که امیر تکنه از متنفذین دربار ایلخانان بوده و امرای مُغول با اولوس و قبیله خود در خدمت ایلخان میبودند. اینکه تکنه نام شخص بوده یا لقب او باید جستجو گردد. در میان مُغولان و تورکان نام قبیله یا تیره معمولاً ضمیمه نام اصلی میشد و در دوره پس از مُغول اکثراً افراد متنفذ با نام قبیله خود شناخته میشدند. هنگام سفربریها و یا در ماموریتهای نظامی امرا با اعضای قبیله و واحد نظامی خود به مناطق مختلف میرفتند و نظر به تقاضای شرایط در شهرها و مناطق اسکان مییافتند.
در جامع التواریخ نیز از تکنه ذکر رفته، اما در همهجا این نام تگنه یا تگنا آمده است نه تکنه با کاف. این تگنه پسر التاجو خاتون و بایان خان است. شجره تگنه را طبق جامع التواریخ میتوان چنین ترتیب نمود: تگنه پسر بایان پسر قونیجی پسر سرتاقتای پسر اورده پسر جوجیخان است. جوجیخان، خان اردوی زرین پسر چنگیزخان بود. زنان اکثر اینها از قوم قونغرات بودند. تگنه به پنج نسل به چنگیزخان میرسد. افزون بر این تگنه نامهای دیگری نیز در جامع التواریخ آمده است که به شکل تگنا ثبت شده است، نظیر تگنا و تگنا تتغاول.
یکی تگنه از قوم جلایر است که در جامع التواریخ چنین آمده است: ایلگای نویان امیری بزرگ بود با هولاگو اینجا آمد و معروف و مشهور، و او را ده پسر بوده پسر اول او طوغان در ولایت مُغولستان بماند و اینجا نیامد و این طوغان را دو پسر بودند که بدین ملک آمدند قونچی اوروم و پسر دوم شیکتور نویان، و پسران او مهتر جینگتو، دوم جیله، سوم جیتو، چهارم هندو، پنجم تیگنه، ششم اوقونا..... شجره این تگنه چنین است: تگنه پسر قونجی پسر طوغان پسر ایلگای نویان. ایلگای نویان از جنرالان مُغول بود که با هولاکو به ایران آمد. این ایلگای نویان از قوم جلایر بعدها سلسله جلایریان یا ایلکانیان را در ایران اساس گذاشت.
دیگری امیر تگنه تتغاول پسر تاموقه نویان از قوم سوقیوت بود. پسران این تگنه هر یک یغلاقو و موسی و قراباغ و سلیمان و ایسن تیمور و عبدل و چرقاتای بودند. لازم به یادآوری است که ایسن تیمور نیز یکی از قبایل هزاره است.
یکی از این تگنا در زمان اباقا خان در جنگ حمص در سوریه حضور داشت. به نظر میرسد این تگنا همان تکنه باید باشد که ملک شمس الدین کرت را شفاعت مینمود. در باره جنگ حمص در جامع التواریخ چنین امده است؛ «شهزاد مونگکه تیمور هنوز کودک بود و جنگهای سخت ندیده و از امرای بزرگ تگنا و دولادای یارغوچی مدبر بودند، پارهای اندیشناک شدند و روی بگردانیدند.» همین تگنا و شماری دیگر در پادشاه شدن ارغون تلاش نمودند، اما پس از کشته شدن مخالفان تگنا با پادشاه شدن ارغون مخالفت نمود و از هولاچو پسر هولاکو خان حمایت مینمود. با وجود این مخالفتها و ادامه منازعات بالاخره ارغون ایلخان تعیین گردید. تگنا پس از وفات ارغون از جمله حامیان گیخاتو بود.
اکنون بنگریم که این تکنه یا تگنا که از امرای مُغول دوره ایلخانان بود آیا در جریان تحولات سیاسی به خارج از محدوده ایران در حدود افغانستان کنونی داخل شده است. در زمانی که مخالفتها بین غازان خان و امیر نوروز اوج گرفته بود غازان به تعقیب امیر نوروز و مخالفان دیگر به هرات آمد. در جامع التواریخ در این رابطه آمده است که: «چون موسم گرما بود غازان مصلحت ندید لشکر بدان راه بر عقب او فرستادن، بر در هرات بر کنار پل مالان مقام فرمود و امرا را به طلب کینشوو اُردوی معظم به بادغیس فرستاد. کینشو وقوف یافت و با زن و بچه و متعلقان به سوی غور و غرجستان برون رفت و امرای اُردوی معظم و تگنا و لشکر قراونه با وی بودند تمامت را کوچ کرده به هرات آوردند و از جمله ثبات و سکون کینشو یکی آن بود که در آن مدت به قدر یک دینار از خزاین خاص و اموال و چهارپایان امرا که آنجا بودند تصرف ننموده بود بلکه خدمات پسندیده به جای آورده بود و بعد از چند روز از هرات کوچ نموده به سوی رادکان روانه شدند و از آنجا ایغور تای غازان را در صحبت تگنا را به بندگی ارغون خان روانه فرمود تا صورت حال لشکر خراسان به محل عرض برساند.» از این آشکار میگردد که تگنه با لشکر قراونه در هرات مقیم بودند و شاید هم نیروی او در بادغیس جابجا شده باشد.
طبق جامع التواریخ تگنه در خراسان فعال بوده است مثلاً مینویسد که «ارغون خان امیر تگنه را به مقدمی امرا و راه حاکمی به خراسان فرستاد و او و بوقای ملازم میبودند، و غازان عادات و سیرت تگنه را پسندیده نداشت، و چون مناسب طبیعت او نبود آنچه خواست که کند او را دست نداد...» همین تگنه همراه با کورک و امیر بوقا در جریان جنگها و مخالفت امیر نوروز با غازان خان به دست امیر نوروز اسیر گردید. هرگاه فتوحات غازان را برای سرکوبی شورشیان ببینیم در سال ۶۹۴ هجری با نیرو زیاد به بادغیس، فاریاب، شبورغان (شبرغان) و صان و جاریک (سنگچارک) آمد و طبق جامع التواریخ در نزدیک سنگچارک یاغیان را سرکوب نمود. دیده میشود که نیروهای ایلخان تا شبرغان و سنگچارک آمده اند. جای شک نیست که بخشهایی از این نیروها برای جلوگیری از شورشهای بیشتر شاید در این مناطق جابجا شده باشد.
لازم به یادآوری است که تیگنه یا تگنه به صفت نام محل در مربوطات اورگوت در اوزبیکستان، منطقهای به نام تگنه یا تگناس در قزاقستان و محلی به نام آق تگنه قلعه در تورکمنستان نیز وجود دارد. این تگنه شاید به تگنه اردوی زرین مربوط باشد. موجودیت چندین تگنه در اردوی مُغولها ارتباط دادن تکانههای افغانستان را به یکی از این ها مشکل میسازد. اما این نکته روشن است که نام تکانه از نیروی نظامی این افراد که زیر فرمان شان بوده است به میان آمده است. مارکوپولو در سفر نامه خود از تگنه یادآوری مینماید که همراه با امرای دیگر در به قدرت رساندن ارغون خان به صفت ایلخان نقش داشتند. این موضوع در سریال انگلیسی که در باره سفر مارکو پولو به چین در دربار خان بزرگ قوبیلای خان ساخته شده است، نیز انعکاس یافته است. امیر تگنه او را تا دربار قوبیلای خان همراهی مینماید و در توطیه علیه خان بزرگ نقش دارد.
اکنون میایم بر تکانه های اوزبیک: یگانه اشاره در باره تکانههای اوزبیک در سرپل است. یکی در قریه تکانه در مربوطات ولسوالی صیاد است که درآن اوزبیکها زندگی مینمودند اما قریه تکانه در اسناد کنونی ثبت نشده است. از سوی دیگر در منطقه تکانهخانه مرکز سرپل نیز اوزبیکهای اچهمیلی زندگی مینمودند. سوال بر سر این است که آیا اوزبیکهای تکانه یکی از تیره اوزبیکها بوده اند یا اینکه تکانهخانه و قریه تکانه در اصل محل سکونت هزارههای تکانه بوده است که نام این مناطق از آنها گرفته شده است و پس از مهاجرت مجدد آنها مناطق مذکور از سوی اوزبیکها اشغال شده است. تکانهخانه در قسمت غربی شهر سرپل واقع است و در غرب سرپل هزارهها اصلاً سکونت ندارند. در منابع دست داشته در مورد اوزبیکهای تکانه و در باره سکونت هزارهها در تکانهخانه چیزی بدست نیامد. در جمله ۹۲ قبیله اوزبیکها تکانه شامل نیست. این احتمال وجود دارد که تکانه شاخه فرعی یکی از قبایل اوزبیک بوده باشد. هرگاه این حدس درست باشد به احتمال اغلب اوزبیکهای تکانه مربوط قبیله اچهمیلی اوزبیکها باید باشد زیرا در سرپل به ویژه در تکانهخانه و مناطق مجاور آن به شمول ولسوالی صیاد اچهمیلیها ساکن بودند.
طبق ریچارد تاپر هزارهها و پشتونها در سرپل تازه وارد اند. و هزارهها پس از تهاجم عبدالرحمنخان به هزارهجات به سرپل آمده اند. از سوی دیگر طبق منابع دست داشته، بخشی از هزارهجات مربوط غور نظیر چار سده در سده نزده خراجگذار بیگلر بیگیهای سرپل بوده اند. مسیر مهاجرت هزارهها به سرپل از سه طریق شاید صورت گرفته است. گروهی از هزارهها شاید از غور و بادغیس به مربوطات سرپل آمده باشند و گروه دیگر از طریق یکاولنگ به بلخاب آمده سپس در سنگچارک، صیاد، سرپل و غیره مناطق پخش شده اند. احتمال سومی از طریق سمنگان و دره صوف به بلخ وسرپل و مناطق مجاور آن بوده است. بناً با در نظرداشت اطلاعات دست داشته میتوان چنین حدس زد گروههایی که مربوط تکانهها بودند طی تحولات سیاسی با هزارهها و اوزبیکها در هم آمیخته اند. در حال حاضر کتله بزرگ آنها در جمله قبیله دایزنگی هزارهها شامل اند و در مربوطات بامیان، سمنگان، سرپل و شاید هم ولایات دیگر ساکن اند. اما در میان اوزبیکها تنها در نام مناطق باقی مانده است.
در منابع جدید که در باره تاریخ هزارهها نوشته شده است تکانهها مربوط قوم خِتای یا دای ختای دانسته شده است. در جمله قبایل ۹۲ باو اوزبیکها قبیلهای به نام ختای نیز وجود دارد. خانیکوف، وامبری و توغان نیز در جمله قبایل اوزبیکها ختای را ثبت نموده اند. از سوی دیگر قبیله ختای در جمله ۲۴ قبیله اساسی که در زمان ابوالخیرخان اردوی اوزبیکها را تشکیل میدادند، شامل بود. رهبران همین قبایل ابوالخیرخان را طی قوریلتایی به صفت خان انتخاب کردند و تاجگذاری نمودند. به همین گونه ختای به شکل قتای و قتای یوز نیز در بعض منابع ثبت گردیده است. حالا اگر تکانهها را شاخهای از قبیله ختای بپذیریم احتمال دارد شاخهای قبیله ختای اوزبیکها هم بوده باشد، اما در منابع دست داشته در باره ختای یا قتای با وجود قدیمی بودن در تاریخ سری مُغول ذکر نشده است. قبیله مُغول نبوده شاید قبیله تورکی بوده است و یا اینکه بعدها در نتیجه آمیزش گروههای تورک و مُغول به میان آمده است. چنانچه قتای یوز به احتمال زیاد از سبب یکجا شدن قبیله قتای و یوز اوزبیکها به میان آمده است. به همین ترتیب ایتلاف ختای-قپچاق در خانات بخارا در منطقه فرغانه نقش مهمی را در سیاستهای آن وقت بازی نمود. ختایها علاوه از اوزبیکها در ترکیب اتنیکی قرغیزها (مربوط شاخه سول قنات) و قره قلپاقها (مربوط شاخه اون تورت اوروغ) نیز شامل اند. قره قتای (مربوط اولی یوز) نیز در ترکیب قزاقها شامل است.
با در نظر داشت منابع تاریخی ختایها با ختنها (شاخهای از مُغولها) ارتباط داشتند و دودمان لیاو (۱۱۲۵-۹۰۶) و جن (۱۲۳۴-۱۱۲۵) را در چین اساس گذاشتند. اینها بودند که نام ختن را به بخشهای شمالی چین، مُغولستان و اویغورستان دادند و از همینرو در منابع اسلامی گذشته چین را ختن نامیده اند. ختنها در اوایل امپراتوری مُغول از سوی چنگیزخان مرعوب شدند و در مناظق مختلف آسیای مرکزی پراگنده گردیدند. شماری هم در ترکیب اردوی چنگیز داخل شدند. ختنهایی که به آسیای مرکزی آمدند و پس از شکست دادن قرهخانیها سلسله قرهختایی (۱۲۲۴-۱۲۱۱) را اساس گذاشتند. سلسله قره ختای با تهاجم چنگیزخان از هم پاشید. طی این تحولات بخشهایی از ختنها از سوی مُغولها جذب گردیدند. بعدها براق حاجب یکی از زمامداران آنها دودمان قره ختاییان را در کرمان اساس گذاشت.
بقایای ختای یا قتایها را میتوان در نام مناطق در افغانستان جستجو نمود. ختای یا ختایی روستایی است در مربوطات دره صوف نزدیک کشندی پایین و در ضمن ختایی روستایی در مربوطات ولسوالی قیصار ثبت شده است. در کشندی پایین ختاییها همراه با قپچاقها زندگی مینمایند. همچنان قبیله ختایی در مربوطات شبرغان در قریه اشرفی، غجریخانه و قشلاق بابالی ثبت شده است. قرا خطاییان و ملک خطاییان در مربوطات تالقان در تخار و خطای سای در قوش تپه جوزجان ثبت شده است.
چنین نتیجهگیری میتوان نمود که تکانه یا تکنه یا تگنه از جمله جنرالان اُردوی مُغول و ایلخانان بوده که این نام معمول تورکی-مُغولی بوده زیرا چند تن به این نام در جمله امرای مُغول در منابع دوره مُغول شناسایی گردیده است. نیروهای تحت اثر این جنرالان در جریان سوقیات نظامی به مناطق مختلف از جمله در مرزهای افغانستان کنونی جابجا شدند. این نیرو به نام جنرال یا امیر مربوط یاد شده تدریجی به نام گروه نظامی یا قبیله مبدل گردیده است. این گروه در میان هزارهها و شاید اوزبیکها اقامت نموده از اثر سالها آمیزش در ترکیب اقوام مختلف شامل شده به تحلیل رفتند. بقایا و خط سیر آنها را در نام مناطق و در نام قبایل در افغانستان میتوان یافت. چنانچه در مناطقیکه نام تکانه را دارند، مردمان هزاره، اوزبیک و تاجیک زندگی مینمایند. در حال حاضر نام تکانه به صفت گروه قومی تنها در میان هزارهها باقی مانده است. هزارههای تکانه مربوط قبیله دایزنگی هزاره اند که در اصل در یکاولنگ مقیم بودند و در اواخر سده نزده در اثر تهاجمات و قتل عام هزارهها از سوی عبدالرحمنخان به ولایات مجاور بامیان مهاجرت نمودند. تکانهها بیشتر در ولایت بامیان، سمنگان، سرپل سکونت دارند غیر از بامیان در سایر مناطق اهالی کمتر نام قبیلوی تکانه را به یاد دارند.
خلاصه
ـ تکانه خانه گذری است در شهر سرپل که اوزبیکها در آن سکونت دارند.
ـ علاوه از سرپل در ولایات وردک، غزنی، دایکندی و فراه نیز ها مناطقی به نام تکانه وجود دارد.
ـ تکانه یکی از قبایل هزاره مربوط به قبیله بزرگ دایزنگی است که در اصل در یکاولنگ ساکن بودند.
ـ تکانهها در اثر تهاجمات امیر عبدالرحمن از یکاولنگ به ولایات مجاور مهاجرت نمودند.
ـ در تکانهخانه سرپل اوزبیکها، در تکانه وردک تاجیکها و در تکانه غزنی و بامیان هزارهها ساکن اند.
ـ نام تکنه از امیر تکنه یکی از امرای مُغول دوره ایلخانان شاید مشتق شده باشد که طی فتوحات ایلخانان به غرب و شمال افغانستان منتقل گردیدند.
ـ تکنه در بعضی منابع به شمول جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی به شکل تگنه یا تگنا ثبت گردیده است.
ـ مناطقی با نام تگنه در اوزبیکستان، قزاقستان و تورکمنستان وجود دارد.
ـ بعضی منابع تکانهها را به قبیله ختایی مربوط میدانند، که یکی از قبایل باستانی بوده که سلسله قره ختاییان را در آسیای مرکزی پیریزی نمودند.
ـ قبیله ختای در جمله قبایل ۹۲ گانه اوزبیکها شامل است و در نسب نامههای مختلف اوزبیکها ثبت شده است.
ـ احتمال اینکه نیروی تکنه در مجاورت اوزبیکها و هزارهها سکونت نموده با آنها مخلوط شده باشند، ممکن است.
ـ مردمان تکانه تا حال در میان هزارهها نام تاریخی تکانه را حفظ نموده اند، اما در رابطه به اوزبیکها غیر از نام محل نام قبیله یا تیرهای به نام تکانه موجود نیست.
ماخذ:ـ
ـ۱. دورنمای انکشافی سرپل، انجنیر احمد جاوید جاوید، سال چاپ ۱۳۹۰
ـ۲. قاموس جغرافیایی افغانستان جلد اول، نشر انجمن آریانا دایرة المعارف، به کوشش محمد حکیم ناهض، کابل، ۱۳۳۵
ـ۳. اتلس قریههای افغانستان، معرفی واحد های اداری، جلد دوم، پروژه مطالعات دیموگرافی اداره احصاییه صدارت عظمی، کابل، ۱۳۵۳
ـ۴. پژوهشی در تاریخ هزارهها، ج اول و دوم، حسین علی یزدانی (حاج کاظم)، نشر صحافی احسانی، قم، ۱۳۷۳
ـ۵. جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله، به کوشش محمد روشن، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۳
ـ۶. بابر نامه، واقعات کابل، ظهیرالدین محمد بابر، ترجمه شفیقه یارقین؛ به کوشش سخی غیرت، نشر ابتکار دانش، ۲۰۰۶
ـ۷. درة الزمان، عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، مطبعه دولتی، کابل ، ۱۳۳۷
ـ۸. اتلس اتنوگرافی اقوام ولایت جوزجان، محمد حلیم یارقین، ناشر غضنفر بانک، چاپ انتشارات خراسان، کابل، ۱۳۸۹
ـ۹. تاریخنامه هرات، سیفی هروی، تصحیح جمشید کیانفر، نشر البرز، تهران ۱۳۷۴
ـ۱۰. سراج التواریخ، فیض محمد کاتب هزاره، ناشر؛ مطبعه حروفی دارالسلطنه کابل، ۱۳۳۶ هـ. ش
ماخذ انگلیسی
1.Historical and Political Gazetteer of Afghanistan, v4 Ludwig W. Adamec, Graz, 1979.
2.Central Asia: Part 2, A Contribution Towards Better Knowledge of the Topography, Ethnology, Resources and History of Afghanistan; by Lieutenant Colonel MacGregor, Calcutta, 1871.
3.An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan, Henry Walter Belew. Oriental university institute, London, 1891.
4.Historical Dictionary of the Mongol World Empire, Paul D. Buell, Scarecrow Press, Inc., 2003.
5.Early Mongol Rule in Thirteenth Century Iran, George Lane, Routledge Curzon, 2003.
6.Hazara tribal structure, Program for Culture and Conflict Studies, US Naval Postgraduate School.
7.The Book of Ser Marco Polo, the Venetian: Concerning the Kingdoms and Marvels of the East, Volume 2, Marco Polo, Edited by Sir Henry Yule, Published by J. Murray, 1871.
8.History of the Mongols: The Mongols of Persia, Part3 Sir Henry Hoyle Howorth, Longmans, Green, and Company, 1880.
9.Kabul under siege: Fayz Muhammad's account of the 1929 Uprising Translated and edited by R. D. McChesney, Markus Wiener Publishers, 1999.
10.Travel to Central Asia in 1812-13 by Meer Izzutoollah, Calcutta 1872.
محبوب القلوب، تعلیمی، تربیتی و سرگرمی
قاری عظیمی، شرح زندگانی و دیوان مکمل
یولدوزلر، شرح زندگانی شعرای اوزبیک
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی فیس بوک
استاد ملا تاج محمد سرپلی، درفیس بوک
بیناد اجتماعی و فرهنگی بیانی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
بازی های عامیانۀ اوزبیکان جوزجان، یارقین
نشرات ما در فضای مجازی
افــغـانسـتـان نـیـنـگ شـمالی ولایتـلریده استـقامـت قـیـلووچی اؤزبـیـکـلـر، باشقه خـلقـلر قـطاری، اؤزی نـیـنـگ جوده بای و رنگ بــه رنـگ آغــزهکــی ایـجـادی بـیـلـن اجــرهلـیـب تـورهدی. مــذکــور مـیــراثـنـی تــؤپلـهش و نـشـر ایـتـیـش، اؤرگـهنیش و عــامــهلـشتیریش ایشلری سؤنگی ییللر دوامـیـده یــؤلـگه قــویــیــلـه بــاشلهندی. ایـنـیـقـسـه، افـغـانسـتان اؤزبیکلری خلق آغزهکی ایجادی نمونهلری نینگ «خلق دُر دانــهلــری» نـامـی بیلن ۱۳۵۹هـجــری و ۱۹۸۰ مــیــلادی یـیـلـده کـابـلـده علیحده کــتــاب حــالــیــده نــشــر ایـتـیـلـیـشی، افــغــانــسـتـان خـلـقـلــری نـیـنـگ ادبی- مـــدنـــی حــیــاتـــیـــده کـــتــتــه واقـعـه بؤلیب قالدی... ا
نـواخـتـن دوتـار از زمــان قـدیـم بدینسو در بـیـن مــردم تـُـرکـمـن مـروج است. الـبـتـه این آلۀ موسیقی جایگاه خـاص را در بـیـن مــردم کسب نـمـوده اسـت. از ایـن سبب دوتـــارنـــوازان بــزرگ و معروف در قسمت استـفـاده و نــوازنـدهگی افـتـخـار بـزرگ را بـرای مـردم بـخـشـیــده اسـت. دوتـار یک آلۀ موسیقی کلاسیک و قدیمی بوده و در بین مردم تـُرکمن مـروج اسـت که تـوسـط انگشتان نوازندهگان بزرگ و معروف نواخته میشود. نوازنـدهگـانـی کـه بـه رمـز هـای هـنـری آن بـلـدیـت کـامل دارند، در محافل بـزرگ با کمپوز های خوب دوتار مینـوازنـد و مردم به آواز آن خوب گوش فرا میدهـنـد و تـماشاچیان خود را خوش و... ا
استـعـدادلـی قـوشـقـارچــه چــالـووچـی، سحرلی آوازگه ایگه اشـولـهچـی و مـاهـر بستـهکـار خـیـر محمد چاووش افغانستان مـوسـیـقـی صنعتی رواجیـگه سلـمـاقلی اولــوش قـوشگن صـنـعـتـکار. او «ظــفــر» انـســامــبـلـی گـه فـعـالیت باشلهمسدن ایلگری اشولهچـیلیک بیلن دانگی چیقیب «سرپل بلبلی» دیـب آت کـوتـرگـن ایـدی. چـــاووش هـنــری فـعـالـیـتــــی «ظــفـر» گـــروهی نیـنـگ تـانـگـیدن باشلهب 1360 ییللرگچه اوزلـوکسیز صورتده دوام تاپدی. او اوشبو مـوسـیـقـی گــروه تـرکـیـبـی ده هـنـری ایـجـادی ایـش قـیــلـیـب کـتــتـــه تورکومگــه ایــگـه، اوزبـیکچه اشولهلرنینگ آرشیفلریده ثبت قیلیب قویدی. ا
افغاستاندهگی اتاقلی انقلابی شاعرلردن بـیـری عـبـدالحکیم شرعی جوزجانی دیر. او ۱۹۳۴ یـیــلـی جــوزجــان ولایـتـیـدهگی سـرپـل شهـریـده بیر ضیالی عایلهده دنیا گـه کیـلگن. اونینگ تاغهسی قاری محمد عظیم عظیمی افغـانـستانـدهگی مشهور و اقــتــدارلــی اوزبـیـک شـاعـری. اونـینگ اوغــلـی محـمـد کـریـم ذره عـظـیمی هم حاضرگــی زمـان افـغـانستان نینگ اوزبیک یـیـتـوک شـاعرلریدن بیری حسابلـنـهدی. بـولـهجـک شاعـر باشلانغیچ معلوماتلرنی سرپل شهریده حاصـل قیلدی. ۵۰ ییللرده او طـلـبهلـیـک پیتیده کابل اونیورسیتیتیده اونلَب انقلابی روحدهگی سـتـودیــنـتلــر (مـحـصـللـر) بـیــلــن دوســتلَــشـــدی، هـــمــده... ا
اوشـبـو کـتـاب قــدیـم زمـانلردن باشلهب، اونونچی هجری عصر نینگ باشلریگـهچـه یـشهب ایـجـاد قـیـلگن شاعرلرنینگ شرح احوالی و اولرنـیـنـگ اثـرلـریدن نمونهلرنی اوز ایـچیگه آلهدی. اوشبو کتابنی نـشرگه تــیــارلَشـده مهم کتابلردن مـواد آلـیـندی. مــصـرعـی اساسـیـده ۸۷۴ نـچی هجری قـمـریـنـی قـبـول قـیـلیب آلدیک. شونینگ دیک حضرت خـواجـه احـمـد یـسّوی گــــه نــســبــت بـیـریـلــــگـن حـکـــــمـــت لـر، نـســـبـتـی مسـتنـد بولــمهگنی اوچون و ۱۳ـ۱۵ نـــچــی عـصـــرلـرده بـو حـــقـــده مـعـلـــومـات بـولـمـــهگنــــی سببـلـی بو جلددن تـوشوروب قـالـدیــریلدی. بو بارهده ایکّـیـنـچـی جــلــدده مـفـصـل مـعـلـومـات بـیـرهمـیــز... ا
فـرزنــد بـرومــنــد خلــق اوزبـیک شادروان عبـدالغفار بیانی پس از مبارزات خستگی ناپذیر طولانی و خدمــات ارزنده، در نتیجهٔ رقابت نامشروع و دسیسـه آمیز دشمنان دوســت نـمـا و تضـیـیـقـات ارتـجـاع سیاه داخـلـی نـاگزیر شد به کشور تاجیکستان پناهنده شــود و بـا خــانــوادهٔ خود در آنجا اقــامـت اختـیـار کـنـد. عبدالغفار بیانی در شرایط دشـوار مـهـاجـرت بــه تــاریـــخ 18 جـوزای سـال 1379 در یـکـی از شفاخانه های شهر دوشـنـبـه پاـیتخت تاجیکستان زندگی را پدرود گفت و در همانجا به خاک سپرده شد. امـسال از درگـذشـت فـرزنـد مـتـعـهـد و فـداکـار خـلـق اوزبیک مـرحـوم عـبدالغفار بیانی در شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان پانزده... ا
اوزی نینگ موفقیت سِرینی قـویـیـدهگـی اون ایکـّــی اصــلگــه باغلیق بولگنینـی ایـتـیـب، اوغــیـــللـریدن اوشبو نکتهلرنی دقتگـه آلـیـشلــــریـنـی ایـستـهگن:ـ الله تــعــالـی دیــنــی و حـضـرت مـحمد (ص) نــیــنــگ شــرعــیــتــینــی دنــیـــا گـــه یـیـتـکهزیشنی اوزیمگه بیر اساس بیلدیم و هر زمان و هر مکانده اسلامنی اساس قـیـلـیـب قـویـدیـم. تـیـگـرهگـیـمـــدهگـــی کیشیلرنی ایکّیگه بولدیم، اولکهلرنینگ فتح یا ده فتـح ایـتکن مملکتلر ادارهسی اوچــون بــعــضیلــری قیـلیچلر بیلن و بیر قطار مـشــورهلـری بیـلـن مـیــنـگه یــاردم ایـتدیلر. اولرنینگ اقبالی یوقاری کیتیشی اوچـــون، اوز یـانیمگه آلدیم. اولر کوشکیم نینگ زینتی ایدیلر... ا
اۉیــیــن بالــهلــرنـیـنـگ جسمی و ذهنی اولــغــهییــشی و اۉسـیـشی اوچون مهم عــامل دیــر. شـونگـه کــۉره، اۉیین هر بیر بلهنینگ طبیعی حقی دیر. بـالـهلـر ییللر و عصرلر دوامیده، نسلدن-نسلگه اۉینهماق اوچـون تـورلـی اۉیینـلرنی کشف یا اختراع اېـتـگـنـلـر. کـتّه یـاشـلـیـلر ارقهلی اختراع قـیـلـیـنـگـن یا بلهلر بیلن اۉینهلهدیگن جدا سنـاقـلـی اۉییـنـلرنی حسابگه آلمهگنده، اۉیینـلـرنـینگ دېیرلی برچهسی بلهلرنینگ اۉزلــری اۉز فــطــری استـعـداد، تــفـکـر و تجربهلری ارقـهلـی یــرهتـگـن و اخــتـــراع قیلگنلر. بلهلر اۉیینلری نینگ بــیر قسمی دایــمــی بـۉلـمـهی، بلـکه زمان اۉتیشی، تــورمــوش شـرایـطـی نـیـنـگ اجتماعی-اقتصادی وضعیتی... ا
عبدالسمیع صورتچی (جـوزجـانانی) پسر چهارم الحاج ملا عبدالـرحـمـان، زادگـــــاۀ مـحــلـۀ بـاغـات کـوچۀ اپردی، گذر رحمت آباد، مرکز ولایت سرپل. ســـال تــولــدش میزان 1342 هجری خورشیدی. تحصیلش ماستری در نـقـاشــی از انستیتوت آرت و تیاتر جـمـهـوری بـیـلاروسـیه. تـحـصـیـلات مسلکی و ابـتـدایـی: اکـمال آموزش دورۀ شش سالۀ کورس هـای مؤسسۀ هنری غلام مـحـمـد مـیـمـنـه گـی و اخذ دیپلوم عالی، مـعـلـم بــرای مـــدت سـه سال از شروع صنف دهم لـیـسـه تـا آغـاز فاکولتۀ آماده گـی در کــورس هــای نـقـاشی که تحت نظر نقاشان آسیای میانۀ خانۀ علم و فـرهـنـگ کـابـل تـدریـس میکـرد. دروس متوسطه و لیسه را در... ا
فـرزنـد بـرومـنــد خـلـق اوزبـیـک شـادروان عبدالغفار بیانی پس از مـبارزات خستگی نـاپـذیر طولانی و خدمات ارزنده، در نتیجهٔ رقابت نامـشروع و دسیسه آمیز دشمنان دوست نـمـا و تـضـیـیـقـات ارتـجـاع سیـاه داخـلـی نـاگزیر شد به کشور تاجیکستان پـنـاهـنده شود و بـا خـانـوادهٔ خـود در آنجا اقــامــت اختـیـار کـند. عبدالغفار بیانی در شــرایــط دشــوار مـهـاجرت بـه تـاریـخ 18 جوزای ســال 1379 در یـکـی از شفاخانه هـای شهـر دوشـنـبه پایتخت تاجیکستان زندگی را پدرود گفت و در همانجا به خاک ســپـــرده شـد. امـــسال از درگــذشـــت ایــن فـــرزنـــد مـتــعـهـــد و فــداکـار خلق اوزبیک مرحوم عبدالغفار... ا
این مقاله به صفت مقدمه برای نخستین نشر خـمـسـۀ تـورکـی علـیشیر نوایی در افـغـانسـتـان نـوشـتـه شـده و خـلاصۀ آن توسط نویسنده در سمپوزیوم بین المللی تـجـلـیـل از 550 مـیـن سـالـگـرد امیر کبیر عـلـیـشـیـر نـوایـی در کـابـل خوانده شده بـود. نـشـر کـتـاب قـطـور خـمـسۀ تورکی نـوایـی بـا بـیـش از 24000 بیت در مطبعۀ دولـتـی کـابـل بـه هـمـت والای شـادروان جناب فضل الحق خالقیار صدر اعظم وقت افغانستـان مـیـسـر گـردیـد. ایشان که به قـوم معـروف تیموریان هرات منسوبند، به تمدن کورگانیان اخــلاص و عــلاقــمــنـدی خــاصـی داشـتـنـد و در مـدت زمـانـی که مـتـصـدی امـور ولایت هـرات بــودنـد، بـــه ترمیم، حفظ و نگهداری... ا
در روز نـوروز هـنـگـام بــرافــراشـتن جـندۀ مــولاعـلی از هـر کـسی و خـانوادهیی به عـنوان آریایی و بنیانگذار تمدن آریایی یاد آوری شـد، مـگـر از تیـمــوریــان بـنیانگذار رنـسـانـس شـرق و نوایی که بنـیـانگـذار شـهـر مــزار شریف هـیـچ یـادی نشد. به متن بــیــانـیـهٔ ایـراد شــده، کــاری نـدارم فــقــط مـیخـواهـم بـه بـهـــانـۀ یــادی از نـوایـی و نـقـش آن در بـنـیـانگذاری شهر مــزار شـریـف و ادامــهٔ جـشــن نـــــوروز، مـطلبــی را که نوشته بودم و باری هم از فــیــس بـوک نـشر شـده بـود، دوبـاره بـه نـشـر بسـپــارم تــا یـــادی از آن اسـطورهٔ بزرگ هــمـه خــواهــی کرده باشم. بنای کــوچــک، اثــرات بـزرگ- به مناسبت 567 مین سالگرد تولد نوایی... ا
خمسه سرایی سنّت دیرینهيی در ادبیات مـشرق زمین به شمار میرود. آغاز گر این سـنـت پـسـنـدیـدۀ ادبـی، شاعر و متفکر بــزرگ سـدۀ ششم هجری، حکیم جمال الدین ابو محمد الیاس بن یوسف بن زکی مـتـخـلـص بـه نــظــامــی گنـجـهيی بود. خمسهسرای پــس از نـظـامـی بـه سنت نـیرومند ادبی مبدل گشت. سازگار با این سـنـت ادبـی بــرای هـر شـاعـری کـه به سـرودن خـمـسـه دسـت مـییـازیـد، این کــافــی نـبود که فقط پنج داستان منظوم بـسـرایـد. بل این داستان های پنجگانه از لحاظ مـوضـوع، ژانر، سوژه، وزن عروضی، سـیـمـاهـا و ترکیب خود نیز میـبـایــســت هـمـگـون بـا داسـتــان هــای «پنـج گنج» نظامی بوده... ا