نـواخـتـن دوتـار از زمــان قـدیـم بدینسو در بـیـن مــردم تـُـرکـمـن مـروج است. الـبـتـه این آلۀ موسیقی جایگاه خـاص را در بـیـن مــردم کسب نـمـوده اسـت. از ایـن سبب دوتـــارنـــوازان بــزرگ و معروف در قسمت استـفـاده و نــوازنـدهگی افـتـخـار بـزرگ را بـرای مـردم بـخـشـیــده اسـت. دوتـار یک آلۀ موسیقی کلاسیک و قدیمی بوده و در بین مردم تـُرکمن مـروج اسـت که تـوسـط انگشتان نوازندهگان بزرگ و معروف نواخته میشود. نوازنـدهگـانـی کـه بـه رمـز هـای هـنـری آن بـلـدیـت کـامل دارند، در محافل بـزرگ با کمپوز های خوب دوتار مینـوازنـد و مردم به آواز آن خوب گوش فرا میدهـنـد و تـماشاچیان خود را خوش و... ا
افــغـانسـتـان نـیـنـگ شـمالی ولایتـلریده استـقامـت قـیـلووچی اؤزبـیـکـلـر، باشقه خـلقـلر قـطاری، اؤزی نـیـنـگ جوده بای و رنگ بــه رنـگ آغــزهکــی ایـجـادی بـیـلـن اجــرهلـیـب تـورهدی. مــذکــور مـیــراثـنـی تــؤپلـهش و نـشـر ایـتـیـش، اؤرگـهنیش و عــامــهلـشتیریش ایشلری سؤنگی ییللر دوامـیـده یــؤلـگه قــویــیــلـه بــاشلهندی. ایـنـیـقـسـه، افـغـانسـتان اؤزبیکلری خلق آغزهکی ایجادی نمونهلری نینگ «خلق دُر دانــهلــری» نـامـی بیلن ۱۳۵۹هـجــری و ۱۹۸۰ مــیــلادی یـیـلـده کـابـلـده علیحده کــتــاب حــالــیــده نــشــر ایـتـیـلـیـشی، افــغــانــسـتـان خـلـقـلــری نـیـنـگ ادبی- مـــدنـــی حــیــاتـــیـــده کـــتــتــه واقـعـه بؤلیب قالدی... ا
افـغـانستانده تورک- اوزبیک خلقی نهایت ده ستم کـورگـن ایـل- اولــوس. بــو ایــل- اولـــوس قـنـچـه هـم اوزاق تــاریـــخــــی اوتـمـیـشـگه ایگـه بـولـیـب بابا- اجدادلری کتـتـه خـان و خاقانـلیـکـلر قـوریب، دواریـغ ســـوریـب کـیـــلـگـن بــولـسهلـــر هـــم، قـالــهویـرسـه اولـر سونگـی بـیـر- ایکـّـی عصـر مـابـیـنـیـده اوشـبـو چـیـگـرهلـــــرده قـیـینـاق و قیـیـنـچـیـلیـکـلر آستیده حیات کیچیریب، شو بــاعـث مـدنـی- تـاریـخی، تیل و ادبیاتلری ایـزیلیب- یینچیلیب کیلگن خـلـق. اوشـبـو خـلــق نـیـنـگ محکـومیت تاریخی هنوزگچه هم سونگی ایکّی عصر آرهسـیـده کـورگـن نـقـصـانـلـرنـی بـرطرف قیلیشگه امکانیت تاپهآلمهگن... ا
فرهنگ و معارف بشری را که آیینـۀ تـمـام نـمـای هـســتی اجـتـمـاعـی گـفـتـه اند، مـحـصــول فـعـالـیـت هـای مادّی و معنوی انسان از بدو پیدایش تـا کـنـون می باشد. رشـد و رونـق آن نـه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تکامل جوامــع بـشــری بـوده، بلکه صیقل گـر روح و روان افـراد جامعه نیز می باشد. هنــر مـوسیـقی کـه جُــزئــی از فـرهـنـگ بـشری مـی بـاشـد، هـمــواره بـــــا روح و عواطــف انـسـانی سـر و کـار داشـتـه، در نــوازش آن نـقـش بـس مـهـم دارد، هـنــر موسیقی یکی از مُبرم تریـن نـیـازمـنـدی هــای انـسـانــی بـوده و بــا سـرشـــت و ســرنـوشـت انـسـان پـیـونـد ناگسستنی دارد... ا
حـاجـی عبـدالـرحیـم اوغـلـی صــدرالـدین «انتظار»، ۱۳۲۲ نـچــی هـجـری قـویــاش یــیــلــیــنـدا، سرپل کئنتی نینگ عربخانه گذرینده بـول آجـونـغـا کـوز آچمـیشتیر. او، اوزونــونـگ یاراتتیغی پیشیغ و یـوکـسئـک آنـغـلاملی قــوشــوغــــلاری یــانــیـــنــدا، آوغانـیـسـتان رادیو و تـلـویـزیـونـی آرقالی تارقاتتیغی تــاتیغ سئسی بیرله اوقودوغو کـویـلـری بـیـرلـه ده، یـیـلــلاردان بــــئـری آوغـانـیـسـتـانـلی تورکلر آراسـیـنـــدا بـیـر سـابـلــیــغ شـاعــــر و تـاتـــیـغ سئسلی یــیــراغو (قـوشـوغـچـو، مـوسـیـقـیـچـی) تـانـیـلـیـب، سئــودئــکـلــریـنــیــــنــــــــگ کــونــگــلـــونـــده شــیــن (تـخـت) قوروب کئلمئکته دیر... ا
دنـبـوره یکی از آلات موسیقی اصیل ملی کـشـور مـاست. این آلـه را اوزبـیـک ها به گـونـۀ «دومبیره» و مردمان دیگر به شکل هــای «دَمبــوره» و «دَنـبــوره» تـلــفـــــظ مـیـکـنند. امروز دنبوره به عـنـوان یـک آلـۀ قـدیــمـی و اصـیـل مـلـی در میان اکثریت قــریـب بـه اتفاق تمام ملل تورکی جهان؛ مـانـند: اوزبیک ها، قزاق ها، تـورکمن ها، قــیـرغـیـز هـا، قـره قـلـپـاق ها، آلتای ها، بـاشقیرد ها، یـاقـوت هـا، تاتار ها و اویغور هـا و نـیـز سایـر ملـل؛ چون: تاجیک هـا و هـــزاره هـا مـــورد اســـتــفـاده است. در بــرخــی از مـــنـــابـــع تـاریــخـی اخـتـراع «دَنـــبـــوره» را بــه تـورکـان نـسـبت داده انـــد. گسـتــرده گی کاربرد... ا
استـعـدادلـی قـوشـقـارچــه چــالـووچـی، سحرلی آوازگه ایگه اشـولـهچـی و مـاهـر بستـهکـار خـیـر محمد چاووش افغانستان مـوسـیـقـی صنعتی رواجیـگه سلـمـاقلی اولــوش قـوشگن صـنـعـتـکار. او «ظــفــر» انـســامــبـلـی گـه فـعـالیت باشلهمسدن ایلگری اشولهچـیلیک بیلن دانگی چیقیب «سرپل بلبلی» دیـب آت کـوتـرگـن ایـدی. چـــاووش هـنــری فـعـالـیـتــــی «ظــفـر» گـــروهی نیـنـگ تـانـگـیدن باشلهب 1360 ییللرگچه اوزلـوکسیز صورتده دوام تاپدی. او اوشبو مـوسـیـقـی گــروه تـرکـیـبـی ده هـنـری ایـجـادی ایـش قـیــلـیـب کـتــتـــه تورکومگــه ایــگـه، اوزبـیکچه اشولهلرنینگ آرشیفلریده ثبت قیلیب قویدی. ا
نـویـسـنـده گــان، شــاعـران و هنرمنـدان منـسـوب بـه مـلـیـت هـائـیـکـــه در وطـن عـــزیــز مــا زنــدهگـی دارنـــد، بـخـصـوص مـلـیت اوزبـیـک قـرن های متمادی بخاطر غنامندی فـرهـنگ مـان آثـار زیـادی ایـجـاد کرده اند و از آنها به میراث رسیده، نـسـل به نسل مورد استفـاده قـرار گرفته است. ایـن واضــح اسـت آنـهـا بــخـاطــر رشـد و انـکـشـاف هـنـر سهـم خـــود را ادا کــرده انــد. امـروز بـسیـاری از هـنـرمـندان مـا را مـی شنـاسـنـد، امــا دربـــاره زنـدهگـی و فـعـالیت هـای آنهـا مـعـلــومــات نــدارنـد. شـفـیـع عـظـیـمـی یـکـی ازیــن چــهـــره های شناخته شده است... ا
فرهنگ و معارف بشری را که آیینـۀ تـمـام نـمـای هـســتی اجـتـمـاعـی گـفـتـه اند، مـحـصــول فـعـالـیـت هـای مادّی و معنوی انسان از بدو پیدایش تـا کـنـون می باشد. رشـد و رونـق آن نـه تنها بـاعث تـغـیـیــر و تکامل جوامــع بـشــری بـوده، بلکه صیقل گـر روح و روان افـراد جامعه نیز می باشد. هنــر مـوسیـقی کـه جُــزئــی از فـرهـنـگ بـشری مـی بـاشـد، هـمــواره بـــــا روح و عواطــف انـسـانی سـر و کـار داشـتـه، در نــوازش آن نـقـش بـس مـهـم دارد، هـنــر موسیقی یکی از مُبرم تریـن نـیـازمـنـدی هــای انـسـانــی بـوده و بــا سـرشـــت و ســرنـوشـت انـسـان پـیـونـد ناگسستنی دارد... ا
بـلـبلی از کوهساران بدخشان که بیش از ثـلـث قـرن است با آوای باریک و جانـسوز غــجـک خـود گـوش هـا را نوازش داده، بـا صــدای دلکش و دلنواز خود دلها را آرامش بخشیده، با اجـرای پـارچـه های کمیدی و تـمـثـیـلی خــویش مــردم را خنـدانـیـده و بـا نـشـاط بخشی، بزم محافل علاقمندان خـویش را گرمی و حلاوت بخشیده است. بـلـی! آدیــنــه، کـــه اســــم هـنــری اش بـازگـل بـدخـشی می بـاشـد، زادۀ محلـه چـنـار گنجشکان، واقع در ولسوالی کشم ولایـت بـدخـشان بود که در 107 مین بهار زندگـیش چشم از جهان بربست. با جرات میتوان گفت که وی را از جمله آواز خوانان دست اول در سطح، کشور و... ا
اوزبیک تیلی سوزلیگی، نورالله آلتای
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در فیس بوک
قرآن الکریم با ترجمه به چند زبان
بابر ایزیدن، دکتور شفیقه یارقین
اوزبیکی شعرلر، امان الله قویاش
یورتداش، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
دُر دانه لر، دکتور فیض الله ایماق
اوزاق یــولــلار، ادبی و فرهنگی
حیات پنجره سیدن، فضل احمد بورگیت
آلتین کَمَلـَک، عبدالله تاشقین
آلتین یپراقلر، محمد کاظم امینی
پیوند های مهم
اوزی نینگ موفقیت سِرینی قـویـیـدهگـی اون ایکـّــی اصــلگــه باغلیق بولگنینـی ایـتـیـب، اوغــیـــللـریدن اوشبو نکتهلرنی دقتگـه آلـیـشلــــریـنـی ایـستـهگن:ـ الله تــعــالـی دیــنــی و حـضـرت مـحمد (ص) نــیــنــگ شــرعــیــتــینــی دنــیـــا گـــه یـیـتـکهزیشنی اوزیمگه بیر اساس بیلدیم و هر زمان و هر مکانده اسلامنی اساس قـیـلـیـب قـویـدیـم. تـیـگـرهگـیـمـــدهگـــی کیشیلرنی ایکّیگه بولدیم، اولکهلرنینگ فتح یا ده فتـح ایـتکن مملکتلر ادارهسی اوچــون بــعــضیلــری قیـلیچلر بیلن و بیر قطار مـشــورهلـری بیـلـن مـیــنـگه یــاردم ایـتدیلر. اولرنینگ اقبالی یوقاری کیتیشی اوچـــون، اوز یـانیمگه آلدیم. اولر کوشکیم نینگ زینتی ایدیلر... ا
فرزند برومند خلق اوزبیک شادروان عبدالغفار بیانی پس از مبارزات خستگی ناپذیر طولانی و خدمات ارزنده، در نتیجهٔ رقابت نامشروع و دسیسه آمیز دشمنان دوست نما و تضییقات ارتجاع سیاه داخلی ناگزیر شد به کشور تاجیکستان پناهنده شود و با خانوادهٔ خود در آنجا اقامت اختیار کند. عبدالغفار بیانی در شرایط دشوار مهاجرت به تاریخ 18 جوزای سال 1379 در یکی از شفاخانه های شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان زندگی را پدرود گفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
امسال از درگذشت فرزند متعهد و فداکار خلق اوزبیک مرحوم عبدالغفار بیانی در شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان پانزده سال میگذرد. سالهای دشوار مهاجرت و وفات نابهنگام او مصادف به زمانی بود که بیداد و ستم طالبان، مردم وطن را به ستوه آورده، کارد ظلم و ستم را به مغز استخوان آنها رسانده بود. بیانی چه هنگام اقامت در وطن و چه در روز های هجرت در بیرون از مرز، از مبارزه برضد گماشتگان بیگانه در وطن باز نه ایستاد و برعلیه تبعیض و ستم، با استفاده از وسایل سیاسی و فعالیت های فرهنگی به رزم و پیکار ادامه داد.
شادروان بیانی یکی از فرزندان فداکار و سر سپردۀ خلق خود بود و در جهت تحقق آرمانهای سرکوب شدۀ آنان از هیچ گونه سعی و مجاهدت دریغ نمی کرد. سیمای مبارز و روح سرکش تسلیم ناپذیر او از همان دوران محصلی به تمام همگامان معلوم و روشن بود. او، با صمیمیت، خلوص نیت، وفاداری، وفا به عهد، مروت و مردانگی در برابر دوستان، جسارت و شجاعت در برابر دشمنان شهرت داشت. محافظه کاری، ترس و هراس را نمی شناخت، درعین حال سعۀ صدر و مشربی وسیع داشت و میتوانست با همگان صرف نظر از دین و مذهب، زبان و ملیت آنان زبان مشترک پیدا کند. همزمان با تلاش خود در جهت احیای زبان و فرهنگ تورکی، در دفاع از انکشاف زبان فارسی نیز گام برمیداشت و با فرهنگیان تاجیک مناسبات نیکو داشت. هنگامی که در سال 1978 به تشبث و پیشنهاد این جانب بر اساس فرمان شماره چهارم شورای وزیران وقت، نخست هفته نامۀ «یولدوز» به زبان اوزبیکی و سپس هفته نامۀ «گوراش» به زبان تورکمنی به نشرات آغازکرد، بیانی و همسرش آیخان بیانی از همکاران خستگی ناپذیر نشریه بودند و با تبلیغ اهداف و نقش آن در تکامل زبان و فرهنگ ما و نیز تهیۀ مواد و جلب همکاران قلمی به آن فعالیت میکردند. چنانچه بعد از ژورنالیست ورزیده و شاعر محترم محمد امین اوچقون، آیخان بیانی تقریباً مدت شش سال مدیریت مسئول جریدۀ «یولدوز» را به عهده داشت و جهت تنوع مضامین و غنامندی این یگانه نشریه در زبان اوزبیکی سعی وکوشش فداکارانه به عمل آورد و آنرا به آیینۀ زبان و فرهنگ تورکی زبانان افغانستان تبدیل کرد. بعد از تأسیس دپارتمنت های اوزبیکی و تورکمنی در چوکات وزارت تعلیم وتربیه و اکادمی علوم افغانستان به تشبث کمینه، در یافتن و انتخاب کدر ها و تثبیت برنامۀ عمل آنها مساعی بیانی سزاوار تحسین بود و با رئیس آنوقت تألیف و ترجمه شادروان محمد طاهر بدخشی همکاری نزدیک داشت. همچنان تشویق و مساعدت او با نخستین گروه موسیقی اوزبیکی «ظفر» به رهبری محمد شفیع عظیمی و همکاری او در نشر آهنگهای آماتوران جوان این گروه قابل یادآوری است.
مرحوم بیانی از همان دوران تحصیل با من در تماس بود. به صفت یک کدر برجسته با فعالیت های سیاسی و سازماندهی خود توجه، اعتماد و احترام دیگران را به خود جلب میکرد. انسان باپرنسیپ بود، به هیچ قیمتی حاضر نبود، روی پرنسیپ خود معامله کند. وطندوستی، دفاع از منافع مردم وآشتی ناپذیری با دشمنان خلق، شاخصهای اساسی شخصیت او را تشکیل میداد. او، عزیزترین دوست و معتمَدترین یارو یاورمن بود. پیوسته در مسایل مهم نظر مرا جویا میشد، در لحظات دشوار حیات با هم تبادل نظر میکردیم وتصمیم می گرفتیم. سال 1991 پایان دهۀ امیر علیشیر نوایی و مصادف به 550 مین سال تولد شاعر بزرگ بود. روز تولد او در اتحاد شوروی، بخصوص در اوزبیکستان و برخی کشور های تورکی زبان تجلیل میشد. خاموش نشستن درین روز تاریخی در زادگاه او افغانستان، بخصوص بعد ازآن که دهۀ نوایی به سرپرستی کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی با برخی فعالیت ها در زمینۀ معرفی او در مطبوعات به پایان رسیده بود، امری نامطلوب تلقی میشد. این موضوع را نخست با بیانی درمیان گذاشتم، سپس نظر برخی دیگر از دوستان را گرفتیم. قرار بر این شد تا موضوع با رئیس دولت درمیان گذاشته شود. بنده درآن وقت به صفت معاون اول قاضی القضات و رئیس دیوان امنیت عامه کار میکردم. پیشنهاد ذیل را نوشتم و به شخص رئیس جمهور تقدیم داشتم :
«محترم داکتر نجیب الله رئیس جمهور افغانستان!
دراوخر ماه دلو امسال دهۀ تحقیق نوایی که افغانستان نیز درآن سهم داشته و از طریق رسانه های گروهی درین راستا تبلیغات وسیع به عمل آمده است پایان می یابد. نهم فبروری 1991 که با 20 یا 21 دلو اصابت خواهد کرد، مصادف با پنجصد و پنجاهمین (550) سالروز تولد امیر علیشیرنوایی میباشد. این روز تاریخی به مقیاس اتحاد شوروی ازجمله در اوزبیکستان به همکاری یونسکو به پیمانۀ وسیع و به نحوی بی سابقه تجلیل میگردد. چون نوایی در افغانستان زاده شده و بعد از چندین دهه خدمت به میهن، در شهر هرات زندگی را پدرود گفته و در همان جا دفن گردیده است و یکی از سیما های تابناک سیاست، هنر، ادبیات و دانش شرق و کشور ما میباشد، بجا خواهد بود اگر دولت جمهوری افغانستان نیز در تجلیل این روز تاریخی سهم فعال بگیرد. با احترام، امضا»
بعد از ارایۀ دلایل مبنی بر ضرورت این امر، رئیس دولت پیشنهاد را پذیرفت و در ذیل آن به ریاست اکادمی علوم افغانستان دستور داد تا بخاطر تجلیل ازین روز تاریخی به مقیاس بین المللی تدابیر لازم اتخاذ نماید. ریاست اکادمی در برگزاری سیمپوزیم علمی به مناسبت پنجصدو پنجاهمین سالروز امیرعلیشیر نوایی همکاری به خرج داد. محفل در سالون هوتل آریانا در روز های 10 و 11 فبروری سال 1991 میلادی برگزار گردید. رئیس کمیسیون برگزاری که با طیاره در یکی از ولایات شمال غرب سفر کرده بود، به دلیل خرابی هوا تا پایان سیمپوزیوم در همانجا باقی ماند. برخی از علاقمندان نوایی نیز بنا به تمایلات سیاسی و یا رقابتهای روشنفکرانه از همکاری با مراسم تجلیل خودداری کردند. تمام بارسنگین برگزاری و آمادگی بخاطر گذراندن آن به دوش این جانب که معاون کمیسیون بودم، مرحوم عبدالغفار بیانی، آیخان بیانی، محمد حلیم یارقین، شفیقه یارقین و برخی دیگر از دانشمندان جوان افتاد. قبل از آغاز سمپوزیوم یک سلسله تدابیر در ساحۀ معرفی احوال و آثار نوایی آغاز یافت. سخنرانی هایی در تالار ملیت های برادر، کاخ فرهنگ اتحاد شوروی و دیگر جا ها صورت گرفت. مصاحبه ای مفصل از رادیو تلویزیون افغانستان نشر شد، مقالات و اشعاری به قلم من و محمد حلیم یارقین در روزنامۀ هیواد و مجلۀ قلم به نشر رسید. در سازماندهی تمام این فعالیت ها نقش بیانی مشهود و برجسته بود. چنانچه بیانی به کمک دوست نقاش هراتی خود پورتریت نوایی و برخی صحنه های مربوط به زندگی و محیط زیست او را به اسلوبی زیبا نقاشی کرد و مدخل و داخل سالون کنفرانس را با آن آراست. محمد حلیم یارقین و شفیقه یارقین رساله ای بنام «سیمای میرعلیشیرنوایی» را تالیف نموده در اختیار کمیسیون قرار دادند. آیخان بیانی خلاصه ای را که از تاریخ ادبیات اوزبیک استخراج کرده بود، بنام «اوزبیک شاعرلری» در حدود 100 صفحه برای نشر آماده ساخت. روی همرفته تعداد کتب و رسالاتی که برای نشر به مطبعه فرستاده شد به شش عنوان میرسید. کار مهمی که باید انجام می شد و اهمیت تاریخی داشت، نشر «خمسۀ» علیشیر نوایی به طریق آفسیت بود و راه دیگری برای طبع این اثر بزرگ در افغانستان وجود نداشت. البته این کار هزینۀ بزرگی طلب میکرد. برای رسیدن به این مأمول با محترم فضل حق خالقیار صدراعظم وقت تماس گرفته شد. ایشان که از قوم تیموریان هرات بود وخود را از اولاد امیر تیمور میدانست و با تاریخ و فرهنگ دلبستگی داشت، درخواست کمیسیون را با کمال خورسندی پذیرفت و در حدود پنج ملیون افغانی برای طبع خمسۀ نوایی به تیراژ بلند (2000 نسخه) و چند کتاب کوچک دیگر در مطبعۀ دولتی کابل تخصیص داد. از لطف جناب خالقیار در تاریخ افغانستان این اولین بار بود که از بودجۀ دولت برای نشر یک شاهکار ادبی تورکی این مقدار مبلغ اختصاص داده میشد. در کنفرانس، دانشمندان و شاعران شناخته شدۀ وطن و نمایندگان بعضی از سفارتخانه ها اشتراک داشتند. از اوزبیکستان اکادمیسین حسام الدین اورینبایف و پروفیسور عبد رشید عبدغفوروف و از تاجیکستان اکادمیسین اعلاخان افصح زاد و پروفیسور امر یزدان مردانف دعوت شده بودند.
سمپوزیوم در فضای صمیمیت دوام کرد و با وجود کارشکنی های برخی عناصر تنگ نظر ملیت ستیز با موفقیت انجام یافت. اجازه دهید با استفاده از موقع، حادثۀ جالبی را که در محفل اتفاق افتاد، برای خوانندگان محترم نقل نمایم. در روز اول، دانشمند تاجیکستان اکادمیسین اعلاخان افصح زاد طی مقالۀ خود ادعا کرد که علیشیر نوایی فقط ناقل آثار و افکار شاعران فارسی زبان به تورکی بوده ومترجم اندیشه های فارسی سرایان میباشد وکدام اثر اورژینال واصیل از خود ندارد، چنانچه خودش درمثنوی لیلی و مجنون میگوید که این اثر را به تورکی برگردان نموده است :
چون فارسی ایردی نکته شوقی
آزراق ایــدی اونــده تـورک ذوقی
مـیـن تـورکـچـه بــاشلابان روایت
قـیـلـدیـم بـو فـسانه نی حکایت
او گفت : اگر کسی سوال یا اعتراضی داشته باشد، من حاضرم جواب بگویم. فضای سردی محفل را فراگرفت. این ادعا به معنی نفی کامل خلاقیت هنری و شخصیت ادبی و نقش پیشاهنگ علیشیر نوایی در عرصۀ شعر و ادب تورکی بود. من به صفت مسئول و سازمانده کنفرانس ناگزیر بودم از او حمایه کنم، از جا برخاسته اجازه خواستم و گفتم:
جناب افصح زاد! بنده هم سوال دارم و هم اعتراض. سوال من اینست که آیا شما زبان تورکی نوایی را خوب میدانید و با تمام آثار نوایی، یا لااقل با مهمترین آثار او چون «خمسه» و «خزاین المعانی» آشنایی کامل دارید و آنها را با آثار شاعران فارسی زبان به دقت مقایسه و ارزیابی کرده اید؟ طبعاً جواب منفی است، زیرا شما زبان نوایی- زبان تورکی را خوب نمیدانید و این از تلفظ غیر دقیق کلمات تورکی، تأویل نادرست شعر او و ارزیابی غیر واقع بینانۀ شما معلوم است. اعتراض من اینست که شما شاعر بزرگی چون علیشیر نوایی را با کوهی از آثار ماندگارش، ناقل اندیشه های شاعران فارسی گوی و مترجم آثار ایشان به زبان تورکی قلمداد نموده، نوآفرینی او را با اصالت اثر هایش انکار میکنید. اگر بتوانید این ادعای خود را با دلایل علمی براساس حقایق و ارقام به کرسی بنشانید، در آن صورت نوایی شایستگی این محفل مجلل یادبود را نخواهد داشت. لیکن این ادعا اثبات ندارد، زیرا خلاف حقیقت و واقعیت است. برعکس میشود با ده ها دلیل ثابت کرد که نوایی شاعری نوآور، مبتکر و ایجادگر بوده، اثرهایی ناب و اصیل متعلق به خودش آفریده و از پنج و نیم قرن بدینسو جایگاه شامخ و رفیع خود را در میان سخنوران بزرگ فارسی گوی و تورکی سرا حفظ کرده است.
بعد از آن که دلایل خود را به اجمال در زمینه اظهار داشتم، افزودم:
سرایش داستانهایی چون لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین، بهرام و دلارام و سداسکندری که قبل از نوایی دیگران هم به زبان فاسی سروده اند، به معنی اقتباس و ترجمۀ اندیشه های آنان نیست. در بین آثار نوایی و اثر های این شاعران فقط اشتراک نام وجود دارد. اصل این داستانها همه متعلق به مردمان شرق است و هیچ ملت خاصی حق ادعای انحصارآنها را ندارد. داستان اسکندر متکی به وقایع تاریخی است. داستانهای نوایی از نظر طرح و تخنیک، جریان حوادث، شخصیت قهرمانان، طرز تفکر، اهداف و آرمانهای آنان یعنی از لحاظ شکل ومضمون با داستانهای شاعران فارسی گوی کاملاً فرق میکند، حتی بعضاً نوایی نقطه های ضعیف داستانهای ایشانرا (مثلاً در فرهاد و شیرین نظامی گنجوی و هشت بهشت خسرو دهلوی) مورد انتقاد جدی قرار میدهد. طرح داستان فرهاد و شیرین نوایی و سیمای فرهاد در آن کاملاً با داستان نظامی گنجوی و نیز شخصیت بهرام نوایی با کرکتر بهرام امیر خسرو دهلوی فرق دارد.
جناب افصح زاد! چون درینجا مجال بحث و گفت و گوی زیاد وجود ندارد، بنده به خاطر قناعت شما ارزیابی واقعبینانه و بی طرفانۀ مولانا عبدالرحمن جامی را از مثنوی «خردنامۀ اسکندری» او در مورد «خمسۀ تورکی» نوایی برای شما میخوانم که در آن خمسۀ نوایی را نظم معجز نظام و بی رقیب تعریف کرده، تا اگر به قضاوت ما باور ندارید، داوری عادلانۀ او را بپذیرید:
به تـُرکی زبـان نقشی آمـد عـجـب
کــه جــادو دمـــان را بــود مهـرلـب
ز چــرخ آفــرینـها بر آن کـــلــک بـاد
که این نقش مطبوع از آن کلک زاد
ببخـشیــد بـر پــارسی گــوهـــران
بــه نَـــظــم دری دُر نــظــــم آوران
کـه گر بودی آن هم بـه نظـم دری
نـمانـدی مجـال سـخـن گســـتری
بــه میــزان آن نــظــم معـجز نظام
نظـامـی که بودی و خســرو کدام؟
چـو او بـر زبــان دگــر نـکـتــه رانــد
خــرد را بــه تمییـز شـان ره نمـانـد
زهــی طــبــع تــو اوستـاد سـخـن
ز مـفـتــاح کلـکـت گشـاد سـخــن
سـخن را که از رونـق افـتـاده بــود
به کنــج هــوان رخـت بـنـهاده بـود
تـو دادی دگــر بــاره ایــــن آبــروی
کشیدی به جولانگۀ گفت و گـوی
صـــفـا یــاب از نــور رای تــو شــد
«نــوایــی» ز لـطــف نـوای تو شد
بر این نـخـل نـظمی که پرورده ام
بـــه خـــون دلـــش در بـــرآرده ام
نــشـد باعـثـــم جـــز سخندانـیت
به دستـــور دانــش سخــنـرانـیت
اما دو بیتی که از نوایی ذکر کردید به معنی آن نیست که نوایی ترجمان اثر شاعر فارسی زبان است، بلکه میگوید قبلاً این داستان را دیگران (نظامی گنجوی و امیر خسرو دهلوی) به زبان فارسی سروده بودند، چون این داستان در مطابقت به ذوق فارسی زبانان سروده شده بود و با ذوق تورکان کاملاً سازگاری نداشت، من این افسانه را به شیوۀ تورکانه با در نظرداشت ذوق و سلیقۀ تورکان به زبان تورکی سرودم، زیرا امروز تورکان درجهان زیاد اند و از طبع خوش و ادراک لطیف برخوردار اند و علاوه میکند:
مین داغی بومی نی کیم سوزوب مین
تـورکــانـه سـرود انـگـا تـــوزوب مین
نوایی میخواهد داستان لیلی و مجنون را که راوی آن خلق است، مطابق ذوق تورکان بسراید و این به معنی تغییر ماهوی در مضمون و محتوای داستان است. اگر جریان حوادث و دیالوگهای قهرمانان و پرسناژ های آن، ابراز احساسات و عواطف دو دلداده را در جریان صحبت و ملاقات به دقت از نظر بگذرانید، می بینید که داستان نوایی با داستانهای نظامی گنجوی و خسرو دهلوی کاملاً فرق دارد و هیچ موردی که نشان دهندۀ ترجمه باشد درآن وجود ندارد، هرکدام اثری مستقل میباشد.
صحبت به مناقشه کشید و با مداخلۀ برخی از دانشمندان که جانب نوایی را گرفته بودند، پایان یافت. شادروان بیانی سخت متاثر بود و میگفت که مهمان ما تحت تأثیر تمایلات تعصب آمیز قرار داشته، بسیار خوب شد که جواب خود را گرفت، موضوع مناظره را در روز نامۀ هیواد نشر میکنم. فردا، روز دوم کنفرانس اکادمیسین اعلاخان افصح زاد عذر خواست و گفت که هیچگونه سوء نیتی درکار نبوده، ما به مقام نوایی و شخصیت علمی و ادبی او احترام داریم، اساساً من نتوانستم مطالب خود را درست افاده نمایم. دولت بیگ نمایندۀ فرهنگی سفارت شوروی نیز این مطلب را تأیید کرد و خواهش کرد که موضوع نباید در بین مردمان ما سوء تفاهم ایجاد نماید. ازین رو از نشر تفصیل کنفرانس در مطبوعات صرف نظر شد. در جریان سمپوزیوم 200 نسخه از خمسۀ نوایی که با قطع و صحافت زیبا، پشتی زرکوب که به اسلوب آفسیت به اهتمام عبدالغفار بیانی با دو هزار تیراژ حلیۀ طبع پوشیده بود، یکجا با کتاب «اوزبیک شاعرلری» به تلخیص و تدوین آیخان بیانی، کتاب «سیمای میر علیشیر نوایی» تألیف محمد حلیم یارقین و شفیقه یارقین و کتابی دربارۀ نوایی از پروفیسور میرحسین شاه که تجدید طبع گردیده بود، به اشتراک کنندگان محفل توزیع شد.
باید گفت که در مدت کوتاه کمتر از یکماه، آماده ساختن کتابها برای نشر و تقدیم به مهمانان داخلی و خارجی امر سهل و ساده نبود، بخصوص کتاب قطور خمسه با قطع و صحافت کلان در 508 صفحه، کاری دشوار بود و برخی از دوستان به انجام آن خوشبین نبودند، اما مرحوم بیانی انجام این کار دشوار را به عهده گرفت و با همسر خود آیخان بیانی شب و روز کار کرد تا کتابهای ضروری از چاپ برآمد و آمادۀ توزیع شد. او آن قدر خود را وقف چاپ آفسیت خمسه ساخته بود که تمام اوراق چاپ شدۀ آنرا یکایک از نظر میگذرانید و صفحاتی را که خیره و یا سیاه از ماشین برآمده بود، از سر چاپ میکرد و چون با کارگران مطبعه رابطۀ دوستانه داشت، آنها از هیچ نوع همکاری با وی دریغ نمیکردند. آماده ساختن خمسه برای چاپ نیز به دوش بیانی بود. دو نسخۀ چاپی یکی از مطبعۀ سنگی خوارزم در کتابخانۀ کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی و یک نسخۀ چاپ سنگی از مطبعۀ تاشکینت (О.А.Порцев) در نزد من وجود داشت. تفاوتهای موجود در نسخه ها باید تصحیح میشد. طور مثال در نسخۀ تاشکینت دفتر پنجم خمسه بنام «داستان پادشاه سکندر» قید شده بود، نام داستان مطابق نسخۀ خوارزم بنام «سد اسکندری» تصحیح شد و امثال آن.
کمیسیون لازم دید مقدمۀ مفصلی برای اولین نشر خمسه در افغانستان در زمینۀ معرفی این شاه اثر نوشته شود تا خوانندگان از ارزش ادبی و محتوای آن آگاه شوند. البته این یک کار لازم و ضروری بود. این جانب برطبق تصمیم اتخاذ شده مقدمۀ مفصلی در اطراف شخصیت چند بعدی نوایی، ارزش و اهمیت خمسه و تفاوت آن با خمسه های فارسی نوشتم و برای نشر آماده ساختم. اما در اثر مداخله و اعمال نفوذ برخی از دوستان هموطن جلو نشر آن گرفته شد. من حاضر شدم حتی بدون ذکر نام من و یا از نام اکادمی علوم افغانستان این مقدمه به نشر برسد، اما قبول نشد، حتی وساطت و حمایۀ صدراعظم جناب خالقیار نیز سودی نبخشید. بعداً این مقدمه تحت عنوان «تاملی بر گسترۀ آثار و افکار امیر علیشیر نوایی» درشماره های 1 و 2 سال 1370 مجلۀ «ژوندون» ارگان نشراتی انجمن نویسندگان افغانستان به نشر رسید و قسمت اول آن در ویژه نامۀ «شعر» سال..... در تهران نیز چاپ شد.
اما باکمال تأسف باید گفت که ریاست اکادمی علوم افغانستان همکاری خود را تا آخر صمیمانه دوام نداد و قسمت اعظم مبلغ هنگفتی را که برای نشر «خمسۀ نوایی» و کتب دیگر تخصیص داده شده بود، عوض باقیداری خود با مطبعه معامله کرد و تیراژ کامل نسخه های چاپ شدۀ خمسه به نسبت عدم پرداخت قیمت آن از طرف مسئولین اکادمی، در گدام چاپخانه باقی ماند و ما توانستیم فقط چند صد نسخۀ آنرا در گرما گرم مراسم تجلیل بیرون بکشیم و توزیع کنیم. این بود برخورد خصمانۀ یک ارگان به اصطلاح علمی مملکت در برابر یک ابرمرد دانش و فرهنگ کشور که قبیله سالاران او را از خود نمیدانند.
درین اواخر قراریکه شنیده می شود، برخی از هموطنان فرهنگ دوست ما در سالهای پر از هرج و مرج، یک تعداد زیاد این گنجینۀ عظیم را از متصدیان مطبعه خریداری کرده، به علاقمندان توزیع کرده اند. خداوند ایشان را اجر عظیم بدهد.
مرحوم عبدالغفار بیانی از دوستان و علاقمندان صدیق جنبش ملی اسلامی بود و آرزو داشت این جبهۀ سرکشاده به یک سازمان منسجم و با انظباط تغییر شکل دهد و در جهت سازماندهی روشنفکران و اقشار مختلف مردم حرکت کند. اما در اثر نفوذ برخی گروه های سیاسی انحصار طلب که به مسایل ملی ارزشی قایل نبودند، سالها این مأمول به تعویق انداخته شد. عناصر انحصارطلب و نظامیان جنبش، عرصۀ فعالیت او را همیشه محدود می ساختند و از نزدیکی او به رهبری جنبش جلوگیری میکردند. بعدًا حتی موجودیت او را در کابل نیز تحمل نکردند، زیرا او پیوسته با ابتکارات و پیشنهاد های سازندۀ خود مورد خصومت و خشم آنان قرار میگرفت و این باعث اعزام او به شمال گردید.
اما بیانی با وجود این همه مخالفت ها به مساعی خود در جهت همکاری با جنبش ادامه داد. چنانچه پیشنهاد او در زمینۀ تأسیس یک مطبعۀ مُدرن و مجهز در شبرغان برای صفحات شمال که مورد نیاز شدید جنبش و ادارات دولتی قرار داشت طرف قبول واقع شد و او با تحمل رنج فراوان با جلب همکاری کارگران فنی مطبعۀ دولتی کابل که در اثر اصابت راکتهای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار طعمۀ حریق شده بود، ماشین های نیم سوخته و پرزه های باقیماندۀ برخی از دستگاههای طباعتی این چاپخانۀ کهن را به شمول یکتعداد ماشین های اهدا شده از طرف اوزبیکستان به سمنگان و برخی ماشین آلات موجود در مزار شریف را به شبرغان انتقال داد و با تشبث و زحمت فراوان هفت تن از کارگران فنی که آنها را قبلاً با اعضای خانواده های شان به شبرغان انتقال داده در خانه های تخصیص داده شده جا به جا ساخته بود، از ترکیب مجموع ماشین ها و مونتاژ پرزه ها، مطبعۀ مجهز «فریغونیان» را اساس گذاری کرد و در خدمت جنبش قرار داد. این ابتکار سازندۀ او مورد تقدیر واقع شد و مطبعۀ «فریغونیان» به ریاست او به کار آغاز کرد، طوریکه تقریباً چاپ تمام نشرات ولایات شمال اعم از مجلات، جراید و امور دولتی را به عهده گرفت و به یک منبع مهم درآمد برای دولت تبدیل گردید. حریفان تنگ نظر چشم دیدن او را نداشتند، بنابر آن در صدد دسیسه و توطئه برآمده با لطایف الحیل او را ازین وظیفه سبکدوش ساختند. متأسفانه رهبری جنبش در سایۀ دسایس این عناصر استفاده جو نتوانست از استعداد و انرژی این کدر وفادار و فداکار استفادۀ لازم نماید و او را تحت حمایۀ خود بگیرد.
مرحوم بیانی مدتی بحیث والی سرپرست سرپل تعیین شد. خدمات او در امر تربیۀ کدر های جوان، تأمین امنیت و ثبات در سرپل، کوتاه کردن دست غفار پهلوان و گماشتگان او از مداخله در حیات مردم و دیگر خدمات او فراموش ناشدنی است.
مرحوم بیانی انسانی جوانمرد، فداکار، نوعدوست، فتوّت مآب و از تیپ عیاران خراسان بود، هیچگاه از کمک مالی و معنوی به دوستان و آشنایان دریغ نمیکرد. از همین سبب دوستان و آشنایان او از اقشار مختلف جامعه زیاد بودند. بخصوص روشنفکران جوان و محصلان و کدر های جوان در اطراف او زیاد جمع میشدند و به وی اعتماد داشتند.
بعد از هجوم قوای شوروی در ششم جدی (دسمبر سال 1979) که منجر به اشغال افغانستان و سقوط دولت وقت گردید، این جانب با سایر اعضای رهبری دولت توسط افسران شوروی محبوس و به زندان پل چرخی انتقال داده شدیم. در شرایط جهنمی بیش از هفت سال محبس که توسط افسران شوروی اداره میشد و هیچ نوع ارتباطی با فامیلها وجود نداشت، شادروان بیانی، من و خانواده ام را از یاد نبرد و بیش از سایر دوستان در خدمت آنان بود. همچنان در سال 1992 که در اثر تسلط رژیم تروریستی به اصطلاح مجاهدین بر کابل ناگزیر شدم از کشور برایم، باز هم او بود که چند صد جلد کتاب موجود در کتابخانۀ شخصی ام را به سرپل انتقال داد و در خانۀ خود نگاهداشت. کتب موجود به عنوان تقدیر از تأسیس کتابخانۀ میرعلیشیر نوایی سرپل توسط دانشمند محقق کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی، به این کتابخانه اهدا گردیده است.
دربارۀ سجیۀ عالی و مکارم اخلاقی مرحوم بیانی هر قدر بنویسیم کم است. او به صفت یک انسان متعهد، سمبول جسارت، وطنپرستی، مردم دوستی، دانش پروری و آزادگی بود و روحی مخالف با خیانت و فساد داشت و آشتی ناپذیر با دشمنان خلق و وطن بود. حیات و تجارب او میتواند سرمشق نسلهای جوان قرار بگیرد. ما مقالۀ محترم کاندید اکادمیسین دکتور محمد یعقوب واحدی را که بنام «زندگینامۀ مرحوم بیانی» نوشته اند، نشر نموده، پیشنهاد ایشان را در مورد این که کتاب «مکارم الاخلاق» چاپ بیانی تجدید طبع گردد و مجموع مقالاتش گردآوری و نشر شود و نیز در جوار بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی موزیمی بنام او تأسیس گردیده مقبرۀ سمبولیک او ساخته شود، مورد تأیید قرار میدهیم.
ما خدمات صادقانۀ پسر ارشد او محترم الماس بیانی لیسانس تاریخ و ادبیات را در جهت زنده نگهداشتن خاطره و نام پدر مرحومش سزاوار هر گونه تمجید و ستایش میدانیم. به همت او «بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی» تأسیس شد و عمارت زیبای بلند منزل در زادگاه بیانی شهر سرپل به مثابۀ مرکز این بنیاد خیریه ساخته شده مورد استفاده قرار گرفت. یک منزل این بنا برای کتابخانۀ امیر علیشیر نوایی که توسط محترم دوکتور واحدی تأسیس گردیده اختصاص داده شده است. همچنان الماس بیانی مدیر و گردانندۀ چندین وبلاگ به نام های «بولوت» (ادبی، فرهنگی و اجتماعی)، «استاد قاری محمد عظیم عظیمی» (شرح زندگانی و دیوان مکمل عظیمی)، «محبوب القلوب» (تعلیمی، تربیتی و تفریحی)، «یولدوزلر» (شرح زندگانی و نمونۀ اشعار شاعران اوزبیک) میباشد. به ابتکار او کتاب های «بازی های عامیانۀ اوزبیکان جوزجان» (به قلم استاد حلمی بارقین) و «تصوف و انسان» (به قلم این جانب) به شکل وبلاگ تنظیم و ترتیب شده به دسترس علاقمندان قراد داده شد. او همچنان مسوولیت گردانندگی سایت رسمی بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی (www.bayanifoundation.com) را نیز بعهده دارد که درخور تمجید و تحسین است. او بر آرامگاه بیانی پدر مرحوم خود در شهر دوشنبه بنایی ساده و زیبا اعمار نموده است.
دکتور علوم، پروفیسور عبدالحکیم شرعی جوزجانی
وقـتـی بـا خـیـر مـحـمد چــاووش ملاقـات میـکـنـیـد، انسانی حلیم و مـتـواضـع و در عین زمان بـا مـنـاعت و سربلند را در برابر خـود مـیبـیـنـیـد. مـنـاعـت نـفـس و غرور مشـروع انـسـانی او در عین فـروتـنـی، از اعـتـمـاد بـه نـفـس و روحـیـۀ بـلند اتکا به خــود و بــاور هــای مـلـی او سر چشمـه میگـیـرد. یکجا با این روحیه، پـیـگیری در کـار، عـشـق و عــلاقۀ پــایــان نـاپـذیـر به مـوسیـقـی مـلـی و باور به موفقیت درین ساحه او را از دیـگـران مـتـمـایز میسازد. آهـستـه و شمــرده حــرف مــیــزنــد، بــا قـاطـعـیت از فکر و نظر خود دفاع میکند، شـوخ طـبـع و بـذلـهگــو است، با تبسم و صمیمیت شما را استقبال میکند... ا
هـنـر هـمـانـند شعر و ادبیات تراویدۀ ذوق و استعداد زیبایی شناختی انسان و نماد احساس و انـدیشـه های ظریف و تلطیف شدۀ اوست. انـسان نـه تنـهـا بـا ایـجاد و ابـداع پـدیـده هـای هـنـری ذوق و سلیقۀ زیبایی شـنـاخـتـی خـود را اقـنــاع و رشد مـیـدهـد، بـلـكـه درد ها و نیاز های روانی و حسّی خـود را نیز از راه شنیدن یا دیدن آن تسكین می دهد و بر طرف مـیـكـند. از هـمـیـن رو، تـا انسان بوده و هست، هنر با او هـمـراه است و مانند همه نماد های گونه گون فرهنگ بشری یكجا با نسلهای آدمــی پـویـه تـاریـخ را در نـور دیــده، فـراز و فرود هـای تـحــول و دگـرگـونـــی هــا را پذیرا شده است. ا
سـیـد کـبـیـر کمـال رحـمـتلی استاد غفار کـمـال نـیـنگ اوغلی دیر. سید کبیر نینگ قـولاغــی بـالــهلـیـگـیـدن دوتـار نــوالری و کلاسـیـک آهـنـگلـر بیلن تانیش. آتهسی رحـمـتـلـی اسـتـاد غـفار کمال افغانستان نـیـنـگ مـشـهـور کـلاسیـک خوانندهلریدن بیری بـولـگن. سـیـد کـبیر ایندی رحمتلی آتـهسی نیـنگ ایزینی ایزلب بارماقده دیر. اوزیـنـی ایتـیشیچه: «اوزبیک خلقی نینگ اصل مـوسیقیسی دوتار دیر و مین دوتار بـیـلـن ذوقـلـنـهمـن. کـلاسـیک موزیکلر و فـلـکـلـوریـک قـوشـیقلرنی هم اوقویهمن. الـبـتـه بـرچـهسـیـنـی اوز رحـمـتلی آتهم، استاد غفار کمال دن اورگهنگنمن». سـید کبیر اوزبیکستانلیک... ا
ضیاء خواجه منصوری افغانستانده خلقلر دوستلـیـگـی اوچـون فعال خذمت قیلگن اوسـتـاذ صنعتکارلریدن دیر. او ۱۹۲۰ نچی میـلادی ییلده تاشکند شهریده توغیلدی. بـاشـلـنـغـیچ تعلیمنی توگهتیب، موسیقه کـورسـیـنی هم عین شو ییرده توگهتدی. بــو کـورسـده دوتـار و سـیـتــار چَلـیشنی اورگـَنـدی. مـیلادی ۱۹۲۹-۱۹۳۰ ییـلـلـرده فـاریـاب، مزارشریف، سونگره کابلده عمر کـیـچـیـردی. صنـعـتـکار افـغـانـسـتــــانده اسـتـقـامـت قـیـلـهیـاتگن اوزبیک، ترکمن، تـاجیک، پشتون و هزارهلرنینگ، اینیقسه، یـاشلـرنـیـنـگ ارداقـلـی صحـبـتــداشی و صـمـیـمـی دوسـتی ایدی. منصوری نینگ افغانستان اوزبیکلری تیلی و... ا
كـیـمـگـه بـاریـب ایـتـه یـن... ایـن ترانه ی زیـبـا را شـاعر گرامی شهباز ایرج ساخته اسـت و فـرهـاد دریـا هـم خـیلی زیبا اجرا كـرده است. زیـبـایـی این آهنگ از دیدگاه مـن دو مسـئلـه ی مهم دارد یكی این كه فـرهـاد دریـا از مــحــدود خــوانـنــده هـای افـغـانـسـتـان اسـت. كـه در اجرای آهنگ هـای اوزبـیكی مشكل لهجه ندارد و ترانه را خـیـلـی بـه زیـبـایی اجرا می كند و حتا فـكـر كـنم شاید شاعر آن حظ ببرد و كیف كـند و زیبایی دیگری كه آهنگ دارد او این است كـه تـرانـه ی اوزبـیـكـی در چـوكـات موسـیـقـی فارسی اجرا شده اون هم در سـاختار آهنگ های فرهاد دریا، و ترانه ی این آهنگ هم خیلی ساده... ا
دانش اندوزی و فـراگـیــری فـنــون ادبی و هـنــری از ســجـایـــای بــرازنــدۀ کسانی مـحـسـوب میگردد که دارای ذوق سلـیـم و صاحب دیـد وسیـع بـاشـنـد. مـردم ادب پـرور انــدخــوی همـانـند دیگر شیفته گان سرود و سخن از روزگاران قدیم تا امروز با ایــن روحــیــه آمــیـزش یـافـته، در پرورش گلبرگ هــای نـفـیـس ادب و هـنـر از خـود سلایق ویــژه یی نشان داده اند. منجمله گــرایـش مـهـر ورزانــۀ شـان در آمـوزش و گسترش هـنـر ظـریف موسیقی کلاسیک (نــوا هــای قــدیـمه به خصوص اوزبیکی) شــایـان یــاد کــرد اسـت. هـنـر دوسـتان در مــحــافــل هـنـری به نوا های روح نواز رامشگران با اشتیاق... ا
قـرنها پیش جوگیها در سفر های بدون مــرز شان به افغانستان آمدند. هیچ کس نمیدانـد دقـیـقاً چـه وقـت؟ یـا چطور؟ اما همه میگویـنـد کـه آنـها سالها پیش به این مـمـلــکــت آمــدهانــد. هــیــچ کـــس نمیدانـسـت، آنـهـا کـجا میخوابند؟ کجا بـچـههـایـشـان را بـه دنـیا میآورند و کجا بـا همدیـگر جمع میشوند؟ اما آنها بودند کـه هـمـیـشـه اولـیـن و تازهترین خبرها و کشفهـای دنیا را یا حداقل خبر کشفها را برای مردم افغانستان میآوردهاند. مثل مسافران جادویی که خبرهای ســرزمـین های راز و رویا و جـادو را بـــا خــود حـمـل مــیکــردهانــد. شــایـد آنـهـا در ابــــتـــدا خیمههایی همراه داشتهاند... ا
در یـکـی از کـوچـه ها، در قریۀ دور افتاده در جوی زندان ولایت سمنگان، آواز خوش تــارهـا، صــدای آرام و متین چکش سبک بر روی چـوب تــراش خـــورده بــا صـــدای خـش خـش دسـتـان گــره بـسـتـۀ استاد مـحمد قل هفتاد ساله، موسیقی زندگی را تشـکـیـل مـی دهـد. دنبوره ها، در کنار دیــوار کـاه گـلـی کارگاه استاد محمد قل، صـف کـشـیـده انـد و انـتظار می کشند تا اسـتـاد، تارها را بر شانه های شان ببندد و آنـهـا نـیـز بـا شـور فـراوان، پـس از آشنا شـدن بـا سـر انـگشتان نوازندگان، بنالند. این روزها استاد محمد قل دنبوره ساز، به گفـتـۀ خـودش وقت سرخاریدن ندارد و به قول معروف دست به دستش... ا
اوشبو طریقت، عرفانی و فـلـسفی تفکر ایگـه سـی، «مـولـوی»، «مولانا» و عادی خـلـق ایچیده «ملای روم» لقب لری بیلن شهـرت قـازانگن بویوک شاعر جلال الدین محمد بـن بهـاؤالـدیـن ولد نامیگه منسوب دیر. تـورکـیه لیک ییریک تصوفشناس عالم مـرمـره اونیویرسیتی الهیات فاکولته سی نـیـنـگ اسـتـادی دوکتور سلجوق ایرآیدین «تـصـوف و طـریـقت لر» ناملی کتابیده، او نـیـنـگ آتـه سـی حقـیـده قـویـیده گیدیک مـعـلـومـات بـیـره دی: «سـلـطـان الـعـلما لـقـبـی بـیـلن تنیلگن محمد بهاؤالدین ولد بـن حـسـیـن البکری بلخ شهریده دنیا گه کـیـلـدی. آنـه سـی، خــراسان پادشاهی علاؤالدوله خوارزمشاه نینگ... ا
وطــن عـزیـز مـا یـك كـشور كاملاً سنتی است كه هنوز هم با تـسلط كـامـل عـلـم و تـكـنـالــوژی و ارتـبــاطــــات جــهـانی در جــهـــان و كـشــور هـای هـمــسایــه، در بــســیــاری از نـقـاط دور از مركز بـه جای قانون و حتـی گاهی به جای شرعیت نيز سنت ها و عرف و عادت ها بر سرنوشـت انـسـانهای جامعۀ ما حكم میكند. تغـیـیـر باورها و سنت هـا بسیار دشوار و زمانگیر است. از هـمـیـن جـهـت نـمی تـوان آنهـا را بـه زور تغییر داد یا با فـشار حركت آن را بـه سـوی زمـانوی شدن، جهانی شدن و قـانـونـی شـدن سرعت بخشید. تـفـكـر و دیــد جــامـعـۀ مـا نسبت بـه مـوسـیـقـی نیز از باورها و سنت های مردم... ا
بــابــه قِــران هـنـرمـنـد آواره و درویـشـی از ولـسـوالـی خُـلم (تـاشقرغان) بود. نام اصلی اش عـبـدالـغفار فرزند سلطان بود. او در سال ۱۲۸۹ خـورشـیـدی در گــذر ده حــسن ولـســوالــی تــاشــقـرغان ولایت ســمـنـگـان پــا بـه جـهــان هـــســــــتی گـذاشـت. بـابـه قِـران از آوان کــودکـی به خـوانـدن آهـنگ های محلی آغاز نمود. در سـن دوازده سـالـگـی نـزد مـرحوم محمد حـکـیـم تـنـبـور نـواز بـه نــواخــتــن دنبوره پـرداخـت. او پـس از ســـال هـا تــوانست پـول نـاچـیـز را جـمع کند تا اینکه توانست دنـبـورهای بــرای خــود خـریـداری کند. در ولسـوالــی تــاشــقـرغان به جز بابه قِران کسـی دیگری نبود که در محافل خوشی آهنگ بسراید... ا
محمد جان ولد بدل مشهـور بـه بـنـگیـچه تــاشــقـرغــانــی در سال 1307 هــجـری شمـسی در گــــذر ایــش مـحـمــد بـیـک نـاحـیـۀ اول شهـــر تـــاشــقــرغـان مـرکـز ولـسوالــی خـُلــم در یک خانـوادۀ هنرمند تــولــد شده است. پــدرش بـه اسم بـدل مشهــور بــه بــدل مـست تـاشـقـرغـانی بــوده بـه نـواختن دمبوره مهارت داشـتـه، بـنـگـیـچـه پـدرش را درسن 2 سـالـگی از دست داده تـحـت تـربـیــۀ مــادرش قـــرار گـرفـت. در سـن خــورد سالـی نزد مـلای مـحـله به فرا گیری دروس دینی پرداخته، کـتـب مـتـداولـه را الــی پـنـجﮔــﻧـﺞ، قـرآن کـریـم، غـیـاثـی و دیــوان حـــافــظ تــمـام نــمــــوده در ســـــال 1329 هــــجــــــری شمسی بـه خدمت عسکری... ا
افغاستاندهگی اتاقلی انقلابی شاعرلردن بـیـری عـبـدالحکیم شرعی جوزجانی دیر. او ۱۹۳۴ یـیــلـی جــوزجــان ولایـتـیـدهگی سـرپـل شهـریـده بیر ضیالی عایلهده دنیا گـه کیـلگن. اونینگ تاغهسی قاری محمد عظیم عظیمی افغـانـستانـدهگی مشهور و اقــتــدارلــی اوزبـیـک شـاعـری. اونـینگ اوغــلـی محـمـد کـریـم ذره عـظـیمی هم حاضرگــی زمـان افـغـانستان نینگ اوزبیک یـیـتـوک شـاعرلریدن بیری حسابلـنـهدی. بـولـهجـک شاعـر باشلانغیچ معلوماتلرنی سرپل شهریده حاصـل قیلدی. ۵۰ ییللرده او طـلـبهلـیـک پیتیده کابل اونیورسیتیتیده اونلَب انقلابی روحدهگی سـتـودیــنـتلــر (مـحـصـللـر) بـیــلــن دوســتلَــشـــدی، هـــمــده... ا
اوشـبـو کـتـاب قــدیـم زمـانلردن باشلهب، اونونچی هجری عصر نینگ باشلریگـهچـه یـشهب ایـجـاد قـیـلگن شاعرلرنینگ شرح احوالی و اولرنـیـنـگ اثـرلـریدن نمونهلرنی اوز ایـچیگه آلهدی. اوشبو کتابنی نـشرگه تــیــارلَشـده مهم کتابلردن مـواد آلـیـندی. مــصـرعـی اساسـیـده ۸۷۴ نـچی هجری قـمـریـنـی قـبـول قـیـلیب آلدیک. شونینگ دیک حضرت خـواجـه احـمـد یـسّوی گــــه نــســبــت بـیـریـلــــگـن حـکـــــمـــت لـر، نـســـبـتـی مسـتنـد بولــمهگنی اوچون و ۱۳ـ۱۵ نـــچــی... ا
اۉیــیــن بالــهلــرنـیـنـگ جسمی و ذهنی اولــغــهییــشی و اۉسـیـشی اوچون مهم عــامل دیــر. شـونگـه کــۉره، اۉیین هر بیر بلهنینگ طبیعی حقی دیر. بـالـهلـر ییللر و عصرلر دوامیده، نسلدن-نسلگه اۉینهماق اوچـون تـورلـی اۉیینـلرنی کشف یا اختراع اېـتـگـنـلـر. کـتّه یـاشـلـیـلر ارقهلی اختراع قـیـلـیـنـگـن یا بلهلر بیلن اۉینهلهدیگن جدا سنـاقـلـی اۉییـنـلرنی حسابگه آلمهگنده، اۉیینـلـرنـینگ دېیرلی برچهسی بلهلرنینگ اۉزلــری اۉز فــطــری استـعـداد، تــفـکـر و تجربهلری ارقـهلـی یــرهتـگـن و اخــتـــراع قیلگنلر. بلهلر اۉیینلری نینگ بــیر قسمی دایــمــی بـۉلـمـهی، بلـکه زمان اۉتیشی، تــورمــوش شـرایـطـی نـیـنـگ اجتماعی-اقتصادی وضعیتی... ا