اوزبیک تیلی سوزلیگی، نورالله آلتای
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در فیس بوک
قرآن الکریم با ترجمه به چند زبان
بابر ایزیدن، دکتور شفیقه یارقین
اوزبیکی شعرلر، امان الله قویاش
یورتداش، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
دُر دانه لر، دکتور فیض الله ایماق
اوزاق یــولــلار، ادبی و فرهنگی
حیات پنجره سیدن، فضل احمد بورگیت
آلتین کَمَلـَک، عبدالله تاشقین
آلتین یپراقلر، محمد کاظم امینی
اجتماعی و فرهنگی، فیض الله قرداش
ابزار های ضروری برای سایت و وبلاگ
آلتین فلم، اوزبیکلرنینگ افتخاری
گلزمین وفا، اشعار سید محمد دروگر
باله لر، آیدین مالمو مدنی نهادی
امیر علیشیر نوایی، مکمل اثرلری
برگردان الفبای کریل به الفبای عربی
پیوند های مهم
هـدف از ایـن نـوشـتـه بـررسـی کوتاهی از پـیـشـیـنـه سـیـنـمـا، تـیـاتـر، داربازی، نـقـاشـی و غـیره در ولایت سرپل است.
سـیـنـما: تـاریـخ نـخستین آغاز نمایش هــای سینمایی با تأسیس نمـایـنـدگـی تـفـحص نفت و گاز در شهر سرپل ارتباط می گـیـرد. چـنـانـکـه مـعلـوم است ایــن ریاست در برج سـنـبله سال 1334 ایجاد گردید و دیری نگـذشـت در بندر شبرغان در کـرانـه دریای سرپل... ا
ولایـت سـرپـل کــه در دامـنـۀ شـمـالـی تـیـربـنـد تُرکستـان مـوقـعـیـت دارد، بـین 35 درجـه و سـی دقـیـقـۀ شـرقی تا 36 درجـه و 13 دقـیـقـۀ شمـالی و 66 درجه و 30 دقـیـقـۀ جـنـوبـی و 65 درجــه و دو دقـیـقـۀ شـــــرقــی واقـع است. ارتـفـاع ولایت سرپـل از سـطـح بحر از 640 مـتـر در مناطق هموار تا 1750 متر در مناطـق کـوهـی میباشد. در ولایت سـرپـل رودی کـه اصـلاً از کـوهـسـتـان جنوبی و جنوب غربی سرچشمه گرفـته که بنام آق دریا یاد میگردد، دره های سرسبز مناطـــــق کـوهـستانی را آبـیـاری نـمـوده و بــا رود دیگری کـه از کـوهـسـتـان ســانـچارک سرچشمه مـیـگـیـرد... ا
انبـار کـجــاسـت؟ انـبـار اکنون بنام سرپل معروف بـوده و امــروز یـکـی از 34 ولایـات افغانسـتان است که دارای منابع سرشار نفت و گاز بـوده کـه در نـوع خود کم نظیر است.(1) نام کهـنتر سرپل عبارت از انبار و یـا انـبـیــر اسـت از جــمـلـۀ شهر هـای جــوزجـــان و پـایـتـخــت آن بـــوده اسـت اصطخری و ابـن حــوقــل (قـــرن چـهــارم هـجــری) نـیـز انـبـار را پـایـتـخت جوزجان و مقام شاهان آل فریغون (250- 401 هـ) میـدانـنـد... ا
ایـسـکـی اوزبـیک تیلی فـانیـتـیـکهسـی و گراماتـیکهسینی اورگـهنـیـشده عـلـی شـیــر نــوایــینـیـنگ «محاکمة اللغتین» اثــری اســاســی مـنــبـعلردن بیری دیر. شونینگ اوچون هم اوشـه دور تـیـلـیـنی اورگهنـیشده عالملر مذکور اثرگه تیز- تیز مـراجـعـت قـیـلـیـشهدی. فــــیـلالــوگـیـه فـنـلـری دوکـتــوری، پــروفــیسور ایرگش عمروف هم اونـلـی تـاووشلر حقیده فکر یـوریـتـیـش مـــقــصـیـدیـده اوزینـیـــنـگ «اونـلـیلـر قـــنـدهی تـصـنیف قیلینگن؟» مــقــالـهسـیده شـمـسیوف تـمـانـیـدن نـشـر ایـتـیـلـگَن «مـحاکـمة اللغتین» دن قـویـیـدهگـی کــوچـــیرمهنی کیلتیرهدی: «تــورکی، دامــدور، یـنـه تـورکـی انـدیـن دقیقراق دور... ا
اولـوغ بـابـامـیـز بـویـوک مـتـفکّـر عـلیشیر نوایی حـقـیـده بـیـش یـوز أیـــلـدن بـیـری تـنــمـهی یـازیــلمـــاقــده. نــوایــی نـینگ زمـانــداشــلـریدن: میر خواند، خواند امیر، دولـتـشـاه سـمـرقندی، حافظ ابرو، فصيح خـوافـى، عـبـدالـرحـمـن جــامـی، معـیـن الــدیــن اسفـزاری، واعظ کاشـفـی، زیـن الدّیـن واصـفـی، ســام میـرزا، ظهیرالدّین محمد بـابـر و بـاشـقـهلـر شـاعـر و عـالـم نـیـنگ حیاتیلیک چاغیدن بـاشلَـب سـؤز یـوریـتـگـن بؤلسهلر، بو سؤز رشتهسینی اولــــردن کــیـــئـیـــنـگـی تـاریــخــچــی و تــذکــرهنویـسلر دوام یتیب کیلدیلر. مـنـه فـنـده نـوایـیشـنـاسلـیـک دیگن سـاحـه پــیـدا بـؤلــدی... ا
ایــن کــتـاب بـراســاس پــروژۀ عـلـــمـی-پـژوهـشی «مـرکز علـوم اجــتــمــاعــی» ریاست اکادمی علوم جمهوری اسـلامـی افـغـانسـتــان در ســال 1386 خـورشیدی توسط مـحترم مـحـمـد حـلیــم یــارقــیــن تـهـیـه و تـألــیـف گــردیــده اســت. مــواد مــنــدرج کــتـاب بــرپــایــۀ کــار پژوهشی ســاحـوی و کتــابخانهیی آماده شده و در ســـال 1389شــمــسی مطــابــق 2010 مـیــلادی بـا کــمـک مالی «غضنفر بانک» توسط «مؤسسۀ انـتـشارات خــراســان» در (204) صــفــحـه، بــه قـطـع رقـــعـی و صـحـافـت مـرغـوب، بـا تـیراژ 1000 نسخه در کابل به چـاپ رســیـده اسـت. در ایــن کــتـاب، مـعـلـومـات و اطـلاعـات درخــور و سودمندی در بارۀ اتنوگرافی... ا
در مــاه جــــوزای ســــال ۱۳۵۹ هــجـری شـمسی در سرپل شایعه پخش شد که مــجـاهـدیـن کـه اشرارش میخواندند، از اولـوسـوالـی سـانـچارک تصمیم حمله به سـرپل را دارند. مردم از خود میپرسیدند کـه چـرا چـنین حملهیی باید صورت گیرد؟ مـتـنـفـذیـن سـرپـل اعــم از قــریــهدارها، زمیـندارها و ملکها، روحانیون، ثروتمندانِ تـاجـرپیشه، مامورین دولتی و دُکانـــداران با رُسوخ، هر کدام از خود میپرسیدند که در صـورت حــمله چه موقفی را باید اتخاذ نــمـاینــد. عــدهیــی هـم بـه این شایعات اهمیت نمیدادند. مــردمِ قـطـعـۀ نظامی مسـتـقـر در بـالاحـصـار سـرپــل، نیروهای څـارندوی، گروههای دفاع خودی، سازمان حزبی و اعضای سازمان... ا
شیخ الشیوخ و قـطـب الاقطـاب حکیم ابو محمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجوی یکی از آن ابرمردان دنیای سخن است که در مـدت بیش از هشت و نیم قرن بعد از وفات وی چشم روزگار نظیرش را در شعر فارسی ندیده و هنوز هـم خمسهٔ او چون اثری که گویی همین اکنون آفریده شده باشد، دست بدست میگردد و ذوق بدیع پسندی ادب دوستان را سیراب میسازد.
او شاعری است بزرگ و توانـا کـه در وصـف طبیعت، افادهٔ حالات درونی قهرمانان و تصویر صحنه های بزم و رزم و تـشـریـح انـدیشـه هـای عـرفـانـی و فلسفی و توضیح آداب و خصایل عالی انسانی در میان شعرای فارسی زبان همتا ندارد. او نخـستین سرایندهٔ خمسه در زبان فارسی و اساسگذار سنت خمسه سرایی در شرق است. او در قالب این پنج منظومهٔ جاودان که هریک کتابی مـسـتـقـل و اثـری منحصر به نوع خود است، روح بزرگ انسانـی و عظـمت اندیشه های بشر دوستانهٔ خویش را در قالب داستانها و لطایف ادبی زیبا و شگفت انگیز طوری تبـلـور داده کـه از حیـث مـتـانـت کـلام، پـرداخت هنری و زیبایی تخیل خواننده را بیاختیار شیفته و گرویدهٔ خود میسازد و در اعماق روح او راه میگشاید. بنابر همین خصوصیت های اوست که شرق شناس معروف چکوسلواکیا پروفیسور ریپکا گفته بود: «او در تمام جهان نظیر ندارد.»
خمسهٔ این شاعر بزرگ آذربایجانی چنان روح انگیز و شور آفرین بود که بعد از پیدایش خود عقول و قلوب شاعران و نکتهپردازان فارسی زبان را سخت به خود مشغول داشت و در سخن سرایی به ستارهٔ رهنما و سرمشق آنان مبدل شد. این تأسی از نظامی رنگ یک سنت ادبی و عنعنهٔ شعری را به خود گرفت. برای آفرینش خمسه تنها سرایش پنج داستان منظوم کافی نبود، بلکه باید نام، ژانر، وزن، سوژه و تمثال های داستانهای شاعر در عین همانندی با داستانهای نظامی میبایستی از لحاظ کیفیت و پرداخت هنری اثری تمام عیار و برخوردار از اصالت هنری از آب درمیآمد و این آزمایش بس بزرگ و دشواری بود که معیار تثبیت توانایی شاعران بحساب میآمد و هر شاعری را یارای آن نبود تا ازین آزمون پیروز بدرآید. بنابران درمیان شاعرانی که درین عرصه قریحه آزمایی کرده اند تا قرن ۱۵ فقط شاعر بزرگ هند امیرخسرو دهلوی ازین آزمایش عظیم موفق بدرآمد.
به قول نوایی در مجالس النفائس عدهای از معاصران وی به تقلید از خمسه آثاری ایجاد کرده اند، چنانچه مولانا اشرفی به سرودن خمسه آغاز کرد، اما نتوانست آنرا به سر برساند. علی آهی داستانی چند شبیه خمسه نوشته اما توفیق نیافته خمسهٔ خود را تکمیل کند. مولانا فصیح رومی داستانی به شیوهٔ مخزن الاسرار نظامی پرداخته، خواجه حسن خضرشاه به جواب لیلی و مجنون داستان زید و زینب را نگاشته، مولانا عبدالله به اقتفای داستان های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و هفت پیکر او داستانهایی به وجود آورده و در پاسخ اسکندر نامه به نوشتن ظفرنامه پرداخته و خواجه عماد داستان لیلی و مجنون را به رشتهٔ تحریر کشیده است. همچنین هلالی چغتایی داستان لیلی و مجنون را نوشتهٔ و به قول داکتر ذبیح الله صفا مؤلف تاریخ ادبیات در ایران، خواجو، هاتفی، قاسمی، وحشی، عرفی، مکتبی، فیضی و آذر بیکدلی هر یک همه و یا بعضی از مثنوی های او را تقلید کرده اند. به نوشته رکن الدین همایون فرخ در مقدمۀ دیوان فانی، شاه جهانگیر هاشمی که در تتهٔ هندوستان اقامت داشت و یکی از بزرگان صوفیه و مشایخ شهیر بود، 34 سال بعد از وفات نوایی اثر زیبایی به نام مظهر الآثار به اقتفای مخزن الاسرار نظامی نوشته است. اما هیچ یک ازین شاعران مجال آنرا نیافته با ایجاد خمسه ای مکمل در ردیف نظامی گنجوی و امیر خسرو دهلوی قرار بگیرد. بقول نوایی:
کوپ کیشی کیم قیلدی تـتـبـع هوس
سرو و گل اوتروسیـده کیلتوردی خس
(یعنی کسان زیادی که هوای تتبع بر سرشان زد، در برابر سرو و گل فقط خس و خاشاک عرضه کردند.) اما در قرن ۱۵ دو خمسه سرای بزرگ از میان انبوه سخنوران قد افراشتند که یکی دانشمند بزرگ مولانا عبدالرحمن جامی و دیگری شاعر کبیر اوزبیک امیر نظام الدین علیشیر نوایی بنیانگذار مکتب نوین ادبی در زبان تورکی بود.
ایجابات قرن ۱۵ در برابر پیشآهنگان ادبیات کلاسیک اوزبیک رسالت بزرگ و دشواری را قرار میداد که عبارت بود از ایجاد آثاری ماندگار همطراز با شاهکار های ادبی زبان دری. زیرا نیازمندی روز افزون خوانندگان تورکی زبان، ضرورت ادامهٔ پروسهٔ رشد و تکامل درنگ ناپذیر زبان و ادبیات تورکی و نیز آیندهٔ روشنی که برای آن پیش بینی میشد، تحقق این مامول را جداً خواستار بود. در آن عصر فقط نوایی میتوانست درین راه دشوار به جسارت گام بگذارد.
نوایی در سال ۸۸۸ (۱۴۸۳) در صدد سرایش خمسه بزبان تورکی میبراید:
خــیـالـیـمـده کـشورستـانـلـیـق کیریب
مـمـالــک ده صــاحـبـقـرانـلـیـق کیریب
بـو اندیشه دین کونگلومه ایـردی شین
کـه بـولــدی کـونـگـل مـایل خمستـین
اما پس از آشنایی دقیق با خمسه های نظامی و امیرخسرو دچار تردد میشود، زیرا در هر بیت آن ها جهانی از معانی لطیف و زیبا می بیند و تصور میکند که دستیابی به سرایش خمسه، به مثابۀ دسترسی پیدا کردن به گنجینهٔ بیپایانی است که روی آن صدها اژدر حلقه زده است. اما سروش غیبی او را به انجام این کار خجسته تشویق میکند و میگوید که اکنون در میان تورکتباران، شاعری به قدرت و توانایی تو وجود ندارد. زیرا خداوند تمام اقالیم تورک را یک قلم بنام تو رقم زده و با دادن سنان قلم و تیغ زبان ترا مرزبان این خطه مقرر فرموده است. تو بزودی درین سرزمین قهرمان و در میان مردم صاحبقران خواهی شد.
کـه بـو مـلک ارا قهرمان بولغوسین
اولوس ایچره صاحبقران بولغوسین
درجای دیگر مرشد او جامی میگوید که توفیق در این اقدام بزرگ نهتنها برای اتراک بلکه برای عجم و عرب نیز امری بزرگ و شگفت انگیز خواهد بود:
نی اتراک کیم هم عجم هم عرب
کورارلار بو ایشنی عجبدین عجب
همای بلند پرواز اندیشهٔ نوایی که در صدد تسخیر ساحات بس رفیع و در هوای پر زدن در اوج های نا متناهی بود، عرصهای وسیع برای پر زدن میجست.
نوایی با وجود آن که به مشاغل مهم دولتی و رسیدهگی به امور مردم مصروف بود، موقعیتی را که در تاریخ و فرهنگ تورکی زبانان بدست آورده بخاطر میآورد و وظایف سنگینی را که زندهگی بردوش توانای او گذاشته است یاد آور میشود وبا ارادهٔ راسخ بسرودن خمسه آغاز میکند.
او در عین حالیکه به توانایی و استعداد عالی نظامی گنجوی اعتراف میکند، از تجارب ارزندهٔ او سود میجوید. در بخش های مقدماتی هر داستان خمسه باب های ویژهای را به نظامی گنجوی، امیر خسرو دهلوی و خمسه سرای معاصر خود عبدالرحمن جامی اختصاص میدهد و از آنان به تکریم یاد میکند و از معنویت شان کمک میطلبد. چنانچه در گفتار پنجم حیرت الابرار نخست به ابراز ارادت و اخلاص نسبت به نظامی گنجوی میپردازد و خمسه او را به مثابهٔ پنج گنج عظیمی ارزیابی میکند که خازِن خرد نمیتواند حتی با کفهٔ افلاک هم آنرا پیمایش نماید. او را امین کان فضیلت و در ثمین بحر بلاغت میداند.
نوایی میگوید تنها این تورک هندی لقب (امیر خسرو دهلوی) بود که با خنجر هندی عیار در معمورهٔ جهان رستخیز افگند و هم آن سان که نظامی با مخزن الاسرار خود زینت افزای شبستان سخن شد، او نیز با مطلع الانوار خود آنرا فروغ و روشنایی بخشید.
سپس نوایی به ستایش از جامی میگذرد و آنگاه میگوید: آنان خمسه های خود را به فارسی سروده اند، اما من میخواهم آنرا به تورکی بسرایم تا همان طوریکه فارسی زبانان از خواندن آن تمتع برده اند، تورکان نیز از خواندن چنین اثری برومندی یابند:
فـارسی ایـل تـاپتی چو خورسـنـدلیق
تــورک داغــی تـاپـسـا بــرومـنـدلـیـق
چنین است مراتب اخلاص و محبت نوایی نسبت به استاد گنجه نظامی گنجوی که ما اندکی از بیش آن را تذکر دادیم. اما نوایی با این همه ارادت و اخلاص به نظامی که بعضاٌ با نوعی تقدیس میآمیزد، هیچگاه نمیخواهد داستان های اسلاف خود را درین عرصه تکرار کند و یا به مثابهٔ یک دنبالهرَو محض از آنان تقلید نماید، بلکه میخواهد خمسهای اصیل، مستقل و نو بیافریند و اهمیت اثر خود را در اصالت و نو بودن محتوای آن میداند و این نکته را در موارد متعدد بار بار تکرار میکند.
نوایی در عین زمانی که ایجادگریهای پیش کسوتان خود (نظامی و خسرو) را میستاید، کار آنانرا واقعبینانه ارزیابی میکند و کاستی های جدی آثار شانرا در مییابد و صمیمانه مورد انتقاد قرار میدهد. چون مقایسهٔ وسیع و همه جانبهٔ خمسهٔ نوایی با خمسهٔ نظامی در یک مقالهٔ مختصر گنجایش ندارد، بنابران ما تصمیم گرفتیم تا برخی قسمت های داستان «فرهاد و شیرین» نوایی را با داستان «خسرو و شیرین» نظامی از حیث طرح و محتوا با هم مختصراً مقایسه نماییم.
در «خسرو و شیرین» نظامی که بر اساس شمارش من ۱۴۰ گفتار را احتوا میکند، باستثنای سرآغاز که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز مییابد، عناوین گفتار های دیگر کوتاه و ساده است، مانند:
ـ در توحید باری عز اسمه
ـ در ستایش سلطان طغانشاه گوید
ـ در وصف مملکتداری مهین بانو و ولیعهدی شیرین
ـ افسانه گفتن کنیزان
ـ عشرت کردن خسرو و شیرین
اما در «فرهاد و شیرین» نوایی که دارای ۵۳ گفتار است به استثنای سر آغاز که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میشود، عناوین گفتار های دیگر مشتمل بر جملات مسجعی است که تصویری مختصر از محتوای موضوع مورد بحث میدهد. خسرو و شیرین چنین آغاز میشود:
خـداونـدا در تـوفـیـق بـکـشـای
نـظـامـی را رهٔ تـحـقـیق بنمای
دلــی ده کـو یـقـیـنت را بشاید
بـیـانــی کـافـریـنـت را سـرایــد
مـده نـاخـوب را بـر خـاطـرم راه
بـدار از نـاپـسـندم دست کوتاه
و فرهاد و شیرین نوایی چنین آغاز میشود:
بـحـمـد ک فـتـح ابـواب الـمـعـــانــی
نصیب ایت کونگلوما فتح اولماق آنی
یـوزومگا اول ایشیک قفلین پدید ایت
انـیـنـگ قـفـلیغا کلکیم نی کلید ایت
آچـیـب اول گـنـج قـفـلـین بو کلیدیـم
نـصـیـبـیـم ایـلا نـیـکـیـم بـار امـیـدیم
در خسرو و شیرین نظامی، قهرمان اساسی خسرو پرویز است. در سراسر داستان، او بر محور حوادث قرار دارد و ارادهٔ او رویداد ها را سمت دهی مینماید.
خسرو عاشق شیدا و بیقرار شیرین است و بعد از آن که از بهرام چوبین شکست میخورد به طرف روم میگریزد و با مریم دختر پادشاه روم ازدواج میکند. خسرو پرویز مزاجی هوس پیشه دارد و پیوسته مصروف عیاشی و خوشگذرانی است:
چــو از شـغـل ولایـت بـاز پـرداخـت
دگــر بــاره بـه نـوش و نـاز پـرداخت
شکار و عیش کردی شام و شبگیر
نـبـودی یـک زمان بیجـام و نخـجیر
از همین رو نوایی میگوید: تمام کسانیکه ازین جام باده نوشیدند (یعنی خمسه سرودند) سراسر به ستایش خسرو پرداختند که مُلک و آیینش چنین است و سپاه و تمکینش چنان. زمانی از شبدیز عالمگرد او سخن گفتند و گاهی از گنج باد آوردهاش. او که گهی در آغوش مریم آرام میگرفت و گاهی از حلوای شکر کام میستانید، شاهوار دلدادهٔ شیرین نیز بود. طوریکه شیرین گاهی در مقام محبوب و گاهی در مقام پرستار او قرار میگرفت.
خسرو تنها به عشق و وصلت مریم قناعت ندارد، بلکه هر روز در دام عشق تازهای میافتد. چنانچه روزی از حکما صفت خوبان را جویا میشود و ضمن استماع نظر آنان اطلاع مییابد که دختر شهرآشوبی به نام شکر در اصفهان بسر میبرد که در زیبایی طاق و شهرهٔ آفاق است. به سراغ این ماهرو به اصفهان میرود و بعد از سپری کردن چند شب با وی، سر انجام او را به زنی میگیرد. بیثباتی او در عشق تا حدی است که شیرین دستخوش ناباوری میشود و در یک شب بارانی که خسرو برای دیدار شیرین آمده، دروازهٔ حریم خود را بر وی نمیگشاید و او را جواب رد میدهد و میگوید:
بدست آری مرا چون غافلان مست
چو گل بویی کنی، اندازی از دست
مـکـن پـرده دری در مـهـد شـاهـان
تــرا آن بـه کـه گــردی در صـفاهـان
تـو شـکـر را تـوانـی کـردن این شور
نـه بـا شـیـریـن کـه با شکر کـند زور
هوسرانی خسرو پرویز در کرکتر شیرین نیز تأثیر سلبی بجا میگذارد و آتش رشک و حسد او را شعلهور میسازد و او را تا سرحد مسموم ساختن مریم دختر پادشاه روم میکشاند.
چـنـیـن گـویـنـد شیرین تـلـخ زهـری
بـخـوردش داد از آن کـو خـورد بهـری
چـو شـیـریـن را خـبـر دادند زیـن کـار
همش گل در حساب آمد همش خار
بـه نـوعـی شـادمـان شد از هلاکش
کـه رسـت از رشک بردن جان پـاکش
در خسرو و شیرین نظامی فرهاد نقش اساسی ندارد. او طور ناگهانی چون عنصری فرعی وارد صحنه میشود و بعد از آن که به شیرین دل میبازد، از سوز عشق او سر به بیابان میگذارد. خسرو با او مقابل میشود و او را به کندن کوه بیستون فرا میخواند و سرانجام در غم شیرین زندگی را پدرود میگوید و توسط شیرین به خاک سپرده میشود و فعالیت او از حدود حوادث مربوط به شناسایی با شیرین و حفر کانال در بیستون فراتر نمیرود.
ماجرای فرهاد با شیرین خیلی مختصر و از جملهٔ ۱۴۰ گفتار مثنوی خسرو و شیرین فقط ۱۶ عنوان را در بر میگیرد. اما داستان فرهاد و شیرین نوایی هم از لحاظ طرح و هم از نقطهٔ نظر ماجرای عشقی کاملاً با داستان خسرو و شیرین متفاوت است.
نوایی در برابر داستان خسرو و شیرین نظامی داستان فرهاد و شیرین را با سوژه ها، پرابلمها و اندیشه های نو و با چهره ها و کرکترهای نوین و رویدادهای دراماتیک آفرید. در نزد نوایی خسرو پرویز قهرمان مرکزی نیست، زیرا کسیکه ظاهراً در عشق بیقرار اما در حقیقت هوس پیشه، عیاش و خودبین است، شایستگی این گرامیداشت را ندارد. بنابرین نوایی فرهاد را به مثابهٔ قهرمانیکه تمام سجایای برجستهٔ انسانی را در خود نهفته دارد در محور حوادث داستان قرار میدهد و نام اثر خود را «فرهاد و شیرین» میگذارد.
در داستان نوایی، فرهاد سیمای تصادفی نیست. او فرزند خاقان چین است. حیات او از همان آعاز زایش با حوادث گره میخورد و در پیوند با واقعیت های زندهگی بزرگ میشود. نوایی از لحظهٔ تولد تا پایان عمر تمام خطوط زندهگی او را بیان میکند و دو گفتار اثر خود را در بیان چگونگی زایش، آموزش و پرورش فرهاد اختصاص میدهد.
فرهاد از همان آوان کودکی نسبت به همسالان متمایز است، با شور و هیجان عجیب میآموزد، با اشتغال به تمرینات جسمانی و فنون جنگی آبدیده میشود و همزمان با کسب انواع فنون، سنگتراشی چیرهدست و بیرقیب به بار میآید. با هوش سرشار، توانمندی و استعداد خویش دیگران را حیرتزده میسازد. او انسانی فروتن است و شیفتهٔ فر و شکوه خسروی و ثروت بیپایان پدر نمیشود.
فرهاد بعد از سفر پُر حوادث به یونانستان و درهم شکستن طلسم اسکندر، در آئینه سحرآمیز، زیباروی مُلک ارمن را مشاهده کرده عاشق شیرین میشود. درد عشق فرهاد را سخت رنجور میسازد و اطبا و حکما برای تداوی او سفر دریایی را تجویز میکنند. سفر دریایی عظیمی را به اشتراک شاه و ملک آرا و فرهاد تدارک میبینند، اما در اثر طوفانی سهمگین سفینه ها درهم میشکند و فرهاد بر تخته پارهای به سواحل یمن میرسد و بعد از آشنایی با شاپور به ارمنیه میرود و از مشاهدهٔ احوال دشوار مردم که مصروف احداث نهر در کوه ارمن اند، با آنان همنوا شده به کوه کندن کمر میبندد و به نحو شگفت انگیزی درین کار مهارت نشان میدهد. چون مهارت بینظیر و توانایی عظیم او درین کار شهرهٔ شهر میگردد، مهین بانو و شیرین بدیدار و تماشای او میآیند، و فرهاد از دیدن شیرین مدهوش میگردد و بدین سان ماجرای عظیم و پُرشور عاشقانهٔ هر دو آغاز مییابد.
در فرهاد و شیرین نوایی، خسرو نقش فرعی دارد. عشق او نسبت به شیرین سطحی، گذرا، عاری از صمیمیت و آمیخته با هوا و هوس است و میخواهد با اعمال زور و محاصره حصار ارمن و نوشتن نامه های تهدید آمیز مهین بانو و شیرین را به اطاعت از خود وا دارد. فرهاد را با حیله و نیرنگ گرفتار میسازد و به حصار دیو دربند میکشد.
نوایی از جمله ۵۳ گفتار داستان فقط ۱۱ گفتار را به ماجرای خسرو پرویز به شمول شیرویه پسر او تخصیص میدهد.
نوایی با شیوهای کاملاً متفاوت با اخلاف خود با تصویر فرهاد به مثابهٔ قهرمان مرکزی اثر خود برای نخستین بار در ادبیات شرق موفق میشود، تمام مراحل زندهگی یک قهرمان را به شیوهٔ خاص رومانتیک، عاشقانه و آمیخته با حماسه های قهرمانی یکایک بازگو نماید و سیمای کامل تیپیک از یک قهرمان بیافریند.
به قول نوایی شناسان معروف پروفیسور حییت میتوف و صادر ایرکینوف فرهاد یکی از آن سیما های کامل ادبیات جهان است که عالیترین خصوصیات انسانی را در خود دارد و نوایی با استفاده از منابع تاریخی و افسانه های کهن، داستان فرهاد را به یک رُمان منظوم یا رُمان شعری بزرگ مبدل ساخته است و به قول حییت میتوف نوایی یک سلسله حوادث فرعی مربوط به زندهگی فرهاد و اکثر فضایل متعلق به تمثال فرهاد را بر اساس فانتیزی ایجادکارانه به وجود آورده است. بدین سان قصهٔ فرهاد از دایرهٔ تنگ روایات و منظومه های کوچک فراتر رفته تا سرحد یک حماسهٔ بزرگ تکامل کرد. این قهرمان در گهوارهٔ ادبیات شرق به کمال میرسد و توسط شاعر کبیر اوزبیک به مدارج عالی بلاغت گام مینهد.
چون خسرو نمیتواند فرهاد را از طریق زور وادار به تسلیم سازد، به حیله و نیرنگ او را به اسارت در میآورد. اما فرهاد در اسارت نیز روحاً زبون نمیگردد و با نیروی اراده و خرد خسرو را مجاب و مواجه به شکست معنوی میسازد. مواجه شدن فرهاد با خسرو پرویز و گفتگویی که میان آن دو در میگیرد، هم در خسرو و شیرین و هم در فرهاد و شیرین، از صحنه های بسیار جالب هر دو داستان است. هر دو شاعر کمال وقت و قدرت شعری خود را درین دیالوگ بکار بُرده و داد سخن داده اند. با این تفاوت که پاسخ های فرهاد به پرسش های خسرو در اثر نظامی طنز آمیز، نیشدار، منطقی و دارای نوعی نرمش است، اما در فرهاد و شیرین نوایی در عین طنزآمیز، نیشدار و منطقی بودن، پرخاشگرانه و آشتی ناپذیر است. مثلاً از جمله به ابیات ذیل توجه کنید. از نظامی:
نـخـسـتـیـن بـار گـفـتـش از کـجـایـی
بـگـفـت از دار مـلــک آشـــنـــایـــــی
بـگـفـت آنجا به صنعت در چه کوشند
بـگـفـتـا دل خـرنـد و جــان فـروشـنـد
بـگـفـتـا جـان فـروشی از ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بـگـفـتـا دل زمـهـرش کـی کـنـی پاک
بـگـفـت آنگه که باشم خفته در خاک
بـگـفـت از دل جدا کن عشق شیرین
بـگـفـتـا چـون زیـم بـیجـان شـیـرین
بـگـفـت او آن مـن شـد زو مـکـن یــاد
بـگـفـت ایـن کـی کـنـد بیـچاره فرهـاد
بـگـفـتــا رو صـبـوری کــن دریــــن درد
بـگـفـت از جان صبوری چون توان کـرد
از نوایی:
دیدی قیدین سن ای مجنون گمراه
دیـدی مـجـنـون وطـنـدیـن قیدا آگاه
ترجمه دری (از ترجمهٔ منظوم محیی الدین امین زاده به زبان تاجیکی):
بـگـفـتـا از کــجــایــی قــیــس گــمـــراه
بــگــفــتـا از وطــن مـجـنـون کـی آگـــاه
بــگــفــتـا در جــهـان داری چـه پـیـشـه
بـگـفت از عشق مـجـنونـی هـمـیـشـه
بـگـفـت از ایـــن نـگـــردد کـســـب روزی
بـگـفـتـا بــس بــود از عشــق ســــوزی
بـگـفـتـا ســوزشــت را ســاز مـعـلــــوم
بـگـفـتـا اهــل جـــاه از اوسـت مـحــروم
بگفت از کی شدی در عشق سرمست
بــگــفــتـا جـان بـه تـن نـاگشته پیوست
بـگـفـتـا کــن تــو از ایــن عـشـق انـکـــار
بـگـفــتـا تـوبــه کــن زیـنـگـونـه گــفـتـــار
بــگــفـتــا عـاشـقـان را چـیـسـت پـر زور
بـگـفـتـا روز هـجـر عـشـق بـــلا شــــور
بــگـفـتــا چـیـسـت جـان عــشـق ورزان
بـگــفــتـا روز وصـــل و لـــطــف جــانــان
بـگـفـت عـشـق ورا قـلـبـت مـکان است
بـگـفـتـا در دلـــم چـون جـان نهـان است
بــگـفــت او را تـو هــسـتـی آرزومــنــــد
بـگـفـتـا بـا خـیـالـــش نــیـز خــورســنـد
بـگـفــت از نــوش لـعـلــش خـلـق را بهر
بـگـفـتـا قـسـمـت خـلق است از آن زهر
بـگـفــت ار دل فـــدا ســـازد جـفـایـــش
بــگــفــتــا مـیـکـنـم جـان هـم فـدایــش
بــگـفــت از عـشـق نـبـود جـز زیـان بـود
بـگـفـت ایـن اسـت اهـل عشق را سود
بـگـفـتـا تـرک ایـن عـشـق است منظـور
بـگـفـت ایـن شـیـوه از عـاشـق بــود دور
بـگـفــت از عـشـق بـگــذر گــنـج بـدهـم
بـگــفـــتــا کـیــمــیــا بــر خــاک نــدهــم
مـشـو گـفـتـا تـو بـا شـه شـرکت اندیش
بـگـفـت در عشق یکسان شاه و درویش
بــگـفـت امـروز تـرک ایـــن هـــوس کـــن
بـگــفــتــا تـرک ایـن سـان مـلـتـمس کن
بـگـفـتــا سـازمــت در عــشـــق نــابـــود
در عـشـقـش مـی رسم گفتا به مقـصود
بــگـــفـتــا ســازمـــت از تـــن جــدا ســر
بــگــفــت از ایـن سـخـن هـا قـتـل بـهـتـر
تمثالی که نوایی از شیرین میآفریند، در هالهای از فروغ محبت، وفا و صمیمیت قرار دارد و عاری از هر گونه خصومت، کین توزی و حس انتقام جویی است. نوایی در شرایط دشوار قرن 15 که نسبت به زنان برخورد واقعبینانه نمیشد، تمثال شیرین را به مثابهٔ زن زیبایی میآفریند که برخوردار از تمام محاسن صوری و معنوی و سجایای عالی انسانی است و در داشتن فضایل حمیده، ذکاوت و علو همت تالی فرهاد است و سرانجام رسم وفا در عشق بجا میآورد و از اندوه مرگ فرهاد زندگی را پدرود میگوید و به او میپیوندد.
بدین سان میبینیم علیشیر نوایی با وجود آنکه افتخار ایجاد نخستین خمسه در زبان فارسی را از آن نظامی گنجوی شاعر بزرگ آذربایجانی میداند و اعتقاد خلل ناپذیر به معنویت و روحانیت او دارد و پیوسته از آن یاری میطلبد، هیچگاه خویشتن را مقلد یا دنباله رو محض نمیداند، بلکه به صفت نخستین سرایندهٔ خمسه در زبان تورکی همیشه روی اصالت اثر خود تأکید میورزد.
نوایی گاهی خود را در مقام مقایسه با نظامی و امیر خسرو دهلوی قرار میدهد، چناچه در گفتار ششم سبعهٔ سیار با کمال تواضع چنین میگوید:
«من که توان نوشیدن قطرهای را ندارم، هوای نوشیدن دریایی در سر میپرورانم، مشتی خاک در کفم نیست، اما آرزوی برپا داشتن نُه گنبذ افلاک در ضمیرم وسوسه میکند. با توانی کمتر از نال خامه، اژدهاوش فکر تصاحب گنج در دلم خفته است. مرا ببین که خود را در میان این دو سخنور نامی جا زدهام و میخواهم سخنان خود را با آنان همطراز بسازم، میخواهم با طبع بیباک چنان سپاهی از خراسان گرد آورم که به نیروی آن شوری در جهان افگنم و با تسخیر روم و هند (یعنی قلمرو نظامی و خسرو) قیصر روم و رای هند را مطیع و منقاد خود گردانم.!؟
این ها همه لاف و گزافند. هرگاه در برابر صف آرایی مهره های سفید و سیاه شطرنج خس بیمقداری عرض وجود کند، بدون تردید درین بساط پایمال سم اسب و فیل خواهد شد. اما این هم از امکان بعید نیست که موری ناتوان و رنج پرورد، وامانده در گرد چنان سپاهی، به همنشینی خویش با خاک سیاه معترف گردد و از این فروتنی به مقامی والا و ارادهای توانا دست یابد و آنگاه با شیر غران پنجه نرم کند و جانشین سلیمان گردد. عجب نیست نوایی نیز به چنین کامی دست یابد:
سالـغـای آشوب شیر غرانغا
نایب ایتکای اوزین سلیمانغا
نوایی در جای دیگر از ادامهٔ موفقیتآمیز سرایش خمسه اظهار رضایت میکند و خامهٔ توانای خود را میستاید و مقام آنرا به آسمان ها بالا میبرد و دوات خود را به کان گهر و چرخ اعظم تشبیه میکند، هر قطره آبی که در آن فرو میچکد، چون دانه های مروارید از آن بیرون میآید:
قـلـمـدیـن چـو کـاغـذ نـگـار ایـلادیـم
کـوپ اعـجـوبـهلــر آشـکـار ایـلادیــم
گـهــر او قـدر سـاچـتـیـم آفــــاق ارا
که جوف اولدی گم بو کهن طاق ارا
دواتــیــم کـــه آچــتــی دکــان گـــر
دکـــان گــهــر یــوق کـه کـان گـهــر
تــامـیـزغـانــدا هـر قر قطرهٔ سو انگا
سـو اورنـیـده تـامـغـانـدور اینجو انگا
دوات ایـرمس اول اوزگه عالم دیگیل
نـی عـالـم آنـی چـرخ اعظـم دیگیل
گـر اول چـرخـدیـن یوق نشانی انگا
نــه در یـــوز جــهـــان مـعـانـی انـگا
نوایی بار بار خود را با اسلاف خمسه سرای خویش مقایسه مینماید. از جمله در داستان فرهاد و شیرین در مقام مقایسه خود با نظامی، خسرو و جامی میبراید و میگوید:
«اگر نظامی با تصرف بردع (شهری بود در حدود جمهوری آذربایجان. ج) و گنجه به سرزمین روم نیز قدم گذاشته، اگر خسرو با تیغ زبان سراسر هندوستان را تسخیر کرده و جامی نیز در سرزمین عجم نوبت و در ملک عرب کوس شوکت به صدا درآورده است، آخر تورکتباران، اگر یک قوم است یا صد و یا هزار، از آن من اند. من بدون لشکرکشی به آسانی از ختا تا خراسان زیر فرمان خویش در آوردهام. نهتنها خراسان بلکه شیراز و تبریز را نیز نی کلکم شکرریز ساخته است، تورک و تورکمان از جان و دل گرویدهٔ سخنان من اند.»
کونگول بیرمیش سوزومغه تورک جان هم
نـه یـالـغــوز تـورک، بـلـکـیـم تـورکمان هم
بدین سان میبینیم فرهاد و شیرین نوایی با خسرو و شیرین نظامی از نظر طرح و ترکیب و چگونگی وقوع حوادث از هم فرق دارند. فرهاد با کرکتر ثابت، وفاداری و فداکاری در راه عشق، روحیه و ارادۀ شکست ناپذیر خود قهرمان حقیقی داستان نوایی است و در مرکز حوادث قرار دارد و در داستان نظامی نقش فرعی داشته، زود از صحنۀ حوادث بیرون میرود. اما خسرو با کرکتر ضعیف خود رویدادها را به خواست خود میچرخاند و سر انجام با حیله و تدبیر شیرین را تصاحب میکند.
اگر ما داوری عبدالرحمان جامی را در مورد خمسۀ نوایی مدار اعتبار قرار دهیم که گفته بود:
به تُرکی زبان نقشی آمد عـجب
کـه جـادو دمــان را بـود مهـر لب
بـبـخـشـیـد بـر فارسی گـوهران
بـه نـظـم دَری دُر نــظــــم آوران
که گر بودی آن هم به نظم دری
نـمـانـدی مـجـال سخن گستری
بـه مـیـزان آن نـظـم مـعـجز نظام
نـظـامی که بودی و خسرو کدام
در آن صورت میتوانیم معتقد شویم که «خمسۀ» نوایی، از جمله داستان «فرهاد و شیرین» او معجز نظام است.
----------------------------------------------------
منابع:
۱. علیشیر نوایی، خمسه، چاپ سنگی مطبعۀ پورسوف، تاشکینت سال، 1893.
۲. علیشیر نوایی، محاکمت اللغتین، ترجمه و مقدمۀ تورخان گنجه ای به زبان فارسی، تهران،1327.
۳. علییشیر نوایی،محاکمت اللغتین، متن اوزبیکی، به اهتمام دکتور محمد یعقوب واحدی، انتشارات اکادمی علوم افغانستان، سال 1363.
۴. نظامی گنجوی، خمسه، به کوشش محسن رمضانی، تهران، سال 1362.
۵. ن، م، ملله یف، اوزبیک ادبیاتی تاریخی، جلد اول، نشریات اوقیتوچی، تاشکینت.
۶. تاش پولاد حمیدوف، جاذبۀ کرکتر قهرمانان خمسه، مجموعۀ مقالات به زبان اوزبیکی، تاشکینت، سال 1986.
۷. نوایی و مسایل تاثیر ادبی، مجموعۀ مقالات به زبان اوزبیکی، سال 1986.
۸. پارسا شمسی یف، اوزبیک متن شناسلیگی گه عاید تدقیقاتلر، تاشکینت، سال 1986.
۹. ن، م، ملله یف، شاعر و متفکر بزرگ، نشر «فن»، تاشکینت، سال 1986.
۱۰. دوکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم. تهران، 1369.
۱۱. عزت سلطانوف، نوایی قلب دفتری، مجموعۀ آثار به زبان اوزبیکی، جلد 3، تاشکینت، 1973.
۱۲. ع. ح. شرعی جوزجانی، تأملی بر گسترۀ آثار و افکار امیر علیشیر نوایی، مجلۀ ژوندون، شماره های 1 و 2 سال 1370.
۱۳. امیر علیشیر نوایی، فرهاد و شیرین، مترجم به نظم محیی الدین امین زاده، برگرداننده به حروف عربی الماس بیانی، نشریات بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی (زیر چاپ).
یادآوری: از دوست فاضل و محترم عبدالمجید اوزگون که قبول زحمت فرموده این مقاله را با کمپیوتر تایپ کردند، صمیمانه اظهار سپاس مینمایم.
پروفیسور عبدالحکیم شرعی جوزجانی
نشرات ما در فضای مجازی
محبوب القلوب، تعلیمی، تربیتی و سرگرمی
قاری عظیمی، شرح زندگانی و دیوان مکمل
یولدوزلر، شرح زندگانی شعرای اوزبیک
بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی فیس بوک
استاد ملا تاج محمد سرپلی، درفیس بوک
بیناد اجتماعی و فرهنگی بیانی در یوتوب
استاد ملا تاج محمد سرپلی در یوتوب
بازی های عامیانۀ اوزبیکان جوزجان، یارقین
انجمن میر علی شیر نوایی، ناروی
سایت بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی
در آغـاز کــلام مــیـخــواهم مـتـنـی را در مـورد مـوضـوع مـقـالـه ام بـخوانم: «پس بـعـد از آن مـنصور که خلیفه بود، اندیشه کـرد تـا قـضاء بـه کـسی دهد و مشاورت کرد بر یکی از چهار کس که فحول علماء بودند: یکی ابو حنـیـفـه و دوّم سُـفـیـان، سـوم شُرَیـک، چـهـارم مـسعر بن کَدّام. هر چهار را طلب کـردنـد... ا
از آن جــایـی که پـهنـۀ هستی و طبیعت مـتـشـکـل از اضـداد، تکامل و حرکت توأم بـا شــیــب و فـراز، نـور و ظـلمت، مرگ و زنــدگـی، صـحـت و مـرض جُـزء لایـنـفـک طـبـیــعـت مـاحـــول مـا مـیـبـاشـد، طـی اعصار و قرون متـوالی بشر پوینده به قدر تـوان و امـکـان در رفـع مـشـکلات و فـایق آمـدن بر آن نقشی از خود... ا
گـوزگــانــان یـا گـوزگـان کــه مـعــرب آن جـوزجانان یـا جـوزجـان اسـت، از ولایـت های قدیم و مهـم خـراسـان بـه شـمـار می آید. ایـن ولایـت، امــروز در گــوشـه شمـال غـرب کـشـور مـا واقع شده و با اندک تفاوت، اراضی سه ولایت فـعـلـی وطـن مــا- جـوزجـان فـعـلـی، فاریــاب و سـرپــل را در بــر مـی گـیـرد... ا
در دامنۀ تپـه هـای شرقـی شهر سرپل مـزاری هـست کـه از سـالـیــان قــدیــم مـعـروف بـوده، مـردم از ناحـیـتـهـای دور و نـزدیک، برای زیـارت و اتـحـاف دعــا در آنجا می آیند. تا سال 1327 شـمـسی، صـاحـب این تربت درسـت روشـن نـبــود و بــنــام امــام خـورد یـاد مـیـشـد. ولـی کـتـیـبـۀ دور گـنـبـد آن کـه بـخـط کـوفـی اسـت در آن سـال... ا
بـا وجـودیــکـه شهـر هـرات حملات چنگیز را تحمل کرده بود و در لشکر کشی های امیر تـیـمـور کـورگانی نیز متحمل خسارات جدی شــده بـود، در دورۀ فرزندان تیمور این شهر بــه یــکـی از بـا اهـمـیـت تـریـن شهر های مـشـرق زمـیـن تـبدیل گردیده، مرجع علما، شـعرا، هنرمندان و فرهنگیان سراسر قلمرو تـیـمـوری محـسـوب می گردید. شهر هرات کـه در مـهـمـتـرین آثـار تاریخی و جغرافیایی عـظـمـت آن مـورد تـوجـه قـرار گرفته است، بنـابـر داشتن تاریخ درخشان و برخورداری از تـمـدن غـنی با وجود حملات و لشکرکشی هـای مـتـعـدد، بـعـد از هـر شکـست دوباره بـزودی قـد بـرافـراشـتـه و خـسارات وارده را توانسته است جبران نماید... ا
شبرغان در صد سال اخیر نام کــتــابـی است که استاد محمد عمر الــیــم بیات چــهــرۀ شــنــاخــتــه شـدۀ فرهنگی و اجـتــمـاعی جوزجان در سن کهولت به رشـتـه تحریر در آورده و بـه علاقـمـندان تـقـدیم داشتـه اسـت. بـخش اول کتاب که شـامـل ۱۲۷ صفـحــه است، با نگاۀ مـخـتـصر به گذشتۀ تاریـخـی شبـرغـان آغـاز شده، اوضاع طبیعی، وجه تسمیه و علت ایـجــاد شهــر شبــرغان را مورد بحث قــرار داده است. بالا حصار و شهر کهـنـه، وجـه تـسـمـیـه بعضی قریه ها، عمــارات دولــتــی و عـامه، پیشه های مردم، تجارت، معارف و تحصیلات عالی، السنـه و مـلـیت هـا در شـهر شبرغان، موسسات نــفــت و گــاز، آثـار طلا تپه، وسایـل اطلاعـات جـمــــعـی و مـدارس دیـنـی شـهـر شــبـرغـان عـنــــــاویـــن جـالـبـیـست کـه خواننده را با این شهر عمیقاً آشنا می سازد... ا
مـرگ، ایـن هــیـولای بــی آرزم، شــب و روز وظـــیـفـه دارد تـا انـسـان هـــا را بـــا انـــدوه جــانـگذار مواجه سازد و بهتـریـن هــا را بـه دیــار نـیـسـتـی بکشاند. مرگ ایـن هـیـولای بـی آرزم، بــدون تـشخیص خـورد و بــزرگ، پیر و جـوان، خـوب و بـد، وارسـتـــه و زبــون بـا دشـنـه بران رشته حیات انسا ن ها را بدون وقفه و به بهانه هــای واهـی و گـاهـی بـــدون بـــهــانـه قــطــع مـی نماید. مرگ این هیولای بی آرزم از هــمــان اولــیـن لـحـظـه پـیدایش حـیـات، بـا حیــات دشـمـنـی می ورزد و هـر لـحـظـه در کمین است تا حیات را به ممـات تبدیل نماید. مرگ این هیولای بی آرزم، هـمـه مــوجــودات هـسـتـی را بـه تـمـکین وا داشته است و همه موجودات حـیـه اعـم از نــبـات و حیـوان بـی چون و چـرا بــه فـرمـان او تسـلـیـم انـد. انـسان نـیـز عـلـیـرغـم نـا رضــایتی نمی تواند با هـیولای مرگ مقابله نماید و ناگزیر است در بـرابـر چنین نیروی قهار تمکین نماید و تـسـلـیـم گـردد. مـا نـیـز نـا گـزیریم مرگ عـزیـزان مان را نا باوارانه بپذیریم و نظاره گر افـول سـتـاره هـای... ا
در یک روز خزانی در حالیکه هنوز علایم زمسـتـان مـشـاهـده نـمـی شــد و هوا نـسـبـتاً مـعـتـدل بــود، در کـوچه کهلک شـبـرغــان دو پاکستانی با یک هـمـکار افغانی خود منزل مولوی عالیقدر شـهـر را جـسـتـجـو مـیــکــردنـد. رهـگـذران بـا آنـکـه هــمــه او را مــی شــنـاخـتـنـد از شـنــاخــت خـود انکار می کردند و هیچ کــسی حــاضــر نــبود منزل او را نشان دهــد. طــالــبــان پــاکـستانی که حتی پـشـتـو را نـیــز خـوب بـلـد نـبـودنــد، بـا زبـان نــیـمــه اردو و نـیــمــه پــشــــتــو هـمـکـار افـغـــان خــود را مورد سرزنش قــرار مــی دادنــد کـــه چــرا به دریافت مـنــزل شــخــصی کــه شــهـرۀ شـهـر است، مـوفــق نـمـی شـود. بلاخره بعد از سـاعاتی سرگردانی طفل ده- دوازده سـاله یی منزل و... ا